استحاله یا استقلال ؟ بخش دوم؛ قطبیت نادرویشها

یحیی خوشمرام ؛ روشنگری هایی در خصوص وضعیت فعلی سلسله نعمت اللهی گنابادی

۷۴۹

در بخش پشین دیدیم که جریانهایی بسیار مشکوک با صرف هزینه های گزاف و نجومی در تلاشند تا سنت سیئه «افتخار به نسب» را که چهارده قرن پیش توسط پیامبر عظیم الشأن اسلام منسوخ و در گورستان تاریخ به خاک سپرده شد  دوباره از گور بدرآورده و با نام مجعول  «مولازادگی» به درویشی که آئین  فتح و گشایش و «‌هردم دوعید کردن» است ،تحمیل نمایند.

و دیدیم که هدف آنها به قطبیت رساندن شخصی است که کوچکترین قدمی در راه سلوک برنداشته است و وعده دادیم که  در بخش بعدی یعنی در همین بخش در خصوص این مدعا دلایل کافی اقامه کنیم

همچنین وعده دادیم که  تکنیکهای مورد استفاده جریانهای مشکوک برای استقرار مفهوم مجعول «مولازادگی» در  درویشی را هم بررسی کنیم که متاسفانه بعلت کثرت مطالب این مهم به بخش بعدی موکول می گردد.

همه ما می دانیم که یکی از مهمترین اصول دوریشی بخود پرداختن و غفلت از دیگران است ولی این اصل برای دوران صلح و آرامش معتبر است و طبیعی است در دورانی که کیان فقر و تصوف مورد تهاجم نامحرمان قرار گرفته است و جنگی ناخواسته را به فقر و درویشی  تحمیل کرده است ،دیگر بخود پرداختن از دیگران غافل شدن جز به خیانت نمی تواند تعبیر شود.

بنابراین براساس معیارهایی که حضرت اقای مجذوبعلیشاه در موارد متعدده در اختیار ما قرار دادند  و البته این مهم ،  درفرمایشات اقطاب پیشین اعلی الله مقامهم الشریف نیز به روشنی مضبوط است، به بررسی وضعیت سلوک مدعیان قطبیت می پردازیم و  برای جلوگیری از اطناب کلام در این وجیزه به سه معیار بسنده می کنیم :

 

یک- برائت جویی

برائت جویی بطور کلی  عملی هم ضد درویشی  و هم ضد قرآنی است.  برابر مفاد رساله شریفه پند صالح ، برائت باید  از «کرده» شخص باشد و نه از  «خود» شخص. همچنین در بخش خلاصه صفات مومنین نگارنده خودشان از زمره صفات مومنین، دشمنی با «ستمگری» را قید فرمودند و نه دشمنی با «ستمگر» را !

دلیل آن هم روشن است چون حالات شخص در طول زندگی بلکه در هرساعت  و در  هر «آن» متغیر است و انسان باهر نفسی که می کشد از یک «حال» خارج شده و به «حال» دیگر وارد می شود  و حالاتش دائم در حال تغییر است چنانکه مولای روم فرماید:

ساعتی کافر کند صدیق را       ساعتی زاهد کند زندیق را

و این نتیجه «خلع و لبس» تکوینی است که در رساله شریفه پند صالح بطور نسبتا مفصل به آن پرداخته شده است و می توان اینگونه در نظر گرفت که شخص همراه با کل عالم هستی در هر «آن» یک بار نابود و دوباره خلق می شود و البته هربار خلقتش با بار پیش متفاوت است. بنابر هرگز نباید برائت از شخص باشد بلکه باید از عمل شخص باشد. بعلاوه برائت جویی ما براساس ارزیابی های ما از شخص مورد نظر است ومعمولا ارزیابی های ما متکی به گزارشهای غیر قابل اعتماد  حواس پنچگانه ماست. از این روی عیسی مریم روح الله علیه السلام می فرماید :«قضاوت نکنید تا قضاوت نشوید» چراکه گزارش حواس ما اغلب متأثر از انباشته های ذهنی ماست و ما همیشه دچار پیشداوری ناخواسته هستیم بنابراین قضات های ما و بسیاری از ابناء بشر هرگز نمی تواند دقیق و قابل اتکاء باشد مگر بزرگان و اولیاء الله که از محبس حواس پنچگانه رها شده و حواس بدن های اختری آنها بکار افتاده است و حتی آنها هم در این باره احتیاط کامل می کنند چنانکه  قرآن کریم در آیه ۱۶۸ سوره شعرا از قول حضرت لوط پیامبر علیه السلام خطاب به قومش که مرتکب شنیع ترین شناعات می شدند، می فرماید :« قَالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقَالِینَ» یعنی فرمود : «من با کردار شما دشمنی دارم» و این خطاب یک مرد الهی به قومش بود که مرتکب فعل شنیع می شدند و فرمایش  مربی عظیم الشأنی است که دانای ظاهر و باطن قومش بود  و از سرنوشتشان نیز باخبر بود با اینحال جرات نکرد به خود آنها اظهار دشمنی کند و دشمنی اش را به «کرده» زشت آنها نسبت داد. پس چگونه باشد حال بشری فانی و اسیر حواس و هواجس نفسانی  که بی پژوهش و تحقیق ، از خالص ترین و  شریفترین یاران مولایش که بی مهابا به جان ، مال ، شغل ، فرزند ، خانواده و عرض و آبرو در راه مولایشان جانبازی و دفاع کردند و در این راه مورد تشویق ، تایید، محبت،  لطف و مرحمت  ایشان هم  قرار گرفتند ، برائت می جوید؟ چنین شخصی  در حقیقت از مولای خودش و خالق خودش بیزاری جسته و  راه خود را از راه مولایش جدا کرده و به صفوف دشمنان مولایش  پیوسته است.

