بیانات دکتر نورعلی تابنده در دولتسرا همراه با پرسش های حُضّار

۱,۸۹۸

هفته گذشته فایل صوتی فرمایشات دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه قطب طریقت نعمت اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی بتاریخ صبح جمعه ۱۳۹۷/۴/۱ در دولتسرا، منتشر شد.

اندکی پس از آن فایل صوتی دیگری همراه با پرسش های حُضّار محترم توسط پایگاه خبری درویشان در جهان (اینفوصوفی) منتشر گردید.

همزمان با آن فایل تصویری بیانات گهربار دکترنورعلی تابنده منتشر گردید ؛ در ویدئو زیر سعی شده ، با مطابقت فایل صوتی ای که نخستین بار توسط اینفوصوفی با پرسشهای حُضّار محترم در این پایگاه خبری منتشر شد ، پرسش های حُضّار محترم در فایل تصویری با نوشته بخشهای حذف شده از فایل صوتی هماهنگ گردد تا بطور دقیق همراه با پرسشها به سمع و نظر مخاطبان پایگاه خبری درویشان در جهان برسد.

 فرمایشات مکتوب قطب عالم امکان، مولانا المعظم حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده گنابادی مجذوبعلیشاه

محل : دولتسرا

روز جمعه ۱-۴-۹۷

بسم‌اللّه الرحمن الرحیم

ذکر بزرگانی که سلسله تشکیل دادند؛ بقول چیز :

سلسلهٔ موی دوست حلقهٔ دام بلاست

 هرکه در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست

این سلسله گفته بشه، بزرگانی که داشتیم یادآوری بشه.

به یک جهت در روز جمعه خیلی مقیّدیم از لحاظ این که زمان و تاریخ لازمه، که حتما خطبه در روز جمعه خوانده بشود.

منتها ، منتها چون روز جمعه در حسینیه خوانده میشد، خُب همه جا حسینیه هست. اون امکان ، به هرجهت آن امکان حضور در حسینیه نداشتیم، همینجا را شعبهٔ حسینیه حساب کردیم.

نه به عنوان منزل شخص؛ به عنوان حسینیه. کما اینکه در خطبه اون آخر برای این حسینیه «این حسینیه» این چیز، دعا میکنند، یعنی اینجا هم جزئیست ازحسینیه.

خُب متاسفانه، برای من امکاناتی فراهم نشده، نمیشه که دیدار همهٔ فقرا برسم.

بعضیها می آیند که خُب معلوم است برای دیدار می آیند، من همیشه هر کس بیاید، العیاذ بالله از شِمر گرفته تا امام حسین من، دربازه، من برای همین من خادم هستم، امام حسین تشریف بیارند، من خادمشان هستم، شِمر هم بیاید برایش همینقدر خادمم که یک چایی میاورم برایش.

این است که در اینجا اشتباه نشه که این منزل به جای حسینیه است ، نه؛ اینجا منزل شخصیست این جلسهٔ ما هم جلسه ای نماینده و شعبه ای از حسینیه.

شعبه ای هست از …شبانه روز جمعه هم ، فرموده اند همونجوری که خداوند فرموده : «باید بیاد خدا باشیم» این هست که ما شب مجلسی داریم، روزهم خطبه خوانده میشود که معلوم بشود، بعد از شب که تاریکیست روشنایی می آید و این روشنایی را بگویند اینها هستند، روشناییهایی که خداوند آفریده است.

من الحمدالله توانسته ام هر جمعه ، هروقتی تا توانسته ام،  این رسوم را انجام داده ام و از خدا میخواهم با همان اندازه که قدرت پیدا کنم کارها را انجام بدهم، به من قدرت بدهد، عمر بدهد، تا خدمت همه را بکنم.

اینه که من سلامتم و از این حیث نگران نباشید.

سلامتم؛ اینم که به مناسبت پیری که من سنم ۹۱ سالِ تمام هست،  ۹۱سال شمسی که به آن حساب مورخین ٣ سال اضافه کنید، من ۹۴سال.

این هست که همین رفع نگرانیِ فقرا ،دوستان ،همه ؛ ولی ضمنا خُب معلوم بشود،دیده میشود که نیروی من ضعیف تر از قبل هست. این هم که خُب یک جهت عمده اش همین پیری هست؛ تا بقول حافظ میگه :

چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو

البته اون نتیجه … ولی نخیر من هستم و در میخانه هستم و خدمت همهٔ فقرا چیز میکنم.

همچنین البته بمناسبت اینکه مجموعهٔ درویشی یک جمعی هستند و یه قدرت اجتماعی ای دارند، این نمایندۀ وَ اداره کنندهٔ این قدرت باید من باشم و هستم.

