شبهاتِ موجود در یک اجازهٔ نماز که حاشیه‌ٔ آن، فراتر از فرمان اقامهٔ نماز است

۱,۴۶۶

بتاریخ ۲۳ مرداد ۱۳۹۳ آقای حسینعلی کاشانی در حسینیهٔ شیراز یک اجازه اقامهٔ نماز را قرائت می‌کند برای آقای اسدالله آقاملکی، و سپس اعلان می‌دارد که در حاشیهٔ فرمان، دستوراتِ داده ابلاغ خواهد شد.

اما؛ در این حاشیه چیست که برای آقای کاشانی از متن فرمان مهمتر است؟

پرسشی که بوجود می‌آید، این است:

اگر این «حاشیه» عمومی بوده و جزء دستورات بشمار می‌رفته، طبق سنوات گذشته چرا در متن اصلی که همزمان ارسال و خوانده شده نیامد؟

و اگر دستورات مورد ادعای آقای کاشانی، مختص آقای آقاملکی بوده که غالبا هم خصوصی ابلاغ می‌شود، چرا آقای کاشانی آنها را در حسینیه و در برابر همگان و روی منبر خوانده است؟!

مندرجات در حاشیه مورد نظر آقای کاشانی از این قرار است:

۱-آقای منهدس آقاملکی اجازهٔ استخاره طبق دستور دارند.

۲-می‌توانند در مجالس فقری یا هر وقت بخواهند از عبا استفاده نمایند.

۳-فقرا می‌توانند با ایشان، نشسته هم مصافحه نمایند.

۴-تمام امور فقری استان فارس، بخصوص شهر شیراز و اداره و تنظیم برنامه‌های مجالس با ایشان است.

۵- در مسائل اجتماعی و آنچه مربوطِ به جامعه فقر است نظریات ایشان معتبر است (البته اصل مشورت با فقرای پیش قدم را در نظر داشته باشند.

۶- احترام و تواضع به همهٔ فقرا بخصوص متقدمین را داشته، نسبت به آقای آذری احترام را ملحوظ دارند.

۷- چنانچه آقای آذری ان‌شاءالله شفا یافتند و توانستند نماز را ایستاده اقامه نمایند در مجالس فقری نماز اول را آقای آذری و نماز دوم را ایشان اقامه کنند. اما تا شفای کامل آقای آذری، تمام نمازها را، ایشان اقامه نموده تا آقای آذری در مجالس فقری در صورت مساعد بودن حال شرکت، و به آقای آقاملکی اقتدا نمی‌نمایند.

۸- در مجالس فقری و نیز نسبت به فقرا هم نصیحت و تذکرات لازم را بفرمایند. اما تفسیر قرآن و توضیح کتب عرفانی را، فعلا اجازه ندارند.

۹-نماز عیدین را، چون دستور کتبی دارند فعلا اقامه نمایند.

۱۰- در ایجاد حال ازدیاد ذوق و شوق و وحدت و همدلی فقرا و تقویت هیئت رسیدگی به امور فقرا و حسینیه بی‌افزایند.

۱۱- تمام اموری که به مرحوم آقای مهرعلی علیه الرحمه محول بود، فعلا به استثناء دستگیری به ایشان ارجاع می‌شود.

کسانی که با ادبیات صوفیانه آشنایی دارند، متوجه خواهند شد؛ آنچه در این حاشیهٔ مورد نظر آقای کاشانی آمده، مختص مشایخ است و کسی که این فرمان را دریافت می‌کند، گرچه به ظاهر شیخ نباشد، ولیکن همان مقام و فرمان را، داراست.

موضوعی که بسیار حائز اهمیت است و موجبات تأمل را فراهم می‌آورد در اینجاست:

همهٔ آنچه در این ۱۱ بند خوانده شده از طرف آقای کاشانی را، می‌توانیم در بند ۱۱ بطور خلاصه شده ببینیم که تمام خواستهٔ وی را برآورده می‌کند و اختیارات استان فارس را به آقای اسدالله آقا ملکی تفویض کرده‌اند که البته می‌توان گفت: زیر نظر کسی که حاشیه را آورده!