این «برائت جویی » چه از روی جهالت باشد چه از روی خیانت دلیل بر «نادرویش» بودن شخص برائت جوینده است و چنین شخصی اصولا نمی تواند درویش باشد که بخواهیم در مورد سلوکش نظر دهیم  اگرچه بنظر می رسد عمل این نادرویش به خیانت نزدیک تر باشد تا به جهالت چرا که مولایش یکبار فرصت توبه و بازگشت را با ذکر قید «هنوز قابل تربیت است» به او مرحمت فرمود و او باز هم سرباز زد و نمی شود فرض کرد این بی اعتنایی و خودسری بازهم ناشی از جهالت بوده است چرا که حتی اگر مربیی که ایشان وی را به او ارجاع کرده بودند مورد علاقه این شخص نبود باز هم ایشان باید نظر به رضایت مولایش می کرد و نه به رضایت نفس خودش بنابراین آشکار است که او رضایت نفس خودش را بر رضایت مولایش برتری داده لذا چنین شخصی هرگز نمی تواند درویش باشد.

 

دوم آنکه   یک درویش هرگز آلت دست هیچ حکومتی  نمی شود ،  و اگر شد دیگر درویش نیست . اگر کسی که خود را درویش می پندارد در این توهم احمفانه فروغلطتد  که «دین» غیر از ذیل  علم پرافتخار «فقر و تصوف» در جای دیگری هم می تواند  یافت شود، دیگر از درویشی خودش خلع شده و به دره عمیق شرک فروافتاده است . همکاری با سازمانها و تشکیلاتی که با نام و ظاهر دین و به منظور  فریب مردم کاسبی می کنند، در حقیقت ، دل سپردن به دشمنان درویشی و همکاری با آنان است. آیا چنین شخصی می تواند درویش باشد ؟

سوم آنکه به گواهی مندرجات  رساله شریفه پند صالح و محتوای آیات نورانی قرآن کریم و نیز سیره انبیاء‌و اولیاء مبارزه با ستمگری و حمایت از ستمدیده از لوازمات لاینفک درویشی و ایمان است که از آن به جوانمردی و فتوت هم تعبیر میگردد و در این خصوص خیلی  روشن و آشکار فرموده اند که اگر هنوز هم به این صفت متصف نشده است باید تلاش کند که هرچه سریعتر بشود نه اینکه آن را  یکسره  رها  کند که در این حالت البته هرگز مصداق عنوان درویش نمی تواند باشد.

کسی که با این سه اصل ابتدایی و در عین حال بنیادین درویشی ناآشنا و بیگانه است چگونه می تواند ادعای قطبیت داشته باشد ؟ آخر شخص باید اول درویش بشود تا بتواند قطب شود ! نادرویش که قطب نمی شود!

البته ممکن است که او برای این عمل خود توجیهی داشته باشد مثلا حفظ جان خود و خانواده اش یا شاید عوامل دجال با تهدید او را وادار به همکاری کرده باشند  ما هم بار دیگر  به فرمایش گهربار حضرت عیسی علیه السلام که می فرماید قضاوت نکنید تا قضاوت نشوید تمسک جسته و اعلام می کنیم  در مقام قضاوت نیستیم اما بحث ما این است که چنین شخصی هرگز نمی تواند خود را درویش بنامد و بدتر از آن نمی تواند خواب قطبیت ببیند ـ یا برایش ببینند!ـ و در این سودای خام «عبا و قبا» سفارش دهد!

حضرت آقای مجذوبعلیشاه بارها نقل فرمودند  که در دورانی که ماموران امنیتی نظام جمهوری اسلامی در پی دستگیری حضرت‌ آقای رضا علیشاه بودند و قطب سلسله گنابادی به ناچار چند ماهی قریب یکسال را در خفاء زندگی کردند ، ایشان که می خواستند به زیارت برادر بروند ،  سرشان را به زیر صندلی اتومبیل پایین  می بردند تا به نشانی محل اختفاء قطب جلیل القدر سلسله آگاه نشوند چرا که احتمال می دادند در صورت بازداشت و دستگیری توسط عوامل حکومت نتوانند در مقابل شکنجه مقاومت کنند واطلاعات مربوط به  نشانی محل اختفای قطب سلسله گنابادی را برای ماموران افشاء کنند. این حال قطب سلسله است که در راه فقر و عرفان و درویشی جان خودش ،همسرش و فرزند عزیزش را فدای سلوک فقرای سلسله نعمت اللهی گنابادی کرد. و در این راه به هیچ چیز جز «حق» نیندیشید !

