چرا هنگامی که روان از بدن خارج می شود دوباره به بدن باز می گردد ؟

۱,۰۲۸

تفسیر آیات ۶۰ تا ۸۷ از سوره انعام ؛ روز یکشنبه بیستم آبان ماه یکهزار و سیصد و نود و هفت خورشیدی

به خدمتتان عرض کنم که معمولاً در اولین شب جمعه حضرت آقای مجذوبعلیشاه معمولشان این است که به برای بزرگداشت همسرمرحومه شان رحمت الله علیها که “عارفۀ کامله ای ” بودند و امروز چون اولین شب جمعۀ ماه قمری است که در آن قرار داریم بهمن سنت عمل کرده و چند آیه از سورۀ مبارکۀ انعام را می خوانیم .

سورۀ انعام یکی از سوره هایی است که در مدینه نازل شده است و از سوره های خیلی بلند قرآن محسوب می شود. در قرآن چهار سوره است که خیلی بلندند و عبارتند از انعام ، مائده ، الاعراف و البقره. بهمین دلیل امکان اینکه تمام سوره از اول تاآخر  در اینجا خوانده شود نیست چند آیه بعنوان تیمم و تبرک و حفظ سنت حضرت آقا خوانده می شود

البته روال معمول این است که هر مرتبه قرآن را باز می کنیم و هر آیه ای را که آمد می خوانیم ولی این بار چون مصادف با اولین شب جمعه ماه قمری است سورۀ انعام را می خوانیم.

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَى أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۶۰﴾

وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا یُفَرِّطُونَ ﴿۶۱﴾

ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُکْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ ﴿۶۲﴾

قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْیَهً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ﴿۶۳﴾

بگو چه کسى شما را از تاریکیهاى خشکى و دریا مى ‏رهاند در حالى که او را به زارى و در نهان مى‏ خوانید که اگر ما را از این قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْهَا وَمِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ ﴿۶۴﴾

قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَیُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ ﴿۶۵﴾

وَکَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَهُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ ﴿۶۶﴾

لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿۶۷﴾

وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿۶۸﴾

وَمَا عَلَى الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَلَکِنْ ذِکْرَى لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿۶۹﴾

وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا کَسَبَتْ لَیْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَلَا شَفِیعٌ وَإِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لَا یُؤْخَذْ مِنْهَا أُولَئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِمَا کَسَبُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ ﴿۷۰﴾

قُلْ أَنَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنْفَعُنَا وَلَا یَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیَاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۷۱﴾

وَأَنْ أَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَاتَّقُوهُ وَهُوَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ﴿۷۲﴾

وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَیَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ ﴿۷۳﴾

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَهً إِنِّی أَرَاکَ وَقَوْمَکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ ﴿۷۴﴾

وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ ﴿۷۵﴾

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ﴿۷۶﴾

فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ ﴿۷۷﴾

فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَهً قَالَ هَذَا رَبِّی هَذَا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ﴿۷۸﴾

إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿۷۹﴾

وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ وَلَا أَخَافُ مَا تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ رَبِّی شَیْئًا وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ ﴿۸۰﴾

وَکَیْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَکْتُمْ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۸۱﴾

الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ ﴿۸۲﴾

وَتِلْکَ حُجَّتُنَا آتَیْنَاهَا إِبْرَاهِیمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ ﴿۸۳﴾

وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ کُلًّا هَدَیْنَا وَنُوحًا هَدَیْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿۸۴﴾

وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَى وَعِیسَى وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ ﴿۸۵﴾

وَإِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَیُونُسَ وَلُوطًا وَکُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِینَ ﴿۸۶﴾

وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَیْنَاهُمْ وَهَدَیْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿۸۷﴾

