«سه جریان واگرا» بخش ششم؛ به قلم افشین ساجدی
واکاوی ابعاد حقوقی مسئولیت نظام جمهوری اسلامی در قبال حفظ جان دکتر نور علی تابنده
دولت موقت مهندس بازرگان از تاریخ ۱۵ بهمن سال۱۳۵۷ تا ۱۴ آبان سال ۱۳۵۸ شمسی اداره امور کشور را بر عهده داشت . یازده نفر از سی وزیر کابینه مهندس بازرگان وابسته به نهضت آزادی یازده نفر وابسته به جبهه ملی چهار نفر مستقل و چهار نفر نیز از روحانیون بودند. بجز وزرایی که از «صنف روحانییت» بنا بر مصالحی در کابینه عضویت داشتند و فاقد تجربه و تحصیلات لازم مرتبط با حوزه فعالیت وزارتی خود بودند ، بقیه وزرا همگی از تکنوکرات ها و متخصصین خبره در حوزه فعالیت وزارتی با تحصیلات بالا و سوابق اجرایی روشن و درخشان بودند.
از جمله دکتر نورعلی تابنده حقوقدان ، استاد دانشگاه ، قاضی بازنشسته دیوان عدالت اداری، وکیل مبرز ، رجل سیاسی و برادر قطب دراویش گنابادی نیز به سمت معاونت و سپس قائم مقامی وزارت دادگستری در این دولت به خدمت اشتغال داشت.
بدین ترتیب ، هیات وزیران دولت موقت مهندس بازرگان با ترکیب کم نظیری از وزاری متخصص همراه با تحصیلات عالی و سوابق خدمتی روشن و تجارب ارزشمند اجرایی ممکلتی و با بکار گیری روشهای مدیریتی مبتنی بر تساهل و مدارا که در عرفان و تصوف تجویز گردیده است ، نمونه ای بی بدیل از یک دمکراسی ایده آل را تاریخ سیاسی ایران از خود بیادگار نهاد.
در دوران این دموکراسی کوتاه روزنامه ها کاملا آزاد بودند و هیچگاه دستگاههای دولتی متعرض آنها نشدند . برگزاری تظاهرات و تجمعات نیز کاملا آزاد بود اما متاسفانه ظرفیتهای این دمکراسی نوپا مورد سواستفاده عناصر تندرو وابسته به روحانیت و بویژه تحصیلگردگان مدرسه حقانی قرار گرفت تا سرانجام توانستند پس از یک دوره از کارشکنی ها سازمان یافته و متوالی، دولت موقت را فلج کرده موجبات سقوط آن را فراهم کنند و نهایتاْ خود بر اریکه قدرت مسلط شوند.
تحصیل کردگان مدرسه حقانی آن بخش از روحانیونی بودند که میان سنت گرایی افراطی روحانیت حاکم و تروریزم کور فداییان اسلام راه سومی را جستجو می کردند. توسعه فزاینده تکنولوژی بویژه در سالهای پس از جنگ جهانی دوم و اصرار محمد رضا پهلوی پادشاه فقید در انتقال هرچه سریعتر مظاهر تکنولوژی غربی به داخل ایران در سالهای پس از وقایع سال ۱۳۳۲ برخی از روحانیون را برآن داشته بود تا بکفر تجدید نظر در روشهای سنتی بکارگرفته شده در مدارس دینی باشند
از سوی دیگر تاسیس مدرسه حقانی را می توان نتیجه فضای بسته سیاسی دهه های سی و چهل شمسی و تمایل طبیعی بخشی از روحانیون آن به ورود به عرصه سیاست دانست. شاید اگر در آن دوران دموکراسی پارلمانی مبتنی بر سیستم چند حزبی مستقر می بود این دسته از روحانیون فرصت آن را می یافتند که عقایدو آرای خود را علناْ در قالب یک حزب سیاسی منتشر کنند و بدین ترتیب مردم و روشنفکران مانند بعد از وقوع انقلاب سال ۱۳۵۷ در ایران در برابر این حجم از ارتجاع و فریب اینگونه غافلگیر نمی شدند و یا شاید هم اصولا مردم هرگز فریب وعده های دورغین روحانیت را نمی خوردند تاریخ ایران مسیر دیگری را طی می کرد.