در هر موردی البته همه فقرا نمایندهٔ من هستند؛ وقتی من با کسی بیعت میکنم، می آید پیش من بیعت میکند، یعنی تسلیم بیعت من میشود.

به همین حساب هم، من برای توضیح بیشتر این چیز، تمام همّ و غمّ من در جمع آوری فقرا و رفع اختلاف بین آنها بوده و خُب الحمدالله تا حدّ زیادی موفق شدم، ولی اخیرا فهمیدم، متوجه شدم ،که بعضی یا نادانها ، دشمنان دانا ، عدهٔ خیلی کمی دشمنان دانا و بیشتر دوستان نادان و دوستان احساساتی موجب تفاوتها و اختلافایی شدند.

باید این را بگوییم ، که اختلافی نکنید؛ اگر هم چیز بکنید، باید بدون اختلاف و با مذاکره حل کنید.

کما اینکه بر خیلی از زمزمه ها شنیده ام که از روی شدّت احساسات و غلیان احساسات حرفهایی زدند؛ نه، ما با همه برادریم به طریق اولی با اینهایی که در داخل مملکت هستند.

متتها به اونها میگفتم من : «نگید دشمن، بگید دوستان نادان.»

دشمن وقتیست که صف بندی تمام بشه و مسلّم باشد کی…و حال آنکه ما صف بندی نداریم ، در میکده باز است، هر کی میخواد می آد؛ منتها هر کی تشخیص میده ، با خلوص نیّت نمی آید، قبول نمیکنیم. اونهایی را که با خلوص نیّت می آیند، قبول میکنیم. البته فرض، خلوص نیّت است.‌

این هست که اختلاف با هم نداشته باشید، البته یک مشکلی در این وسط پیدا کردیم و آن اینکه تصمیمات جامعهٔ کلی بزرگ در مواردی موجب مزاحمت ما شده؛ ما تاحدّی با تحمل اینها را میپذیریم و تسلیم میشیم، البته به امید روزی که قضایای مشکله حل شود.

برای اینکه ما این اطاعت، بقول اون ، اطاعت کورکورانه نیست؛ اطاعتِ نه تنها با چشم بینا بلکه چهار چشم هست.

با این چیز اطاعت میکنیم، بعد خُب مشکلاتی پیش می آید ، بطور دسته جمعی که باید حل بشود.

حل اینها به طریقی ، مدیریت اولیّه اش با من، من خودم میکنم. من منتها برای هر کاری هر چند نفری که تشخیص بدم اهل این کار هستند، انتخاب می کنم.

کما اینکه در همین قضایا ، من نگاه میکنم به اینور اونور، از همین درویشها ، فقرا ، همه شان نمایندهٔ من هستند.

منتها بعضیها ندانسته ، بعضی ها … اونهایی را که مصلحت این کار است، میگویم شما باشید شما بمانید.

این به اسم نمایندهٔ من هست، البته نمایندهٔ من، نماینده ای نیست که هر چه دلش میخواهد بگوید؛ نـه، نماینده آنیست که هر چه میگوید باید اطاعت کنید، برای اینکه آنچه میفهمد میگوید.

همین حرف را به تمام دوستان ، بعضیها غلیان احساسات و بخصوص غلیان احساسات دشمنی به اندازه ای  قویست که سایر نیّت ها و سایر غلیانها را می پوشاند و یک خورده اسب تندروشان  سرکشی میکند، ولی یا برمیگردند به صف مردم و یا اصلن از صف نرفته اند بیرون جزء صف مردم هستند.

منتها سبک و سلیقه ای دارند که… بنابراین باید سعی کرد همه را بیاریم؛ هیچ درویشی تا درویش شد برنمیگردد.

حضرت صالح علیشاه در مقابل سوال خانم فریدونی، خانم احمدِفریدونی پرسیده – چون او مرید حاج شیخ عباسعلی کیوان بود و خیلی متأثر شده بود از این جریان، که حاج شیخ عباسعلی – بعد از حضرت صالح علیشاه پرسیده بود که : «آیا برای حاج شیخ عباسعلی هم امید نجاتی هست؟ دستشو نگه دارید؟» فرمودند : «هر دستی را که ما گرفتیم، همیشه نگه میداریم.»

این اوست که … چیز ؛ بنابراین همهٔ فقرا از نظر من، یک نمایندگی از طرف من داشته باشند.

