استحاله یا استقلال ؟ بخش نهم؛ اسرائیلوفیلها در برابر رسوفیلها

یحیی خوشمرام ؛ روشنگری هایی در خصوص وضعیت فعلی سلسله نعمت اللهی گنابادی

۷۸۱

یکی دیگر از کلیشه هایی که توسط «لمپن» ها، علیه آزاد اندیشان بشکلی گسترده مورد استفاده ابزاری قرار می گیرد ، کلیشه «صهیونیزم»‌است. به جرات می توان گفت حتی یک «لمپن» هم پیدا نمی شود که معنی و مفهوم این کلیشه را بدرستی بداند!

«صهیونیست» که منتسب به نام کوهی در اورشلیم می باشد در حقیقت نام گروهی است که در قرن نوزدهم برای تاسیس کشور مستقل اسرائیل تلاش می کرده اند. هدف اصلی آنها متقاعد کردن یهودیان ساکن در مناطق مختلف جهان برای ترک محل زندگی و شروع زندگی دوباره در «ارض موعود» بوده است.

حقیقت آن است که علی رغم تبلیغات فراوان فلسطینی ها،  کشور اسرائیل همان قدر مشروعیت دارد که کشورهایی مانند اردن، سوریه، لبنان ، عراق و سایر کشورهای عرب خاورمیانه دارند.

چرا که اولا  به گواهی شواهد تاریخی و کتب مذهبی سابقه سکونت یهودیان در آن سرزمین طولانی تر از فلسطینی هاست.

ثانیاَ این سرزمینها همگی از متصرفات امپراطوری عثمانی بودند که پس از شکست این امپراطوری در جنگ جهانی اول، توسط جامعه ملل و تحت عنوان قیمومیت به کشورهای فرانسه و انگلستان واگذار شدند و سی سال بعد طی قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد که جایگزین جامعه ملل شده بود،‌ به استقلال دست یافتند ولی کشورهای عربی متحدا بلافاصله و در همان روزِ استقلال، به کشور تازه تاسیس اسرائیل حمله کردند که البته متحمل شکست فاحشی شدند و بخشی از سرزمینهای خود را از دست دادند، در نتیجه این جنگ و دو جنگ بعدی که باز هم خودشان شروع کننده آن بودند حدود هفت صدهزار فلسطینی از سرزمینهای خود آواره شدند.

البته باید توجه شود که آوارگی بخش بزرگی از فلسطینی ها ناشی از جنگ نبود آنها داوطلبانه به دعوت حکام  کشورهای عربی بویژه سوریه و مصر،  سرزمینهای خود را ترک کردند تا «همراه با سایر یهودیان توسط ارتشهای فاتح عربی به دریا ریخته نشوند»! البته اسرائیل  نیز پس از پیروزی بر اعراب ، از بازگشت مجدد فلسطینی ها  به خاک اسرائیل جلوگیری کرد.

حال چه شده است که مسئولین جمهوی اسلامی اینچنین نگران حال آوارگان فلسطینی شده اند؟!

نخست باید توجه داشت که تقریبا تمامی گروههایی که در به ثمر رساندن انقلاب در ایران سهم داشتند به نوعی وامدار فلسطینیان بوده اند. رهبران سازمان مجاهدین خلق  آموزش دیده اردوگاههای سازمان آزادیبخش فلسطین «الفتح» بودند، سازمان پیکار ، فدائیان خلق ، راه کارگر و … نیز در اردوگاههای سازمانهای چپ گرای فلسطینی مانند جبهه خلق برای آزادی فلسطین و جبهه دمکراتیک برای آزادی فلسطین آموزش دیده بودند.

گروههای اسلامی نیز عموما دوره دیده اردوگاههای جنبش «اَمل» در جنوب  لبنان بودند.

بدین ترتیب می توان حدس زد که چرا رهبران تازه به قدرت رسیده در ایران تمامی امکانات کشور را درگرو اهداف فلسطینی ها قرار دادند؟ ولی باید توجه داشت که حمایت از آرمان فلسطین، تنها یک شعار توخالی و مانند همیشه «عوامفریبانه»‌ برای پوشش اهداف «ماکیاولیستی» پوپولیزم حاکم بر کشور بوده ست.