بطور کلی باید توجه داشت که پس از پایان جنگ جهانی دوم روابط بین الملل دچار دگرگونی های بنیادینی شد . توسعه راه های ارتباطی و بویژه عمومی شدن خطوط هوایی که تا پیش از آن مختص امور نظامی بود این امکان را فراهم کرده بود تا شهروندان بیشتری در سراسر جهان بتوانند به کشورها دیگر سفر کنند که این خود ، آشنایی گروههای مختلف جوامع کشورهای مختلف با یکدیگر و طبیعتا تعاطی افکار و پیدایی مطالبات جدید در میان اقشار جامعه شده بود.
در ایران این امر منجر به دوقطبی شدن کامل جامعه آن روز شده بود. بخش بزرگی از جامعه که فارغ التحصیلان مدارسی نوینی بودند که تنها بیست سال پیش از آن در سراسر کشور ایجاد شده بود ، اقبال فراوانی به ترک برخی از سنتها و برخورداری از مظاهر نوین تمدنی مانند رادیو ، سینما ، اتومبیل و غیره نشان می دادند.
اما از سوی دیگر بخش از بزرگی از جامعه نیز که روحانیون نیز در زمره آنها بودند در مقابل تجددطلبی مقاومت می کردند بیشتر انها یا تحصیل کرده مدارس دینی بودند ویا زمان کوتاهی را در مدارس نوین به تحصیل پرداخته بودند.
آیه الله بروجردی مرجع مسلم شیعیان نیز که شخصیتیش در طی دهه های پایانی سده ۱۲۰۰ شمسی شکل گرفته بود بطور کلی مخالف تجدد و مظاهر تمدن و بویژه رادیو و تلوزیون بود وبسیاری از مقلدان وی استفاده از بسیاری از دستگاههای جدید نظیر رادیو تلوزیون و حتی ماشین لباس شویی را جایز نمی دانستند . در چنین فضایی بود که بخشی از طلاب حوزه های علمیه در رقابت با جریانهایی در سایر نقاط خاورمیانه مانند اخوان مسلمین معتقد بودند که روحانیت شیعه باید در شیوه تحصیلات دینی و تعامل با جامعه تجدید نظر نماید.
برای مثال آنها تمایل زیادی داشتند تا زبانهای خارجی نیز در حوزه تدریس شود چراکه حتی زبان عربی حوزه ای نیز قابل استفاده در کشورهای عربی نبود و از این جهت روحانیونی که می خواستند تعاملی فعال را با مسلمانان آن سوی مرزها برقرار کنند در مضیقه عدم دسترسی به مهارت های عملی لازم بودند
براساس این نیازها مدرسه حقانی در ۱ فروردین ۱۳۳۹ خورشیدی به وسیله سید محمد بهشتی، مهدی حائری تهرانی، علی مشکینی و حسین حقانی با هدف تحول در نظام آموزشی حوزه و کادر سازی برای فعالیتهای آینده با حمایت معنوی آیه الله میلانی مرجع ساکن نجف در قم تأسیس شد. مدرسه حقانی پرورش دهنده جریانی در داخل حوزه های علمیه ولی کاملا متفاوت با آن بود بدیهی است تاسیس این مدرسه با پوشش دینی و در متن حوزه علمیه به جهت تامین هزینه ها وانتفاع از محل وجوهات شرعی بود.
با فوت آیه الله بروجردی در سال ۱۳۴۰، اصول حاکمیت سنت گرایی و محافظه کاری بر مدراس دینی متزلزل شد و طلاب بیشتری به تحصیل در مدرسه حقانی روی آوردند. وجه مشترک همه آنها یا بهتر بگوییم پیش شرط ورود به این مدرسه تعهد به برپایی حکومت جهانی تشیع بود. بدین ترتیب مدرسه حقانی به پایگاهی برای تجمع ، تمرکز و تربیت روحانیون سیاسی «واگرا»یی تبدیل شد که بدست گرفتن قدرت در جامعه ایران برای آنها هدفی مقدماتی برای استقرار یک حکومت جهانی دینی بود و این تفاوت غیر قابل اغماض مدرسه حقانی با سایر مدارس دینی در آن زمان بود. اینگونه می توان توضیح داد که چرا اکثریت قریب به اتفاق مسئولان رده بالای نظام جمهوری اسلامی در طول چهل سال گذشته همواره از تحصیلکردگان مدرسه حقانی بوده اند این واقعیت که هر هفت وزیر اطلاعات در دولتهای مختلف نظام جمهوری اسلامی همگی از تحصیلکردگان مدرسه حقانی بوده اند بروشنی بیانگر نقش این مدرسه در کادر سازی با هدف استقرار یک نظام دینی می باشد.
