بخش دوم ؛ «در جستجوی خدا»

۱,۴۶۶

آغاز فکر

برگردیم و به پدیدار شدن خود بنگریم.

بیندیشیم که چه شد که زمانی بود که هیچ نبودیم و بعد به صورت جنین پدیدار شدیم.

همه چیز از یک سلول دو نیمه اولیه آغاز میشود که مجموعا ۴۶ کروموزوم دارد. ۲٣ از پدر و ۲٣ از مادر.

تلاقی این دونیمه سلول، سبب ادغام این دو رشته مجموعا ۴۶ کروموزومی میشود و یک سلول واحد شامل دو رشته در هم تنیده و تابیده بوجود می آید.

این دو نیمه سلول اولیه کروموزومهای نطفه نر و نطفه ماده می باشد که اطلاعاتی که جداگانه با خود حمل می کنند با هم ادغام می گردد و دو نطفه تبدیل به یک علقه می شود.

این علقه یک سلول واحد است که خود را تکثیر می کند، یعنی تبدیل به دو سلول مانند هم می شود و هر یک از آن دو به دو سلول دیگر تبدیل می شوند و الی آخر، تا یک توده بی شکل سلول تشکیل گردد که مُضغه نام دارد.

سپس مضغه تحول دیگری می یابد.

سلولهای قلب و سلولهای مغز ، ستون فقرات و جمجمه و استخوانها و گوشت و اعضا رویش پیدا می کند تا جنین صورتی به خود می گیرد.

تا اینجا جنین ها تقریبا به یک صورتند، اما از این نقطه بعضی جنینها دو دست و دو پا ، بعضی از جنین ها دو بال و دو پا ، بعضی از جنینها بالک هایی به جای دست و پا پیدا می کنند.

همه این جنین ها ، براساس یک نقشه از قبل موجود، ساخته و پرداخته می شوند.

حامل این نقشه که مهندسی سلولی جنین براساس آن صورت می گیرد بر روی ژنها قرار دارد و اطلاعاتی است که کروموزوها حمل می کنند.

پس نطفه دارای اطلاعات است و وقتی عَلَقه یعنی اتصال دو نطقه با یکدیگر تحقق می یابد نیرویی که از آن به انرژی الفالق تعبیر می شود ماده بیشکل مضغه را براساس نقشه مهندسی موجود در حافظه کروموزومی تکوین می کند.

پس خالق هر فردی از افراد موجودات زنده ، از درون اولیه ترین ذره مادی تن و بدن آن موجود زنده آغاز به آفرینش می نماید، و در طول پروسه آفرینش ذره ذره معماری این پیکره نوپدید را هدایت می کند.

این نیروی آفرینشگر ، مقدم بر علقه به صورت تقسیم شده در دو نطفه مجزا و ناآشنا متعلق به زوجین (پدر و مادر) قرار دارد.

اما بعد از تکوین صورت اولیه جنین ، تکمیل روند تکامل آن نه ماه (جنین انسان) به درازا می کشد تا آنجا که جنین از رحم مادر جدا می شود و نوزادی جدید بند ناف جنینی را میگسلد و در جهان وارد می شود.

تا اینجا نیروی آفرینشگر از مبدا ژن ، آفرینش جنین را پیش می برد. از این نقطه غدد آندوکرین که در مغز قدیمی چیده شده اند به عنوان مرکز غرایز حیاتی رشته کار را به دست می گیرند.

خوردن و خوابیدن ، احساس گرسنگی و تشنگی ، خستگی و خسبیدن ، بیدار شدن و فعالیتهای هضم و دفع را انجام دادند!

اما در کنار این فعالیتهای غریزی که توسط مغز قدیمی (مشترک بین همه مهره داران منجمله انسان) صورت می پذیرد، مهندسی ژنتیکی به کار خود ادامه می دهد.

بدن رشد می کند، آعضای بدن ، حجم جمجمه و رشد مراکز مغزی با روندی رو به کاهش اما ممتد ادامه دارد.

بدن تا سن هفده- هجده سالگی قد می کشد.

ارگانهای ژنیتال رشد می کنند ، ترشح هورمونهای بیشتری آغاز میشود.

دندان های عقل رشد می کنند … این روند همچنان کمتر و کمتر ادامه می یابد تا فرد به سن چهل سالگی می رسد.

از این سن رشد معکوس آغاز میشود و بسیاری از غدد تدریجا کارشان کاهش می یابد و فروکش می کند.

گردش انرژی حیاتی کاستی می گیرد … تا بالاخره پیری فرا رسد.

معمولا انسان نسبت به این تحولات از ابتدا تا انتها اشرافی ندارد.

مدت زیادی فقط غرایز بر افکار او حاکمند.