تفسیر دکتر سیدمصطفی آزمایش

آیاتی بود از سورۀ مبارکۀ انعام و خداوند در این سورۀ مبارکه می فرماید هنگامی که شما بخواب می روید روانتان از بدنتان بیرون می رود و خداوند روان شما را درطول شب قبض می کند و از جسمتان بیرون می آورد تا بامداد و هنگامی که صبح می شود دوباره شما را منبعث می کند و بر می انگیزاند و روانتان را به کالبدهایتان باز می گرداند و شما را از خواب بیدار می کند ؛ چرا هنگامی که روان از بدن خارج می شود دو باره به بدن باز می گردد ؟ و انسانی که در طول شب  حالتی مانندحالت مرده بر او غلبه می کند از این بابت که روانش از بدنش خارج شده بوده است دوباره باز می گردد ؟ می فرماید برای اینکه برای روان هر کسی یک موقعی معین شده است و تا آن موقع نرسیده است این سیکل بیرون شد روان از کالبد و بازگشتش هرشب تا صبح اتفاق می افتد تا آن لحظۀ موعود فرا رسد و روان بدن ترک کرده و دیگر باز نگردد. “وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ …. ” یعنی او پروردگاری است که شما را قبض می کند “توفیه ” یعنی گرفتن ، یعنی باز می گیرد در طول شب ؛ در حقیقت اینجا مثال می زند و “خوابیدن ” و “مرگ” را خیلی شبیه بهم هستند و در هر دو مورد روح قبض می شود و به آن شخص  آنهنگام که خوابیده است گفته می شود متوفی اما وقتی صبح می شود او بیدار می شود .

“وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ …” خداوند بر بندگانش غلبه دارد و خداوند است که “….َیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ …” یعنی تا زمانی که مرگ نرسیده است فرشتگاه نگهبان هستند که خداوند از آنها به “…حَفَظَهً…” تعبیر می فرماید یعنی محافظان روح و روان همانهایی که اعمال ما را از خوب و بد  ثبت و ضبط می کنند. و خداوند توضیح می دهد که : “وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ … ” چون خداوند بر همه چیز نظارت دارد و بر شما فرشتگان نگهبان را می فرستد “…حَفَظَهً… ” را “… حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ ….” تا زمانی که مرگ یک نفر از شما فرا می رسد ” …أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ …” یعنی هنگامی زمان رفتن یک نفر از میان شما یعنی از میان مردمان فرا می رسد “…تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا …” این فرشتگانی که نگهبان روان هر فردی هستند و خوب و بد اعمالش را می نویسند او را قبض می کنند و می برند “…رُسُلُنَا …” یعنی فرستادگان ما یعنی همین حفظه همین فرشتگان نگهبان.  “…وَهُمْ لَا یُفَرِّطُونَ ” یعنی اندازه را نگاه می دارند یعنی هرکسی که آن “زمانش” رسیده باشد یعنی هنگام فوتش فرارسیده باشد او را قبض می کنند و می برند و راه برگشت را بر او مسدود می کنند و در این کار تفریط نمی کنند یعنی کارشان قانونمند است .

“ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُکْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ  ” وقتیکه انسان از روانش و از جسمش جدا می شود و فرشتگان و حفظه انسان را به عالمی که از آنجا آمده است باز می گردانند او را بجانب مولایش که پروردگار هر فردی است باز می گردانند و آنجاست که ترازوی اعمال برپا می شود و خداوند “… أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ  ” است یعنی بسرعت محاسبه اعمال انسان در آن لحظه صورت میگیرد چون خداوند و فرشتگاه خداوند سریعترین محاسبه ها را بر روی اعمال انسان انجام می دهند تا مشخص شود روان وقتی که ازجسم منفک می شود به کدام سمت باید برود .

پس این آیات ، یعنی آیات سورۀ انعام بسیار اهمیت دارند از بابت اینکه ادامه حیات انسان را در ورای زیست بیولوژیکش بیان می کنند. انسان بعد از اینکه از جسمش مفارفت پیدا کرد باقی می ماند و به تحول و تکامل خودش ادامه می دهد. این یک بخش از آیات سوره مبارکه انعام بود .