نکته دیگری که مورد توجه بایستی قرار بگیرد، بند ۵ است که صریحا مخالف نظر حضرت آقای دکترنورعلی تابنده مجذوبعلیشاه می‌باشد و بروشنی نشان می‌دهد، آنچه آقای کاشانی مدعای آن شده، طبق گفته خودشان، «حاشیه» است. اما حاشیه‌ای که ساخته و پرداخته دیگری می‌باشد و بنام جناب آقای دکتر نورعلی تابنده رقم خورده و از متن فراتر می‌رود و اختیاراتی خاص را متوجه شخص گیرنده می‌نماید که خلاف رویه دکتر نورعلی تابنده می‌باشد!

بنابر فرمان صریح دکترنورعلی تابنده مجذوبعلیشاه، هیچ یک از آقایان، حق دخالت در امور اجتماعی را، ندارند و حدود اختیارات ایشان در حوزه ماموریتی بوده که به ایشان محول شده است (مگر فرمانی خاص داشته باشند…) و همچنین حق اظهارنظر کلی نیز نخواهند داشت و این امر، فقط مختص به قطب وقت است.

ولیکن بند ۵ این حاشیه، صراحت دارد که آقای آقاملکی در «مسائل اجتماعی» و آنچه مربوط به «جامعهٔ فقر» است، نظریاتشان معتبر است!

چطور می‌شود فرمان عمومی قطب وقت، مبنی بر عدم دخالت آقایان مشایخ را نادیده گرفت که چندین بار صادر شده و در فرمایشات حضرتشان بارها تکرار گشته، اما در بند ۵ این حاشیه تاکید دارد روی آن و نشان از اختیاراتی فراتر از فرمان صریح قطب زمان برای یک مجاز نماز است؟حاشیه‌ای که جدای فرمان صادره آمده و دقیقا مورد بحث ماست و حدود اختیارات داده شده به شخص مذکور، بر خلاف اوامر جناب آقای دکتر نورعلی تابنده است که بر اجرای آن بارها تاکید داشته‌اند.

این حاشیهٔ مورد علاقهٔ آقای کاشانی، قطعا نمی‌توانست در زمان آقای خواجه گراشی محقق شود که فرماندار استان فارس و آن منطقه بودند!

همچنین زمینه‌ای را فراهم می‌کرد که در اتفاقات آینده، از جمله آنچه درباره شهر کوار وجود داشت و دارد، آقای آقاملکی نقش کلیدی را ایفاء کنند.

درویشان شهر کوار می‌توانند گواه این امر باشند که آقای اسدالله آقا ملکی بهمراه آقای کاشانی چه دخالت‌های بیجا و ناهنجاری در کوار انجام دادند که مشکلات عدیده‌ای را به بار آورد.

برای اینکه خواننده بهتر و بیشتر متوجهٔ اهمیت این «حاشیه» گردد بایستی به عقب برگردیم. کمتر از سه سال پیش، آقای کاشانی در شیراز اقدام به تهیهٔ یک استشهادیه کردند! چیزی که موجب حیرت همهٔ دراویش آگاه شد!

محتوای آن اعلان می‌داشت که آنها «درویشی سنتی خودشان را می‌خواهند!» و این استشهادیه را به امضاء گروهی از درویشان ساده‌لوح آن منطقه رساندند که طبعا زیر نفوذ آقای اسدالله آقاملکی قرار گرفته بودند، با توجه به آن فرمانِ حاشیه‌دار سال ۹۳…

چطور می‌شود کسانی که ادعای اطاعت امر دارند، استشهادیه تهیه کنند در مخالفت با اوامر قطب زمان؟

آنچه آقای کاشانی بهمراه آقای آقاملکی در آن منطقه به انجام رساندند، «اعلان جنگ به قطب زمان بود» که در همهٔ این سالها جناب دکتر نورعلی تابنده کوشیدند، آیین انسان‌ساز و متعالیِ تصوف را، از خرافاتی که دامنگیر آن شده بود و چنین افرادی عامل آن هستند، پاکسازی نمایند و یکی از مهمترین دلایلِ مخالفت این گروه با آقای دکتر نورعلی تابنده از ابتدای قطبیت ایشان، در همین موضوع خرافه‌زدایی بود خرافاتی که امروز نه تنها دامنگیر جامعهٔ ایران شده، بلکه صوفیان را که تفکر کردن در مرام آنهاست را نیز آلوده کرده است…