برای اینکه بعضی تصفیه های ساختمانی و اینها میشه و اینجور اشخاص – نفوذی ها – تفرقه ایجاد نکنند ، مجالس عمومی و بزرگ را فعلن تعطیله، شهرستانها هم همینجور و اینکه من گاهی باید مثل امروز صحبت کنم، همین را شما به منزلهٔ گردش روز جمعه بگیرید، ولی منتظر باشیدکه این جلسات در خود حسینیه باشد. انشاالله.

حسینیه هم یک ساختمانیست که ۲۰۰ سال پیش یعنی از زمان  اون چیز ، عضد الملک و قبل از عضدالملک،اینجا مال اینها بوده ؛ پادشاهانی بودند ، بعضیهاشان واقعا بسیار با ارزش و چیز. کما اینکه ناصر الدین شاه در سفر مشهد در سبزوار پیاده شد و به زیارت حاج ملا هادی رفت؛ ناهار هم در ، با اجازهٔ او و در خدمت او بود.

حالت درویشی گو ‌اینکه ظواهر کارشان چنینه؛ به هر جهت اینها فقرا باید سعی کنند اختلافی پیدا نکنند.

هر کسی از اینها که فکر میکنند، دشمن شده، نگید دشمن شده، بگید که دوست نادانه.

ولی ما دوست را در هر حال دستش را گرفته ایم رها نمیکنیم.

برای اینکه خداوند که این خلقت ها را آفریده، این خلقت های این دوره ، برای تجمع و برای نشان دادن راه است بسوی خدا و ما از این راه کم نمیکنیم.

دوستان ، این آقایان ، برادرانی که به اسم نمایندهٔ ما تلقی میشه؛ همانطوری که گفتم همهٔ فقرا نمایندهٔ من هستند.

منتها اینها من در هر موردی، مثلن : در کشاورزی در، فرض کنید در باغداری، نگاه میکنم چهار تا دستور میدهم، بعد میگم کی و کی و کی ،شما انجام بدهید اینها را؛ نه اینکه نمایندگی کل، یعنی این کارها به تو سپرده است. این آقایان هم همینجور.

آقایان برای ، این آقایان : آقای برادر مکرّممون آقای جذبی ، خودشان و پدرشان ، سالها ،درخدمت درویشی بودند؛ کتابها را تصحیح  کردند و چاپ کردند.ایشون شیخ اند و اگر در این شرایط فعلی مرحوم شدم، ایشون جانشین من خواهند بود.

بنابراین ایرادی نیست؛ آقای هرسینی! هزاران ، هزاران که خب اغراق هست؛ ولی پرونده از فقرا من به ایشون ارجاع کردم و انجام دادند و خوب انجام دادند، معلوم شده خداوند هم به ایشون کمک کرده که خوب انجام بشود.

این آقای محمدآقا، برادرزاده من اند، یعنی در واقع به یاد مرحوم آقای رضاعلیشاه به ایشون نگاه میکنیم، همینجور آقای کاشانی ! آقای کاشانی چقدر زحمتها در راه فقرو درویشی ، خودشان،  پدرشان و جدّشان مرحوم آقای محبوبعلیشاه ؛ آقای جعفری هم متصدّی حسینیه هستند ، برای اینکه اینجا باشند، بدونند هر مرتبه حسینیه را، گو‌ اینکه حسینیه مال همه است؛ ولی ایشون یادشان باشد جارو کنند. آب و جارو کنند، که درش را ما وا کردیم بریم تو انشالله.

این هست که اینها…. خُب وقتی این نماینده چهار، این پنج نفر با هم یک مطلبی را گفتند معلوم است که از طرف من میگوین، مردمان بسیار شریفی هستند و باید به اونها احترام گذاشت؛ بعضیها روی چیزهایی که من خودم گاهی اوقات که تصمیم ایشان ، تصمیم آنها با تصمیم من مخالف بود ، من تصمیم اونها را تایید میکردم. این هست که تصمیم دسته جمعی اونها را تایید کنید، و با این حالت فعلی که ما داریم؛ بقول سعدی میگوید:

بنشینم و صبر پیشه گیرم

دنبالهٔ کار خویش گیرم

کار ما هیچوقت تعطیل بر دار نیست، اگرم بگذارند نماز نخوانیم، آن نماز را در دل خودمون میخوانیم.

هیچکس جلوی دل ما را نمیتواند بگیرد، دلمان چی میخواد. بنابراین از این حیث هم نگران نباشید. ما همه گو همه ما را در یک جا جمع کردند، کما اینکه همه ما در همین ساختمان  منزل جمع کردند، ما همین منزل را به منزله حسینیه گرفته ایم، مجالس ، مجلس داریم، یاد خداهمیشه داریم. دعا به درگاه خدا میکنیم. خداوند هم انشاالله دعای هر نفری از ما را به اندازه صدنفر قبول کنه و این مشکلات را از ما بردارد.

