نداشتن «نص» صریح که عدم مشروعیت را در پی می‌آورد؛ بخش (۲)

۱,۰۰۴

پوشیده نماند که هریک از اولیای عظام را در زمان حیات و بعد از ممات خلفاء و نواب لازم، که رشته دعوت منقطع نشود که در بقاع ارض و در جمله ازمان حکم یاَایُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنْزِلَ جاری باشد.

صالحیه حقیقه ۴۷۴

ادامه مبحث «نصّ» در سلسلهٔ گنابادی

آنچنانکه در گفتار پیشین آمد به استناد فرمایشات بزرگان؛ از آنجاییکه برای اکثریت سلاک و افراد جامعه که در سلوک وارد شده‌اند یا قصد ورود در این سلک را دارند، امکان درک «اثر صحیح» امکان پذیر نیست و از اینروی، ضروری است که «نص صریح و صحیح» سابق بر لاحق، ارائه گردد تا از گمراهی مردمان علاقمندِ ورود به تصوف، جلوگیری شود. چنانکه می‌فرمایند: «و تصریح و تنصیص سابق بر لاحق موجب علم است به صحت متابعت او، و علم به صحت لاحق با تصحیح او سابق را علم بصدق احکام سابق آورد» (صالحیه) و این بر عهدهٔ کسانی است که در چنین اموری ادعایی دارند و سالک نیز از روی تقلید نمی‌تواند بیعت و پیروی نماید و نبایستی بدون تحقیق یا حتی از روی ارادت به آقایان مشایخ و ماذونین، وارد بشود که تقلید بر تقلید حرام است.

بفرمودهٔ حضرت آقای مجذوبعلیشاه درباره “نص صحیح”؛ «این استکه فقرا در تجدید و پیروی از مشایخ که کدام..، به فرمانشان توجه کنند».

حضرت آقای سلطانعلیشاه در موضوع پیروی از امام که وجود «نص صریح و صحیح» تاکید و تضمینِ عصمت اوست، می‌فرمایند:

پس اگر بدانند که او معصوم نیست و در آنچه که به آنها القا میکند ممکن است خطا کند، چگونه تسلیم او میشوند.

و مسأله عصمت چیزی است که «نصّ» در حقّ او اقتضا کرده است، چون عصمت و بصیرت و علم به باطن امور، چیزی نیست که از ظاهر بشری معلوم باشد و با دیدن درک شود تا برای مردم شناختن آن ممکن باشد، بلکه عصمت امر خفی است که آنرا درک نمیکند مگر کسی که احاطه به آن داشته و عالم به سرائر و خفیّات او باشد. بنا بر این کسی که «نصّی» بر او نباشد خلافت او ممکن نیست. و در آیات، موقوف بودن شفاعت به اذن خدا، اشاره به این توقّف هست. لذا صوفیّه گفته‌اند:

موکول بودن ریاست الهی بر اذن و اجازه، از ضروریّات مذهب یا نزدیک به ضروری بودن آن است، و سلسله اجازه آنها منضبط است و دست به دست و نفس به نفس به معصوم میرسد.

«و هر یک از آن دو گروه اگر برای او اجازه حاصل نشود نسناس میشود، بلکه خنّاس و شیطان بوده و مردود میشود».

حضرت آقای نورعلیشاه در صالحیه می‌فرمایند:

«پس راه تعیین خلیفه و وصی به وصف خلافت ممکن نیست الاّ به نصّ…»
«مقنّنِ جزویات و مؤسس اساس ناس و مکلّف جزویات که جامع بین دنیا و آخرت و وحدت و کثرت است امتیاز نیابد مگر به تنصیص سابقین و امتیازات شخصیه».

«شناختن بزرگ وقت یا ب«نصّ» است ظاهراً که رشته خاتم به آدم وصل و تا قیام عالم برقرار است و یا معنی، که نمایش معنوی سابق را در لاحق مشاهده و تصرّف او را در باطن ببیند…»

حضرت آقای مجذوبعلیشاه در اینباره می‌فرمایند:

«چنانکه گفتم ملاک در عرفان و تصوف وجود اجازهٔ سابق بر لاحق است ولی گاهی بر مردم عادی تشخیص صحت یا جعلیات اجازات بسیار مشکل است. در این صورت باید به قوه «تصرف» اتکا کند. چرا که قوه تصرف از صفاتی است که خداوند ممکن است به بزرگی بدهد و در بعضی موارد در اختیار شخص نباشد. بنابراین “اصل” «نصّ» است ولی اگر در «نصّ»، ابهامی بود یا اشکالی داشت آن وقت باید از حیث قوه تصرف بررسی کرد.»

در این فرمایش؛ ایشان، با توجه به اشاره به مسئلهٔ تصرف در صورت لزوم، باز هم می‌فرمایند: «اصل نصّ است» و تاکید بزرگان، نشان از اهمیت بسیار بالای نص را می‌رساند و نبایستی به سادگی از آن عبور کرد.

حضرت آقای نورعلیشاه می‌فرمایند:

«…و یا بجذب معنوی که تصرّف باشد نه بجذب محبتانه و تصرّف بی‌اختیاری که از سحر هم برآید، و یا به ظهور خوارق عادات بر وجهی که اطمینان بهم رسدکه خدائیست نه از راه سیمیا و لیمیا و هیمیا و شعبده، مثل اطمینان سحرهٔ موسی از خواب و بروز خرق عادت از حق بر دست او و برای او بدون اراده و اطّلاع و خودنمائی او، و اطمینان ساحر بسدراه سحرش و اطّلاع بر مکمونات، و اظهار خارقی که مطلوب باشد در مقام تحدی و مباهله با خصم که اتمام حجت و لطف مقتضی آنست، و الاّ از جهات دیگر سحر و معجزه با هم شبیه باشند هر دو اظهار ملکوت است خلاف عادت را در ملک به اسباب یا بدون اسباب.»

حقیقه ۲۷۵

خرق عادت دلیل حقانیت نشود بدون علم و عمل و بدون دارائی شریعت و طریقت و حقیقت و بدون «نصّ» از سابق در آن دعوت:

ز ابلیس لعین بی شهادت
شود صادر هزاران خرق عادت
گه از دیوارت آید گاه از بام
گهی در دل نشیند گه در اندام

حقیقه ۲۸۶

ادامه دارد…