تماس تلفنی آقای فروغی با آقای غلامرضا هرسینی یکی از نمایندگان اربعه افتخاری
غلامرضا هرسینی : بله.
فروغی : الو سلام آقای هرسینی.
غلامرضا هرسینی : سلام.
فروغی : قربان شما، خوبید آقای دکتر؟
غلامرضا هرسینی : خیلی ممنونم
فروغی : آقای دکتر هرسینی یک سؤالی داشتم.
غلامرضا هرسینی : بفرمایید.
فروغی : آقای دکتر هرسینی این کمپینی که تشکیل داده اند خواستم ببینم شما که نماینده اید چرا جوابگوی مردم نیستید؟
غلامرضا هرسینی : شما کی هستید؟
فروغی : من فروغی ام.
غلامرضا هرسینی : خُب شما مگه می تونید برای من تعیین تکلیف بکنید؟
فروغی : تعیین تکلیف نیست…
غلامرضا هرسینی : یا اونا …
فروغی : من بنابر ، من به فرمایش حضرت آقا یکی از نماینده های حضرت آقا هستم.
غلامرضا هرسینی : خُب اگر شما نماینده اید، شما برید جواب بدهید.
فروغی : تو نماینده افتخاری بودی.
غلامرضا هرسینی : میگم اگر نماینده ای تو برو جواب بده.
فروغی : بفرمایش حضرت آقا که فرمودند فقرا همه یک نمایندگی از من دارند، وظیفه خودم می دانم که به شما زنگ بزنم که جوابگوی جامعه بشری باید باشید.
غلامرضا هرسینی : شما به فرمایش حضرت آقا احترام بذار، اطاعت کن. برو هرچه می دونی اطلاع بده. اگر لازمه.
فروغی : خُب شما خدمت ایشون بودید!
غلامرضا هرسینی : من وکیل ایشون بودم، نماینده اش هم بودم وکیلش هم بودم. هر وکیلی نمایندگی هم داره.
فروغی : بیدخت شما خدمت ایشون بودید، از خیلی از ماجراها خبر دارید.
غلامرضا هرسینی : خُب بله
فروغی: که مسموم کردند ایشون رو.
غلامرضا هرسینی: کی مسمومش کرده؟
فروغی : عکساش هست، فیلمهاش هست. من خودم بیدخت بودم برای زیارت ایشون.
غلامرضا هرسینی : خُب.
فروغی : هر روز شاهد این بودم که حضرت آقا را می آوردند تو مزار بیهوش؛ می آوردن دم در بیهوش، فرمایشاتشون رو نمی ذاشتند پخش بشه. فیلم می گرفتن . اون فیلمهایی که حضرت آقا فرمایش می کردند کجاست؟ چرا پخش نمیشه؟
غلامرضا هرسینی : من نمی دونم. مگه من ضبط کردم؟
فروغی : شما نماینده اید؟ شما جزء نماینده هایید؟ شما باید بخواهید که این فیلمها پخش بشه.
غلامرضا هرسینی : من نماینده بودم که برم حقوق ایشون رو در مرجع قضایی در مرجع ادارای در جاهای دیگه. ولی من پزشک نبودم که ببینم ایشون مسمومند، سالمند؟ ایشاالله که این حرفا نبوده. برای همیشه هم این حرفا بوده. حالا شما خُب یک قطب را دیدید. من آقای صالحعلیشاه را هم که دیدم میگفتن مسمومش کردند. اقای رضاعلیشاه را هم گفتند. آقای محبوبعلیشاه را هم گفتند شهید کردند. هیچ تازگی نداره. همیشه بعد از رحلت یک بزرگی فقرا چون علاقه دارند و نمی خوان بزرگشون سایه اش از سرشون کم بشه اکثرا دلسوزی می کنند. این نیست که احتمالا خدای نخواسته… خواهرش همراهش بوده. برادرش بوده. فرزند داره… اینا. خدای نخواسته اگر چیزی بود ساکت نمی نشستند. اینها نزدیک بودند.
فروغی : آخه ما شاهد خیلی چیزا بودیم از نزدیک.
غلامرضا هرسینی : خیلی خُب ببین. برادر من ؛ عزیز من . نماینده محترم شما بعنوان آن چیزی که بلدی برو به این آقایان بگو …
فروغی : خُب شما جوابگو نیستید. این همه سوال از شما شده. شما به سوالهای مردم پاسخ ندادید.
غلامرضا هرسینی : اگر من را تکلیف کردند. ببین من یک مریدم.
فروغی : کی باید تکلیف کنه.
غلامرضا هرسینی : پیرم اجازه بده من حرفام رو می زنم. برو شما خدمت بندگان حضرت آقای مجذوبعلیشاه بگو (ببخشید) … آقای ثابتعلیشاه بگو … آقای ثابتعلیشاه قربونت برم. این وکیل حضرت آقا و وکیل شما و وکیل شما محبوبعلیشاه و وکیل آقای رضاعلیشاه این آقا نافرمانی می کنه و جواب نمیده. شما تکلیف بکن اگه مریدته بره جواب بده. منم قطعا جواب میدم.
فروغی : آخه زمانی که حضرت آقا مجذوبعلیشاه واسه کار زندانی ها شما را خواستن از آقای جذبی از شما از علی رجایی خواستن، امر کردن به شما که دنبال کار زندانی ها را بگیرید. با شما تماس گرفته شد. شما گفتید که من از درویشی استعفا دادم.
غلامرضا هرسینی : خُب خیلی خُب اگه استعفا دادم پس دیگه چرا شما الآن از من توضیح می خواهی؟
فروغی : نه. آخه ببینید.
غلامرضا هرسینی : از شاخه به شاخه نپر.
فروغی : اگر شما از درویشی استعفا دادید پس چجور نماینده خودتون رو معرفی کردید؟
غلامرضا هرسینی : آقای دروغگوی فروغی تو که فروغی نیستی. تو که فروغی نیستی. خجالت بکش.
فروغی : کیم پس من ؟
غلامرضا هرسینی : نیستی. آخه اسمت فروغی نیست. اون اسمت رو راست بگو اگر شرف داری. اگر وجدان داری. اگه درویشی. اگه خدای رو می شناسی. بگو اسمت چیه؟ واقعی!
فروغی : فروغی.
غلامرضا هرسینی : فروغی هستی. دروغگو بر پدرش لعنت. دروغگو بر مادرش لعنت. دروغگو بر آب و اجدادش لعنت. تو فروغی هستی؟
فروغی : باشه. دروغگو که شمایید. دروغگو که شمایید.
غلامرضا هرسینی : من از قزوین پرسیدم که آقا یک جاکشی به عنوان فروغی وجود دارد. گفتند نه ما چنین جاکشی نداریم تو فاحشه خونه.
فروغی : ماشالله به این ادبتون درویش پنجاه ساله.
غلامرضا هرسینی : گوش بده. پدر سگ . گوش بده. بی وجدان گوش بده.
فروغی : خُب بفرمایید.
غلامرضا هرسینی : پرسیدیم از کانون وکلای قزوین که آقا یک کُس کشی به اسم آقای فروغی وکیل هست اونجا، گفتن نداریم. آخه خجالت بکش داری به من دروغ میگی. بی وجدانِ پست. بر پدر و مادرت لعنت اگه به من زنگ بزنی.
فروغی : ممنونم مرسی.