آقای کاشانی برای رسیدن به آنچه در نظر داشت و بعید بنظر می‌رسد که از نادانی باشد، دو نقشهٔ بسیار خطرناک دیگری نیز طرح کرد، که سپس‌تر عواقب وحشتناک آن را دیدیم و از تریبون استان فارس و شهر کوار آنها را بانجام رساند:

نخست اینکه آتش زدن لانه‌های بسیج را، زیر عنوان آتش زدن مساجد؛ به گردن دراویش انداخت که زمینه‌ٔ دستگیری درویشان گنابادی و حمله به گلستان هفتم را نیز هموار ‌کرد (پیشتر به جناب آقای دکتر نورعلی تابنده فشار آورده بودند که در این موضوع وارد شوند و اعلام موضع نمایند که ایشان در دو سخنرانی مواضع خود را بیان فرمودند – فرمایشات ۱۵ و ۱۶ دیماه ۱٣۹۶   دکتر نورعلی تابنده  درباره تاریخچه مسجد بیدخت و مسجد ضرار) با اینحال آقای حسینعلی کاشانی با اقدامات بعدی دست به انتقام گیری از قطب زمان زد!)

بیانیه جعلی منتسب به دکترنورعلی تابنده
بیانیه جعلی منتسب به دکترنورعلی تابنده

دوم مورد اینکه؛ در اظهارتی زشت و زننده و توهین آمیز که آنها را زیر عنوان بیانیه برای شهر کوار، به جناب آقای دکتر نورعلی تابنده نسبت می‌دهد، اعلام داشت:

هرگونه مخالفت با جمهوری اسلامی، مخالفت با قطب زمان است!

این اظهارات آقای کاشانی، دروغ محض بود و مخالف اوامر دکتر نورعلی تابنده که پیش و پس از آن فرموده بودند که: «آنچه امضاء مرا نداشت مال من نیست. مال من آن چیزی است که خودم می‌گویم و امضاء می‌کنم». این فرمایش سندی است که نشان می‌دهد، هیچ بیانیه و سخنی را نباید از دکتر نورعلی تابنده بپذیریم، مگر اینکه از زبانشان شنیده باشیم و دیگر جای هیچگونه شکی را باقی نخواهد گذاشت درباره فرمایشات و بیانیه‌های منتسب به ایشان.

همه این کارها، بدون همراهی آقای مهندس اسدالله آقاملکی و آن «حاشیهٔ» مورد ادعای آقای کاشانی، غیرممکن بود و به همین جهت بایستی از قبل زمینه‌هایش فراهم می‌آمد.

مواردی از این دست درباره برخی از شهرها از جمله اصفهان و خوزستان و… نیز وجود دارد که در چندین سال گذشته بطور سازماندهی شده بر علیه حضرت آقای دکترنورعلی تابنده مجذوبعلیشاه که همواره در محاصرهٔ این نفوذی‌ها قرار داشتند، صورت گرفته و نتیجهٔ آن را، اکنون بخوبی می‌توانیم ببینیم و حاصلش جنایات حکومت جمهوری اسلامی در گلستان هفتم و پس از آن است.

با اینحال خوشبختانه هر روزه شاهدیم که بیش ار پیش دراویش ، یکایک کمر همت میبندند و مردانه و استوار به میدان روشنگرى و افشای “نکات ناگفته” روى می آورند و به این نحو سرسپردگى خالصانه خود را به اوامر “پیر” نمایان میسازند.

ما خواستار :

پاسخگویی و رفع شبهه هستیم و اگر کسی مغرض نباشد بسادگی برای مرتفع کردن اقدام می‌نماید. این افراد باید پاسخگوی اعمالی که مرتکب شده اند باشند و نمی‌توانند با بی‌توجهی یا قلدری و تهدید در فضای سایبری و اجتماع خواسته برحق ما را لگدمال کنند. هرچند که از پشتیبانیِ قدرت حاکمه برخوردار باشند، ما حقوق خویش را می‌دانیم و تا افشای واقعیت دست از کار نخواهیم کشید.

منبع : جریده ثبت گلستان