تأملاتی در باب دموکراسی؛ بخش یکم

نویسنده: افشین ساجدی

۲۲۵

واژه  یونانی «دموکراسی»  در زبان فارسی  به حکومت مردم بر مردم یا بعبارت ساده تر مردم سالاری برگردانده شده است.

این برگردان پر بیراه نیست:

واژه دموکراسی مرکب از دو پاره واژه  «دموس» به معنی مردم و «کراسی» به معنی قانونگزاری و حکومت هر دو می باشد. از نگاه اتیمولوژیک یا ریشه شناختی واژه «مردم» نیز در زبان فارسی می تواند از دو بخش «مر» که برای تزیین کلام در زبان فارسی  بکار می رود  و «دُم» تشکیل شده باشد که این دومی با واژه «دُم» یا «دُموس» یونانی هم ریشه می باشد.

همچنین واژه یونانی «کراسی» که به معنی فرمانروایی می باشد و امروزه در زبان یونانی به معنی ایالت و نیز حکومت بکار می رود با واژه «کرسی»  در زبان عربی که آنهم به معنی فرمانروایی است از یک ریشه احتمالا آرامی می باشند بنا براین دموکراسی به معنی کرسی مردم یا فرمانروایی مردم است .

البته بر خلاف تصور رایج در غرب ،  یونان اولین مهبط دموکراسی بشمار  نمی رود و دولت شهرهای آتن گرچه از نمونه های  قابل  ذکر در تاریخ  دموکراسی بشمار می روند ولی قطعا نخستین نمونه ها نبوده اند و تاریخ نظامهای دموکراتیک با آتن شروع نمی شود.  آنگونه که پژوهشها نشان می دهند  نخستین نشانه های  دموکراسی  در تاریخ جهان در میانرودان و در تاریخ کهن سومر، در نیمه هزاره چهارم قبل از میلاد  یافت شده است. در حقیقت سومریان پانزده سده پیش از یونانیان ، نظام باز توزیع قدرت در  جامعه را ایجاد کرده و تمامی شهروندان را  در روند تصمیم گیری های کلان سهیم ساخته بودند. به طور متعارف، امور روزمره جامعه توسط شورایی از ریش سفیدان سامان داده می شد ولی قدرت نهایی سیاسی در دست مجمع عمومی شهر قرار داشت که از تمام مردم بالغ آزاد تشکیل  می شد و هیچ امر مهم اجتماعی پیش از تصویب نهایی در  مجمع عمومی شهروندان به اجراء‌ در نمی آمد. بدین ترتیب تک تک آحاد مردم جامعه «سومر» در اتخاذ تصمیمهای مهم اجتماعی سهیم بودند. با توجه به جمعیت یک و نیم ملیون نفری تمدن سومر که و تمرکز حدود هشتاد تا یکصد هزار نفر تنها در شهر «اور» مهمترین شهر تمدن سومر ، ایجاد چنین سازوکاری اینچنین دموکراتیک در آن زمان حائز اهمیت فراوان است. نام شهر «اور» بعدها به مفهوم مطلق شهر و شهرنشینی وارد زبانهای تمدنهای بعدی شد چنانکه می توان  به «اور سالم » یا همان اورشلیم به معنی شهر امن   که احتمالا از طریق اموری ها به زبان عبری وارد شده بود  و نیز «اوربان» ‌و «اوربانیزم» به معنی شهر و  شهرنشینی در زبانهای اروپایی اشاره کرد.

بنابراین می توان حدس زد هنگامی که اندیشمندان یونانی سده های ششم و پنجم پیش از میلاد در مورد دموکراسی اظهار نظر می کردند احتمالا تا حدودی از تجربیات تاریخی تمدن سومر در این زمینه که حدود ده سده پیش از آنها می زیسته اند   مطلع بودند. تمدن سومر در حدود ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد یعنی توسط اموری ها منقرض شد.