اما از یک دوره به بعد (معمولا چهل سالگی) خرد و عقل قدری میدان را بر تندروی غرایز محدود می کند.

اما بدن و اندیشه و غرایز و عقل و کارکرد غدد و ترشحات هورمونی … همه مخلوقند.

خالق آنها یک مهندس ناپیداست که عامل تکوین هسته اولیه این مجموعه پویا و روینده می باشد.

خالقی که از درون ، این مجموعه را می آفریند و آن را در بستر حیات بیولوژیک هدایت می کند.

این خالق مخقی ، از خود فرد خلقت شده ، به او نزدیکتر است.

هرچند که آن مخلوق نسبت به «خالق» غافل و از او دور و در جاده تمایلات و هوسها سرگردان و گمگشته است.

آن مهندس آفریننده ، «الله» یا «خدا» یا «آتما» یا «مزدا» نام دارد.

در جستجوی خدا

خدا را باید از درون جستجو کرد.

هر کسی در درون خودش راهی و روزنی به خالق خود دارد.

خالق هر کسی ، خالق کیهان و جهان و جنان و زمین و اسمان نیز هست.

معرفت و تقرب به این خالق از راه درون ، سبب معرفت به خالق کائنات است.

اما چگونه باید خدا را از راه درون جست؟

برای این امر، روشهایی وجود دارد که آدم را به معرفت رب خودش می رساند.

دانستیم که بدن هر کسی توسط مهندسی مخفی آفریده می شود که «رب الفلق» است و این مهم را به انجام می رساند یعنی از درون ژن ، به تکوین عَلَقه از  ادغام دو نطفه می پردازد.

پس ، از عقل و از غریزه باید دورتر برویم و خود را به سرچشمه آفرینش خود برسانیم.

اولین قسمتی که در جسم مُضغه یعنی توده بیشکل در رحم مادر شکل مستقل به خود می گیرد آماسی است که سلولهای عضله قلب می باشند.

در چهلمین روز تکوین مُضغه ، عضله قلب در آن مضغه آغاز به تپیدن می کند.

تپش عضله قلب ، سرچشمه جریان خون و انرژی در سراسر بدن است.

مرکز حیات هر فردی قلب او است و قلب در تپش خود خون را به سراسر بدن پمپاژ می کند.

به این دلیل میان رب الفلق که خالق فرد است و قلب رابطه مستقیم وجود دارد.

توجه به قلب عین توجه به رب الفلق است.

اما برای برقراری توجه به قلب ، نزدیکترین راه ، توجه به تنفس است.

با نفسی که می کشیم می توانیم به قلب سفر کنیم و با حبس نفس، در قلب سیر کنیم و با بازدم از قلب بازگردیم.

پس فرد باید در جستجوی رب الفلق در درون خودش باشد.

اما اسرار تنفس و اسرار توجه به قلب و اسرار اتصال به رب الفلق و یافتن پیر یعنی رب الفلق در درون خود نیاز به انجام روشها و اصولی دارد که باید آن را از مربی مجرب و راه رفته فراگرفت.

اما هرگز نباید مربی را با رب الفلق یکی انگاشت یا به بلای خانمان برانداز مربی پرستی گرفتار شد.

اتصال به رب الفلق در گرو تمرین و ممارست است و با کتاب دعاخواندن و گفتن اوراد نمی توان به تحول جوهری رسید.

بگرد و جستجو کن و مربی خودت را بیاب.

از او بخواه تا بتو راه و روش سیر تحول جوهری را بیاموزد.

اما هرگز او را نپرست.

آن مربی ای برحق است که ابتدای امر تو را آگاه کند که همه چیز در درون خود توست.

در بیرون از خودت بدنبال چیزی مگرد که عمر بر باد می دهی.

آن مربی خدای تو نیست ، راه تو را برای نیل به خدا ، از درون خودت را نشانت می دهد.

از او بخواه تا دست تو را بگیرد و بسوی خدا رهنمون شود.

مربی مانند کُچ است.

نیرو و استعداد خدایابی را که در درون خود توست و تو از آن بی خبر و غافلی را فعال می کند.

این نیرو و آن استعداد را خودت داری ، اما آن را از یاد برده ای.

راه را به خودت گم کرده ای.

مجموعه آموزه های : دکتر سیدمصطفی آزمایش

پخش : اندیشکده سما

انتشار : چرخ سیمرغ

بیدار شو و هشیار باش.

 

View this post on Instagram

 

در جستجوی خدا

A post shared by چرخ سیمرغ (@charkhe_siimorgh) on

در همین رابطه بیشتر بخوانیم : 

بخش نخست ؛ «از خود به خود با خود!»