بخش دوم می فرماید بعضی از اشخاص هستند که آنها برای ایراد گرفتن وبرای خرده گرفتن در آیه های ما غور و تفحص می کنند می فرماید : “وَإِذَا رَأَیْتَ …” یعنی هنگامی که تو دیدی “…الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا…” یعنی کسانی که غور می کنند در آیه های ما در کلام ما خداوند می فرماید “… فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ …” از آنها اعرض کن و روی برگردان “… فَأَعْرِضْ …. ”  اعرض یعنی اعراض کردن با “ض” و “عین” یعنی روی برگرداندن بدلیل اینکه این خوض آنها یعنی “غورکردنشان” یعنی تفحص و جستجو کردن  آنها بدلایل مختلف بوده است و می خواستند مثلاً رسول اکرم را در تنگنا قرار دهند ، لذا به پیغمبر می فرماید شما با آنها وارد گفتگو نشو و به مأموریت خودت ادامه بده و از آنها اعراض کن و وقتت را با آنها تلف مکن . ” وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ ….” از آنها روی برگردان “…حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ ….” تا آنها به مطلب دیگری بپردازند وسرگرم شوند و دست از خوض و غور در آیات شریفۀ قرآن بردارند. و بعد می فرماید : “… فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ”   ” فَلَا تَقْعُدْ ” یعنی منشنین ” بَعْدَ الذِّکْرَى” بعد از یادآوری آن امر ” الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ” با ستمگران یعنی با ستمگران منشین.

“وَمَا عَلَى الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَلَکِنْ ذِکْرَى لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ” یعنی کسانی که تقوا می ورزند حسابشان با پروردگارشان است به کس دیگری نباید حساب پس دهند “… وَمَا عَلَى الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ ….”  در این آیه “…الَّذِینَ یَتَّقُونَ …” یعنی کسانی که تقوی پیشه می کنند بر آنها نیست “…مَا عَلَى الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ ….”   از حسابرسی اعمالشان ذره ای بر  کسانی که ایمان نیاوردند “….وَلَکِنْ ذِکْرَى لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا ….” ذر یعنی متوقف کردن نشست و برخاست ترک کردن ؛ خداوند در قرآن می فرماید : “…قُلِ اللَّهُ …”  یعنی بگو الله “…ثُمَّ ذَرْهُمْ …” سپس آنها را واگذار “…فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ” در خوض کردن خودشان سرگرم شوند و تو به خدا بپرداز. در اینجاهم همین را می گوید یعنی می فرماید  ” وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا … ” این ” وَذَرِ …” حکم است یعنی واگذار “…الَّذِینَ …” کسانی را که “…اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا …. ” که دینشان به بازی گرفته و بازیچه قرار داده اند ” … لَعِبًا وَلَهْوًا …” یعنی برای دینشان ارزشی بعنوان دین وصراط مستقیم و راه پروردگار  قائل نیستند و می خواهند خوض کنند و خوض همانگونه که گفته شد یعنی غور و تفحص به منظور مچ گیری ” وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا … ” و این ها را حیات دنیا یعنی این زیست بیولوژیک و همین چند روزه در همین دنیا مغرور کرده وفراموش کرده اند که یک روزی ضرورتا قبض روح می شوند و از جسمشان بیرون می روند و باید حساب و کتاب پس بدهند “…وَذَکِّرْ … ” ومی گوید ولی شما یادآوری کن و البته این آوری برای کسانی است که روحشان بیدار است و یادآوری کن که خداوند است که ولی و شفیع همه است و هیچ ولی و شفیعی بجز خداوند وجود ندارد ” …لَیْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَلَا شَفِیعٌ ….” “..لَیْسَ …”یعنی وجود ندارد “…لَهَا …” برای هیچ نفسی برای هیچ موجودی برای هیچ فردی که یا چیزی که وجود دارد “…لَیْسَ …” وجود ندارد “… مِنْ دُونِ اللَّهِ …” بجز خداوند “… وَلِیٌّ وَلَا شَفِیعٌ …. ” ولیی و شفعیی ، شفیع کسی است که بعد از مرگ از انسان شفاعت می کند و ولی کسی است که در حال حیات و پس از ممات آن بارقه ورشتۀ ولایتش سبب هدایت انسان در صراط مستقیم می شود و ولی و شفیع همۀ ما فقط خداوند است ما به غیر از خداوند نمی توانیم به کس دیگری متوسل شویم ولی کسانی که حیات دنیا آنها را مغرور کرده است به این نکته توجه نمی کنند . بعد می فرماید “…لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ ”  شراب حمیم خبر از سرنوشت بعد از فراقت از جسم کسانی را می دهد که مغرور حیات دنیا شده بودند شراب حمیم مانند جوشانده ای بسیار بسیار تلخ و سوزان و بدمزه است که وقتی انسان به ناچار این جوشانده تلخ بدمزۀ را می نوشد ، دچار عذاب الیم می شود یعنی خیلی اذیت می شود شکنجۀ بدی به روان انسان وارد می شود آزرده می شود و اینگونه می شود می فرماید: ” …بِمَا کَسَبُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ …” به سبب کفری که ورزیده اند و غیره دچار شراب حمیم و عذاب الیم می شوند .