برای مثال اگر حدود هفتصد هزار فلسطینی از سرزمینهای مورد منازعه اسرائیل و کشورهای عربی آواره شدند،  تا کنون بیش از ده برابر این تعداد یعنی حدود هشت میلیون ایرانی نیز از کشور خود که البته مورد منازعه هم نمی باشد آوار شده اند.

چرا دولت ایران اهتمامی را که به آوارگان فسطینی می ورزد به آوارگان ایرانی نمی ورزد؟!

ریاکاری نظام جمهوری اسلامی در رابطه با مسئله فلسطین آنجا آشکار می شود که بدانیم آنها هرگز در مورد هفتصد هزار آواره مسلمان اویغوری که برای در امان ماندن از تبعات سیاست  نسل کشی حزب کمونیست چین ناچار به ترک خانه و کاشانه خود شده اند سخنی به میان نمی آورند.

همچنین این ریاکاری ، اجازه نمی دهد در مورد از میان رفتن حدود یکصد هزار چچنی توسط روسیه  که قریب به ۱۰ درصد کل جمعیت چچن را تشکیل می دهند، ابراز نگرانی کنند ونیز «مهندسان» اتاق فکر جمهوری اسلامی میل ندارند مردم ایران بدانند در همان زمان که یهودیان و عربها در خاورمیانه  مشغول کشمکش برای تاسیس یا عدم تاسیس کشور اسرائیل بودند ، بیش از یک چهارم کل جمعیت جمهوری خود مختار چچن توسط دولت روسیه به زور به اردوگاههای کار اجباری در سیبری رانده شده و هرگز باز نگشتند.

شاید هنوز بسیاری از مردم ایران ندانند که در همان زمان که دولت تازه تاسیس صربستان در حال قتل عام دهها هزار مسلمان بوسنیایی بود، مقامات جمهوری اسلامی برای محدود کردن نفوذ ترکیه و عربستان در بوسنی و هرزگوین نشستهای مخفیانه با دولتهای یونان، ارمنستان و صربستان که هرسه مسیحی ارتدوکس بوده و از نظر استراتژیک رقیب  ترکیه محسوب می شدند زیر نظارت عالیه دولت روسیه که البته آن هم مسیحی ارتدوکس بود برگزار می کردند.

این که اتحاد پنهانی  با دشمنان یک کشور مسلمان همسایه که دست بر قضا روابط خوبی هم با کشور ما دارد تا چه اندازه به سود یا به زیان منافع ملی ایران است، نیازمند بحث عمیقی است که از موضوع و حوصله این نوشتار دور و خارج است، اما آنچه که به قطع می توان گفت «این اقدام نشان دهنده دو رویی و ریاکاری مقامات نظام جمهوری اسلامی در تمسک به مقدسات و شعائر دینی و مذهبی است.»

از همه بدتر روابط پنهانی و بسیار گسترده ارکان مختلف نظام جمهوری اسلامی ایران با خود دولت اسرائیل بوده است. این روابط شامل دوبخش «روابط پنهانی دیپلماتیک» که طی آن یک هیات کوچک ده نفره  در تهران بطور دائم و البته کاملا پنهانی و مخفیانه حضور داشتند و نیز «روابط نظامی» که طی آن  هنگی از مستشاران نظامی ارتش اسرائیل در پادگانی در شمال تهران مستقر بوده و در طول جنگ با عراق کمکهای تسلیحاتی، مستشاری و حتی عملیاتی  به جمهوری اسلامی ایران ارائه می داده اند، می باشد.

صدها برگ از اسناد فروش تسلحیات فوق پیشرفته نظامی ساخت اسرائیل به ایران در طول دوران جنگ با عراق منتشر شده و حتی منجر به بروز بزرگترین رسوایی سیاسی دهه هشتاد در آمریکا بنام «کنترا-گیت» گردیده است.