با اینحال نباید جریان مدرسه حقانی را با جریان فدائیان اسلام یکی دانست . فدائیان اسلام گروه خشونت طلب و تقریبا بدون هویت بودند که در قبال دریافت پول یا وعده مشارکت در قدرت به قتل سرشناسان سیاسی یا فرهنگی مبادرت می کردند نگاهی به فهرست افراد کشته شده توسط این گروه نشان می دهد که همگی یا در ازاء پرداخت وجه یا وعده وزارت و یا فتوای مراجع توسط فداییان اسلام کشته شده اند . در مواری که فتوای قتل در میان بوده است همیشه «بانی» پیدا می شده است که «مخارج» لازم را متقبل می شده است.
مجتبی میرلوحی سرکرده گروه فدائیان اسلام همانگونه که همواره مورد غضب شدید آیه الله بروجردی بود و حتی یکبار نیز توسط طلاب وفادار به آیه الله برجرودی مورد ضرب وشتم شدید قرار گرفته بود ، همانگونه نیز مورد بی اعتنایی آیه الله خمینی مرجع ساکن نجف بود اگرچه خود خمینی نیز روابط چندان خوبی با آیه الله بروجردی نداشت با اینحال بسیار عاقل تر از آن بود که در طول حیات آیه الله بروجردی با او یا با روشهایش مخالفت علنی ابراز نماید .
لذا از همان ابتدا میان مواضع آیه الله خمینی و روشهای اتخاذ شده توسط مدرسه حقانی همانندی هایی وجود داشت که موجب نزدیکی این دو به یکدیگر شد با اینحال به نظر نمی رسد که شخص خمینی در تاسیس مدرسه حقانی نقشی ایفاء کرده باشد.
اما آنچه که مسلم است آن است که جریان فدائیان اسلام همواره بعنوان ابزاری در دست جریانها و گروههای مختلف سیاسی برای اعمال فشار به گروهها و جریانهای دیگر مورد استفاده قرار گرفته است واین یکی از بزرگترین دلائلی است خمینی همواره و تا آخر عمر از تعامل مستقیم با این جریان خشونت طلب و تروریست احتراز کرد.
اگرچه شیوه های ماکیاولیستی مشترک میان او و تحصیلکردگان مدرسه حقانی ، موجب می شد تا هر دو طرف از نتایج اقدامات تروریستی جریان فدائیان اسلام نهایت بهره را ببرد چنانکه فردای پیروزی انقلاب در ایران آیه الله خمینی یکی از اعضاء هیات های مؤتلفه فدائیان اسلام یعنی خلخالی را مأمور قتل عام بازماندگان نظام پادشاهی کند ، مأموریتی که در تضاد آشکار با اهداف عالیه نخست وزیر مهندس مهدی بازرگان و اعضاء کابینه اش بویژه وزیر دادگستری و معاون اولش دکتر نورعلی تابنده بود.
ادامه دارد …
از همین نویسنده بیشتر بخوانیم :
«کبریت احمر» بخش یکم؛ به قلم آقای افشین ساجدی
«همگرایی» بخش دوم؛ به قلم آقای افشین ساجدی
«سکوت مجرمانه» بخش سوم؛ به قلم افشین ساجدی
«غائله فدائیان اسلام» بخش چهارم؛ به قلم افشین ساجدی
«دشمنی بی پایان» بخش پنجم؛ به قلم افشین ساجدی
افشین ساجدی تحلیلگر و عضو حقوقدان کمیته حقیقت یاب کمپین دادخواهی دکتر تابنده
.
Voir cette publication sur Instagram