و این قسمت دوم این آیات شریفۀ سورۀ انعام است و بعد می فرماید “…إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ ” یعنی هدایت ، تنها آن هدایتی است که از جانب خداوند باشد و به ما امر شده که در برابر امر و مشیت خداوند تسلیم باشیم “…إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى …” فقط بدانید و آگاه باشید – هشدار می دهد – که هدایتی که از جانب پروردگار است -مگر خداوند چگونه هدایت می کند خداوند از طریق ولی خودش هدایت می کند – یعنی کسانی که به رشتۀ ولی وقت چنگ زدند تحت چتر هدایت ایشان هدایت می شوند یعنی بر صراط مستقیم هدایت می شوند. هدایت این است ” قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَأُمِرْنَا …” و به ما امر شده “…ِنُسْلِمَ …” که تسلیم باشیم “…لِرَبِّ الْعَالَمِینَ….” برای خداوندی که آفرینندۀ جهاناست. همان خداوندی که ” وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ….” همان خداوندی که آسمانها و زمین را به حق آفریده به باطل نیافریده است یعنی به عبث نیافریده است ومی فرماید: “…وَیَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ …” می فرماید بشو آفریده می شود و آفرینش تحقق پیدا می کند “…قَوْلُهُ الْحَقُّ …” یعنی  آن چیزی که می فرماید محقق می شود و امری را که اراده می کند بی درنگ انجام می شود “…وَلَهُ الْمُلْکُ … ” یعنی خداوند است که ملک و مالک سراسر هستی است ، سراسر موجودات مخلوقات خداوندند ، سراسر موجودات فقیرند و خداوند است که غنی است “…یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ ….” آن روزی که در صور یعنی در آن شیپور دمیده می شود و همۀ موجودات که نیست شده اند از نیستی به هستی باز می گردند مشاهده می کنند که خداوند است که مالک “کون ومکان” است . خداوند است که “عالم الغیب و الشهاده ” است یعنی هم در جهان مرئی یعنی “عالم الشهاده” و هم در جهان نامرئی یعنی “عالم الغیب” خداوند است که سیطره دارد و همۀ ملک و ملکوت قلمرو مالکیت و ملکیت خداوند سبحان است “…وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ  “.

این هم بخش بعدی سورۀ مبارکۀ انعام بود و از اینجا به بعد وارد سنت ابراهیم می شود و داستان ابراهیم را بیان می کند : “وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَهً إِنِّی أَرَاکَ وَقَوْمَکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ ” یعنی هنگامی که ابراهیم به پدرش یا عمویش فرمود چگونه است که شما بتها را به جای پروردگار برای پرستش برگزیده اید ؟ او نامش ” آزر” بود که واژه ای آرامی است و عربی نیست و ایشان همچنین بت تراش بود که به زبان امروزی می شود “خرافه گستر” و ابراهیم با ایشان گفتگو می کند و می گوید چرا شما این کار را می کنید ؟ چرا خداوند یکتا را نمی پرستید ؟ و من شما را ” … إِنِّی أَرَاکَ ….”  یعنی من شما را می بینم ، من شما را ارزیابی می کنم “…وَقَوْمَکَ …” و قوم شما را در پی شما می بینم یعنی کسانی را که از شما پیروی می کنند می بینم “…. فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ ” درگمراهی آشکار چرا که بجای خداوند یکتا شما بت را می پرستید و بت سازی می کنید و خرافه گستری می کنید. سپس خداوند توضیح می دهد وقتی که  ابراهیم راه راست ، صراط مستقیم  رسیدن به کمال را انتخاب می کند ” …وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ …” ما اینچنین بود که به ابراهیم راهی را نمایاندیم که ملکوت آسمانها و زمین را ، ملکوت غیب و شهادت را مشاهده کند برای اینکه  قلبش یقین پیدا کند  “…وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ  ” برای اینکه ایمانش تبدیل به “ایقان” شود . آنگاه توضیح می دهد که سیر ابراهیم چگونه بوده است : ”  فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ …” یعنی هنگامی که شب دامن خودش را گسترد و همه جا زیر چتر تاریکی شب پوشیده شده “… فَلَمَّا جَنَّ …” وقتی شب “…عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا …” یک ستاره ای را در دل شب دید که نور افشانی می کرد ” … قَالَ هَذَا رَبِّی….” گفت که این ستاره چون نور دارد و ظلمات و تاریکی شب را در هم می شکند ، پس اوست “رب” من اوست “مربی من” اوست که مرا هدایت می کند اما بعد مشاهده کرد که آن ستاره در پشت افق غروب کرد ” …فَلَمَّا أَفَلَ …” هنگامی که غروب کرد “…قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ” گفت من غروب کنندگان را دوست ندارم می خواهم ولی من آن ولیی باشد که خورشید ولایتش غروب نکند و بطور مداوم نورافشانی کند و مرا از این ظلمات بسمت نور هدایت کند .

” فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّی …” پس از آن نوری را دید که مانند ماه شب چهارده می درخشید پس گفت این رب من است چون این دل تاریکی را می شکافد و مرا هدایت می کند ” …فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ ” اگر خداوند نبود و من را هدایت نمی کرد من خطا کرده بودم و از قوم ظالین بودم گمراه می شدم و فکر می کردم که این ماه خداوند من است.

پس از “ماه” هم عبور کرد از “ستاره ” که عبور کرده بود از ماه هم عبور کرد ” فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَهً … ” بعد آن نور به اندازۀ یک خورشید ظهور کرد و دل شب را شکافت و ابراهیم فرمود : “…قَالَ هَذَا رَبِّی هَذَا أَکْبَرُ …” این پروردگار من است چون از همه بزرگتر و پرنور تر است . اما خورشید هم غروب کرد ” …فَلَمَّا أَفَلَتْ …” هنگامی که خورشید هم غروب کرد ابراهیم به نقطۀ توحید رسید و این را فرمود : ” قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ” یعنی من نور ستاره را نمی خواهم نور ماه را نمی خواهم نور خورشید را نمی خواهم این ها سرچشمه های نور هستند ولی غروب می کنند من به دنبال نوری هستم که پایدار است که غروب نمی کند و همیشه می تابد از همۀ آن چیزهایی که گذراست و شما آنها را به ربوبیت خود برگزیده اید من احتراز کرده روی برمیگردانم “…قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ  ”  از همه این ها روی برمی گردانم “إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ …” من روی خودم را وجهۀ توجهم را به آن کسی که خالق آسمانها و زمین است متوجه می کنم همان که خالق ماه و ستارگان وخورشید است و خالق شب و روز است خالق ملک و ملکوت است “… حَنِیفًا …” من یکتا پرستم ” …وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ” و من در زمرۀ شرک ورزندگان نیستم .

چون ابراهیم این سیر را کرد و این یقین برایش حاصل شد قومش آمدند و با او محاجّه کردند : ” …وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ …” آمدند با او محاجّه کنند یعنی جدل کنند ابراهیم فرمود : ” …قَالَ أَتُحَاجُّونِّی فِی اللَّهِ …” آیا می خواهید با من راجع به پروردگار بحث کنید؟ راجع به خداوند بحث کنید ؟ همان خداوندی که مرا هدایت کرد؟ و من هیچ بیمی ندارم از همۀ آن چیزهایی که شما به آنها باور دارید می فرماید : “…وَلَا أَخَافُ مَا تُشْرِکُونَ …” همۀ آن چیزهایی که شما به آن ها باور دارید و به سبب آن باورهایتان در زمرۀ مشرکین هستید من از آنها بیم ندارم من پناه به خدا برده ام همان خدایی که همه چیز را می  فرماید : “…إِلَّا أَنْ یَشَاءَ رَبِّی شَیْئًا وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ” علم پروردگار من همه چیز را شامل می شود چرا متوجۀ این نکته نیستید ؟ یعنی اینجا علم را در برابر جهل قرار می دهد این ها که با ابراهیم می خواستند محاجّه کنند اصحاب جهل بودند و می خواستند جدل کنند . ابراهیم به سرچشمۀ علم به پروردگار اتصال پیدا کرده بود .

 

صدق الله العلی العظیم و صدق رسوله الکریم