پس از تمدن سومر ، دولت- شهر آتن یکی از نخستین نمونه های دموکراسی در دوران باستان بشمار می رود. بسیاری از مورخان ،  کلئیستِنِس (زاده ۵۷۰ پ م) ، یکی از اشراف آتن باستان را بنیانگزار اولیه  دموکراسی آتنی بشمار می آورند . وی با اصلاح قوانین آتن باستان در قرن ششم  پیش از میلاد، زمینه را برای استقرار دموکراسی محدود در آتن  فراهم سازد و از این رو وی  به “پدر دموکراسی آتنی” شناخته شده است. از سوی دیگر  او از همان ابتدا متهم شد که قدرت عوام را بیشتر کرده و به نفوذ اشراف آسیب رسانده است. اگر چه در نظامی که او مستقر کرده بود درصد بسیار کمی از ساکنان آتن شهروند محسوب می شدند  و در نتیجه حق رای داشتند و بخش های بزرگی از جعمیت این شهر مانند زنان ، بردگان و مهاجران که حدود نود درصد جمعیت آتن را تشکیل می دادند شهروند محسوب نمی شده در نتیجه  از حق رای دادن محروم بودند با اینحال همین دموکراسی نیم بند و محدود « کلئیستِنِسی» هم  بشدت مورد انتقاد نجیب زادگان و اشراف تمامیت خواه آتن قرار داشت.   البته باید اذعان کرد که  اشراف تنها منتقد دموکراسی نبودند یکصد و پنجاه سال بعد افلاطون (۴۲۷-۳۴۷پ م)  فیلسوف معروف و پس از او ارسطو(۳۸۴-۳۲۲ پ م) نیز هریک انتقاد های شدیدی را نسبت به نظام حکومت دموکراسی آتنی  ابراز کردند. افلاطون نظام مردم سالار را به دلیل خصلت عوام گرایانه اش  بدترین نوع حکومت می دانست و دموکراسی  را حاکمیت مردم نادان تلقی می‌کرد و باور داشت که در نظامهای دموکراتیک ،مردمِ فاقد اعتدال و عدالت و دارای هوش، جمع شده و صاحب نظر می‌شوند. استدلال افلاطون این بوده که شما هنگامی که بیمار هستید هیچگاه عده ای را جمع نمی‌کنید تا بیماری شما را تشخیص دهند بلکه نزد پزشک می‌روید بنابراین چرا باید هنگام حکومت کردن به نظر اکثریت توجه کنیم؟ وی به جد معتقد بود که حکیمان باید حاکم شوند و اگر امکانش نیست حداقل حاکمان حکیم گردند. و این نظریات همگی در کتاب «جمهور» به صراحت بیان شده است.  سقراط (۴۷۰-۳۹۹پ م ) نیز کم وبیش عقایدی مشابه داشت  و می گفت ما برای تعمیر کفش به کفاش مراجعه می کنیم آیا برای حکومت کردن باز  هم باید به کفاش مراجعه کنیم؟

بدین ترتیب مخالفان دموکراسی از همان ابتداء‌ دارای پایگاه قوی فلسفی و آکادمیک نیز بودند  و اینگونه مخالفت با دموکراسی  در طی قرون بعد همچنان  ادامه داشت

برای مثال توماس هابز (۱۵۸۸-۱۶۷۹ م)  فیلسوف و نظریه‌پرداز سیاسی معروف قرن هفدهم در اروپا معتقد بود که  دموکراسی اجرا نشدنی است زیرا مردم  یعنی عوام با وعده فریفته می‌شوند. او حکومت مونارشی  را بر دموکراسی ترجیح می‌داد و معتقد بود که  مونارشی  بیشتر  از سایر انواع  حکومت‌ها می تواند  نگاهبان  آسایش و امنیت جامعه باشد. به نظر هابز، دموکراسی به معنای حکومت مستقیم مردم از طریق مجلس انجام شدنی نیست چراکه  عامه‌ی مردم تنها در اندیشه‌ی خواسته‌های شخصی  خودشانند و براحتی  با وعده‌ی برآورده شدن این خواسته ها از سوی این و آن فریفته می‌شوند و چه بسا این خواسته ها تناسبی با مصلحت کلان جامعه نداشته باشد  پس می توان گفت آنانی را که بر می‌گزینند درحقیقت  نماینده‌ی واقعی‌شان نیستند بلکه گماشته برآورده شدن خواسته های آنها هستند.

ولتر (۱۶۹۴-۱۷۷۸ م) اندیشمند فرانسوی نیز دموکراسی را تبلیغ حماقت توده ها می دانست و از این بابت آن را  سرزنش می کرد. او به پادشاه خردمند برای ایجاد تغییرات مثبت  بیشتر اعتقاد داشت چیزی نزدیک به ایده «حکیم حاکم» یا «حاکم حکیم» افلاطون .

حتی  ژان ژاک روسو (۱۷۱۲-۱۷۷۸م) اندیشمند سوییسی  که خود به نوعی پیام آور دموکراسی محسوب می شود  نیز بر این بارو بود شرایط ایجاد دموکراسی سخت است چرا که جوامع دموکرات  به دلیل اختلاف نظر گروههای مختلف سیاسی مشارکت کننده در قدرت ،همواره معرض خطر اغتشاش و جنگ های داخلی قرار دارند. وی معتقد بود شاید  ملل کوچک مانند شهر-کشورها بتوانند  تحت یک رژیم دمکراسی مستقیم اداره شوند چرا که تحقق اراده عامه در ملل کوچک آسان تر است. ولی قطعا دموکراسی برای اداره جوامع بزرگ مناسب نخواهد بود این بخش از نظریه ژان ژاک روسو از آن رو حائز اهمیت است که او خودش از اهالی  «جمهوری ژنو» از کانتون های سوییس بود و بعنوان یک اندیشمند ، مشاهدات عینی  و در عین حال بسیار ارزشمندی از شیوه اداره یک جامعه نسبتا کوچک در حد شهر-کشور را بعمل آورده بود . در عین حال اقامت طولانی او در پاریس در طی سالهای میانی قرن هجدهم و مشاهده تحولات جامعه فرانسه اندکی پیش از انقلاب کبیر فرانسه و نیز رخدادهایی  که در آخرین سالهای زندگانی او منجر به استقلال و استقرار دموکراسی در ایالات متحده امریکا گردید احتمالا او را به یکی از منتقدان دموکراسی – حداقل برای جوامع بزرگی مانند فرانسه- تبدیل کرده بود.

ادامه دارد…

نویسنده: افشین ساجدی

 

Voir cette publication sur Instagram

 

Une publication partagée par afshin sajedi (@afshin.sajedi)