در برنامه «کنترا-گیت» ، تیم  رونالد ریگان رئیس جمهور وقت ایالات متحده به امید همکاری مقامات نظام جمهوری اسلامی  برای آزادی گروگانهای غربی که توسط حزب الله لبنان و برخی از گروهها فلسطینی به اسارت گرفته شده بودند ، ترتیبی اتخاذ کرد تا مقادیر متنابهی سلاح و مهمات توسط اسرائیل به ایران ارسال شده و مبلغ پرداختی از سوی مقامات نظام جمهوری اسلامی ، توسط اسرائیل دریافت شده و مستقیما به حساب شورشیانی که با دولت نیکاراگوا در جنگ بودند ارسال گردد. چون نام این گروه شورشی «کنترا» بود این ماجرا به «کنتراگیت»‌ در مقاسیه با «واترگیت» که آنهم یک رسوایی  بلکه بزگترین رسوایی سیاسی آمریکا در یک دهه پیش از آن یعنی دهه هفتاد میلادی و دست بر قضا آنهم برای حزب جمهوری خواه بود ، نامیده شد.

رسوایی «کنتراگیت » آنقدر عظیم بود که منجر به استیضاح و بازجویی از دست اندرکاران این رسوایی در کنگره آمریکا گردید.

در ایران این رسوایی به نام ماجرای «مک فارلین» مشاور ارشد رونالد ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا،  که با یک عدد کیک و یک فقره تپانچه به ایران آمده بود، معروف شد.

وی در خرداد ۱۳۶۵ برای انجام مذاکره  و نهایتا معامله و  تنظیم قرارداد  با هدف آزادسازی آمریکایی های گروگان گرفته شده در لبنان در ازاء فروش تسلیحات نظامی آمریکایی و اسرائیلی  به ایران،  که آن موقع براساس مفاد قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد ونیز مصوبات کنگره آمریکا غیرقانونی بود ، به دعوت علی اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی و با اطلاع آیه الله خمینی رهبر نظام و علی خامنه ای رئیس جمهور و بدون اطلاع آیه الله منتظری قائم مقام و میرحسین موسوی نخست وزیر ، بطور پنهانی به ایران آمده بود. شخص رابط نیز حسن روحانی رئیس وقت شورای امنیت ملی و رئیس جمهور سالهای بعد بود!

در حین انجام مذاکرات مخفیانه  «منوچهر قربانی فر دلال معروف  اسلحه» که بطور غیر مسقیم در جریان  این دیدار قرار گرفته بود حضور مک فارلین را توسط واسطه ای به بیت آیه الله منتظری که آن موقع در ساختار نظام جمهوری اسلامی پس از آیه الله خمینی شخص دوم مملکت محسوب می شد، اطلاع می دهد.

افشاء روابط گسترده نظامی با اسرائیل بقدری برای ماکیاولیستهای جمهوری اسلامی حائز اهمیت بود که به اعدام سیدمهدی هاشمی برادر رئیس دفتر و داماد آیه الله منتظری   و زنجیره ای از رخدادهایی  که نهایتا به عزل آیه الله منتظری از سِمَت قائم مقامی انجامید، منجر شد.

گستردگی روابط پنهانی با اسرائیل را می توان از  ارقام کلان معاملات تسلیحاتی با این کشور دریافت. میزان خریدهای نظامی ایران از اسرائیل بسیار بالا  بوده است و تا دومیلیارد و پانصدمیلیون دلار برای یک دوره حدودا پنچساله برآورد شده است که برابر سالانه مبلغی حدود پانصد میلیون دلار می گردد و با توجه به میزان درآمدناخالص ملی ایران در آن سالها می توان تخمین زد که مقامات جمهوری اسلامی ایران به منظور ادامه جنگ بی حاصل با عراق سالیانه مبلغی بیش از یک درصد کل درآمد ناخالص ملی کل کشور را روانه زاردخانه های اسرائیل کرده اند! و  برابر برخی تخمین ها تا هشتاد درصد سلاح و تجهیزات نظامی مورد نیاز در طول جنگ از منابع داخل اسرائیل خریداری گردیده است.