البته ظرفیتها یکسان نیستند و توقع نیست همه مانند او باشند و دقیقا بهمین دلیل یک «پشه» هرگز نباید خودش را در ابعاد «عقاب» ببیند. !

برجای بزرگان تکیه نتوان زد به گزاف         مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی

 

از مجموعه  مباحث این بخشا و نیز  بخش پیشین   روشن می شود که مبحث جعلی « مولازادگی» هیچ مناسبتی با ارزشهای و معیارهای فقر و درویشی نداشته و به ضرس قاطع می توان گفت کسانی که این واژه را مورد استفاده قرار می دهند ـ اگر مغرض نباشند – قطعا درویش نیستند و کمترین بویی از درویشی نبرده اند چون درویشی بر «سلوک» یعنی راه رفتن و «طی طریق» استوار است مولا، یک انسان «راه رفته» است که با زحمت و مرارت سلوک میکند تا رشد کند

اما خرافه گراها اینطور باور دارند که مولازاده یک موجودی است که نیاز ندارد «راه برود» چون از شکم‌مادرش«راه رفته» زاییده میشود!!  بعبارت دیگر  در سنت جعلی مولازادگی مهفوم «راه نرفتن» و تنبلی مستتر است و مولازاده باید الزاما  به لحاظ ژنیتکی «راه رفته» محسوب شود ! و این در تناقض کامل با  روح تعالیم و حتی  ظاهر بسیاری از آیات نورانی قرآن  مجید است:  منجمله آیه ۳۵ سوره نازعات که می فرماید «یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسَانُ مَا سَعَی » روزی که انسان راهی را که رفته بیاد می آورد. ونیز آیات ۳۹ و ۴۰ سوره نجم که می فرماید :‌«وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (۳۹ ) و براستی  نیست برای انسان مگر تلاشی را که کرده  وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى (۴۰)و هرآینه بزودی تلاشش را به چشم خواهد دید و نیز آیه ۶ سوره انشقاق که می فرماید : « یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ» ای انسان براستی که تو لنگ لنگان بسوی پرودگارت در حرکتی ! پس او را ملاقات خواهی کرد!

و آیه ۱۹ سوره اسراء که صریحا مفهوم جعلی مولازادگی را رد می کند : «وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَهَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا» کسی که جهان دیگر را بخواهد و در راه آن تلاش کند در حالی که باور آورده است پس آنها تلاششان هرآینه پسندیده خواهد بود..

و آیه ۱۰۱ سوره مومنون فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءَلُونَ که در بخش پیشین نیز بدان اشاره شد و مورد استناد حضرت امام زین العابدین درجهت نفی مولازدگی هم قرار گرفته بود

وآیه ۱۲۴ سوره بقره که می فرماید :‌ وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ وچون ابراهیم را پروردگارش به واژگانی بیازمود و ابراهیم آنها را به پایان رساند پس فرمود من تو را برای مردم پیشوا کنم عرض کرد پس و از فرزندانم فرمود پیمان من هرگز به ستمکاران نخواهد رسید

این آیه شریفه به روشنی تایید می کند هرگز مقامات و مدارج عرفانی به فرزندان منتقل نخواهند مگر آنکه فرزندان نیز همان مراحل را طی کنند و همان امتحانات را پشت سرگذارند و نسبت جسانی کمترین امتیازی در این راه محسوب نمی شود.

و از همه مهمتر آیه ۴۶ سوره نوح که می فرماید:‌ قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ یعنی فرمود ای نوح او از اهل تو نیست او کرده ای ناشایست است پس در آنچه که برای تو در آن دانشی نیست پرسش مکن و من تو را اندرز می دهم که از نادانان نباشی !

یعنی «مولازاده» نوح از شدت تکرار عمل زشت به خود آن عمل زشت تبدیل شده است و چون یکی از پیامبران اولوالعزم به پروردگارش عرض می کند که او از اهل من است (یعنی مولازاده است ) پروردگارش چنان براو می تازد که می فرماید او از اهل تو نیست و چیزی را که نمی دانی مخواه !

آری این است نظر قران کریم در مورد مفهوم زشت و کریه مولازادگی !  و نوج در پاسخ عرض می کند :

قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِی وَتَرْحَمْنِی أَکُنْ مِنَ الْخَاسِرِینَ ای پرودگار من به خودت پناه می آورم که چیزی را که در آن دانشی برای من نیست از تو بخواهم و اگر تو مرا نیامرزی و به من رحم نکنی از زیانکاران می باشم.

و این است استغفار پیامبر اوالعزم از طرح موضوع مولازادگی !

قضاوت با اهل دل !