شایان ذکر است که کمکهای اسرائیل به نظام جمهوری اسلامی برای ادامه جنگ، تنها محدود  به ارسال و فروش تسلیحات نظامی نشد و شامل ارائه خدمات مستشاری و حتی انجام عملیات نظامی توسط جنگنده های اسرائیلی نیز می گردید.

در کنار هیأت دیپلماتیک ده نفره که در محلی مخفی در تهران مستقر بودند یک تیم صدنفره از زبده ترین افسران ارتش اسرائیل در یک پادگان نظامی در شمال تهران مشغول آموزش و تربیت کادرهای نظامی برای انجام عملیات های نظامی  علیه عراق بودند.

بویژه عملیات های هوایی که در بیشتر موارد با راهنمایی مستشاران اسرائیلی انجام می شد. دراین خصوص نیروهای هوایی اسرائیل نیز درطول جنگ عملیات های متعدد نظامی را برای کمک به نظام جمهوری اسلامی هم پنهانی و هم آشکارا به انجام رساندند. از معروفترین این عملیات ها می توان به عملیات نابودی تاسیسات اتمی عراق در ۱۷ خرداد سال ۱۳۶۰ اشاره کرد.

اسرائیل در این  عملیات که «اپرا» نام داشت موفق شد با بهره گیری از  ۸ فروند هواپیمای اف-۱۶ تاسیسات اتمی «اوسیراک» عراق واقع در نزدیکی بغداد را بطور کامل منهدم کرده و به برنامه اتمی عراق برای همیشه خاتمه دهد.

هشت ماه پیش از آن در تاریخ ۸ مهرماه سال ۱۳۵۹ نیروی هوایی ایران این مرکز اتمی را بمباران کرده بود ولی بدلیل عدم دسترسی به مهمات کافی و نیز عدم اطلاع از میزان پیشرفت پروژه و نگرانی از بابت نشت رادیو اکتیو نتوانسته بود  مرکز اتمی عراق را بطور کامل نابود کند. به گفته مقامات اسرائیلی نمایندگان نظام جمهوری اسلامی از آنها درخوست کمک می کنند و نهایتا طی ملاقاتی محرمانه با نمایندگان ارتش اسرائیل در پاریس، به آنها خاطر نشان می کنند  که  ادامه کار این مرکز اتمی برای امنیت هر دو کشور بسیار خطرناک است بدین ترتیب طرف ایرانی، با تامین اطلاعات مورد نیاز برای اجرای عملیات مجدد توسط ارتش اسرائیل و نیز ارائه تضمین لازم برای باز گذاشتن حریم هوایی ایران بر روی  جنگنده های اسرائیلی در صورت تعقیب و گریز احتمالی با میگ های عراقی و حتی اعطاء اجازه فرود در پایگاه هوایی تبریز، طرف اسرائیلی را متقاعد می کند تا مرکز اتمی «اوسیراک»‌ مجددا و این بار توسط جنگنده های اسرائیلی بمباران شود.

بی گمان آمریکا و اسرائیل با نقض تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل متحد و ارسال سلاح برای دولت ایران ِامکان ادامه جنگ را برای هردو طرف فراهم کرده و موجب درد و رنج فراوان برای مردم هر دو کشور ایران و عراق شدند که اثراتش تا دهها سال برجا خواهد ماند. هدف شورای امنیت از وضع تحریمهای تسلیحاتی علیه هر دو طرف جنگ ایران و عراق، عاجز کردن دو طرف از ادامه جنگ در نتیجه کمبود سلاح و مهمات ناشی از اجرای درست تحریمها بود. ولی آمریکا و نیز اسرائیل با نقض این تحریمها و اعطاء امکان ادامه جنگ به نظام جمهوری اسلامی، مسئول مرگ حداقل یک میلیون ایرانی و عراقی می باشند والبته باید تعداد ملیونها نفر مجروح ِ،‌از کارافتاده، جنگ زده و تخریب شهرها و کارخانه ها را نیز به آن اضافه کرد.

متاسفانه همکاری های پنهانی و گسترده  نظام جمهوری اسلامی و اسرائیل محدود به موارد نظامی نمی شود بلکه اسرائیل در عزل و نصب بسیاری از مقامات عالی رتبه نظام جمهوری اسلامی نقش تعیین کننده دارد!

علی خامنه ای در سخنان مورخ ۲۴ آذرماه سال ۱۳۷۷ صراحتا اعلام کرد که «دانیال قوامی» با نام مستعار سعید امامی یا اسلامی که از سال ۱۳۶۳ تا سال ۱۳۷۵بیش از دوازده سال معاونت وزارت اطلاعات را بر عهده داشت در تمام طول خدمتش عامل موساد  نیز بوده است!

همچنین حبیب الله عسگراولادی (تازه) مسلمان نیز در مصاحبه با خبرگزاری مهر به تاریخ ۳۰ بهمن ۱۳۹۰ صریحا اعلام می کند که اول مسلمان شده است بعد هیأت های مؤتلفه را بنیان گذاشته است! احمدی نژاد رئیس جمهوری سابق ادعا می کند که مانع سفر پنهانی برادر همسر رهبر نظام  به اسرائیل شده است! او همچنین پیشتر ادعا کرده بود که مسئول میز اسرائیل در سازمان اطلاعات سپاه  خودش عامل اسرائیل بوده است! و این در حالی است که خود احمدی نژاد هم مشکوک به داشتن پیشینه یهودی است. سایر مقامات جمهوری اسلامی نیز هریک دیگری را متهم به ارتباط با اسرائیل می کنند!

حال در نظر بگیرید نظامی که خودش اینگونه تحت کنترل اسرائیل است، «لومپن» هایش در سلسله گنابادی نفوذ داده شده اند، تا به  چند درویش معصوم و بیگناه که  صرفا برای آزادی و رهایی پیر و مرادشان از حصر ناجوانمردانه ای که اربابان همین لومپن ها بر او تحمیل کرده اند مهر وابستگی می زنند.

رژیم ایران در عین حال تلاش می کند تا به سایر دراویش حقیقت طلب با استفاده از  کلیشه فرسوده «صهیونیست» مهر وابستگی بزند و برچسب بچسباند و نهایتا برای بسیاری از آنها پرونده سازی کند!

در حقیقت برابر قرائن و برخی شواهد، جاسوسان اسرائیل در میان همین لومپن ها مستقر هستند! همان هایی که توانستند با معطوف کردن توجه افکار عمومی به قضیه دراویش، فرصت لازم را برای خروج بیش از ۵۵ هزار سند از فعالیتهای هسته ای از کشور را فراهم کنند! عملیات لومپن ها علیه دراویش این فرصت طلایی را برای تیم اسرائیلی فراهم کرد تا با آسودگی و بدون ترس از کنترل، این اسناد را از تهران خارج کند ، چون تمامی حواس و توان نیروهای انتظامی معطوف حمله به دراویش شده بود!

حقیقت آن است سیاست داخلی ایران سالهاست که  جولانگاه جدال خونبار «روسوفیل»‌ها و «اسرائیلوفیل» شده است و متاسفانه دراویش گنابادی هم مانند بسیاری از مردم ایران قربانی این جدال نامشروع هستند.

ادامه دارد …

استحاله یا استقلال ؟ بخش اول؛ سنت جاهلی

استحاله یا استقلال ؟ بخش دوم؛ قطبیت نادرویشها

استحاله یا استقلال ؟ بخش سوم؛ جهل مقدس

استحاله یا استقلال ؟ بخش چهارم؛ لومپنیزاسیون

استحاله یا استقلال ؟ بخش پنجم؛ لمپن ها نگهبانان «پوپولیسم»هستند!

استحاله یا استقلال ؟ بخش ششم؛ از تقدیس تا تقلید

استحاله یا استقلال ؟ بخش هفتم؛ دشمن در کمین است!

استحاله یا استقلال ؟ بخش هشتم؛ در جستجوی حقیقت