امیدوارم که مسئلهٔ یه مزاره  ، مزار سلطانی اوّل وقفنامه ای که نوشته شده زمان خود حضرت نورعلیشاهه : یعنی تقریبا ۷۰ – ۸۰   پیش، اینهای بعدی تقریبا تماماً اینها بیشتر من خودم وقف کردم، ازکجاوقف کردم؟ من که ثروتی مال من نیست، مال فقراست، وجوه فقرا جمع شده، من آن را جمع کردم و بصورت وقفی در آوردم، که همیشه باشد و در برابر این وقف سندش هم، اسنادش هم نوشته شده،همه هست. از زمان خیلی قدیم،  زمان حضرت نورعلیشاه به بعد و حضرت صالحعلیشاه و دیگران.

اونچه مربوطِ به منه ، موقوفاتیست که خودم وقف کردم و زنده هستم، معذلک وقف کردیم، میتوانستم آنها را وقف نکنم وهمانطوری خرج. ولی برای اینکه نشون بدم که من خودم در مقابل وقف  تسلیمم و اطاعت میکنم، وقف کردم و الحمدالله هیچ نگرانی ای از این حیث ندارم. و امیدوارم که این مشکل، این گره ای که در زندگی  ما ایجاد شده، این گره باز بشود. انشاالله.

البته گره، الحمدالله از برادرانم خیلی محبّت دارند، راضی هستم و به عالم فقر چسبیده اند و همچنین از فرزندم، تنها فرزندم رضایت کامل دارم و امیدوارم که در راه فقر و در پیروی از من، از پدرش ، محکم باشد؛ انشاالله.

دیگر مطلبی ندارم،  اگر مگه بعضی از آقایان سوالی دارند اگر هم نه…

پرسش کننده (جناب آقای حسینعلی کاشانی) : چون اجازه فرمودید هر کدام مطلبی – سؤالی داشتند خدمتتان عرض بکنند؛ «یکی از عوامل مهمی که باعث ‘اختلاف و تفرقه’ در این زمان بین بعضی از فقرا شده ،گرایشهای سیاسی است و سلسله از این جهت آسیب می بینید؛ اینه که حضرتعالی مرتب از همان اول دستور فرمودید که داخلِ مسایل سیاسی نشیم و مسایل سیاسی را وارد درویشی نکنیم ، استدعا می کنم در این زمینه توضیح بفرمایید؟

سیاست در تعریفی که میکنند : «سیاست یعنی روش ادارهٔ جامعه. »

جامعه یک جمع زیادی اند، حالا به هرجهت از ده نفر الی بالا یا کمتر، این جمع اند؛ با یک تصمیم همگانی شان که معلوم نیست ده نفر چیه.

همیشه نماینده ای دارند، یعنی یک شخصیه ، اظهار میکنند که با اون صحبت کنند مسائلشان را…این غیر از نمایندگان فقریست ؛ نمایندگان فقری یعنی مشایخ، اینها کسانی هستند که نماینده خدا معین کرده، برای رابط بین خودش و خداوند.

بله ، اینها گاهی اوقات خُب ممکنه بشر اند بالاخره ، اینهایی که جزء این جامعه هستند و این جمع را تشکیل میدهند، افراد این جامعه همه بندگان خدا هستند؛ بخصوص در مسئلۀ درویشی که ما درویشها را همه بندگان یکدل میدانیم.

بنابراین اختلافی بین اینها میشه، مثل اختلاف دو برادر هست. نگرانی مثل نگرانی اختلافاتی که از قدیم افتاد نداریم، یعنی به هیچ‌وجه اون اختلافات به اون نوبت ایجاد نمیشه ؛ برای اینکه ما از لحاظ سیاسی  که کار نمیکنیم، از این لحاظِ سیاسی هم هر کی ،هرچی میخواهد بگوید، ما کار ، دخالتی نداریم ، خودشان هزارها شعبه درست کنند و اینها… ولی از لحاظ مذهبی ، از لحاظ چیز ، اختلاف و تفرقه نیست؛ فقط یک جا فصل الخطابی هست و اون دستور و امریهٔ شیخ هست که مثلن «من» چه بگویم، آن را ملاک میخواهیم قرار بدهیم. البته منی هم که میگویم یعنی نه این من، یک منیه ای که کلا به خدا معتقدست و هر چه خواست، از خدا خواست و انشاالله آنچه هم ما از بندگان خدا خواستیم، از خدا آنها را بما میدهد؛ این هست که این تفرقه، اینهایی که باعث تفرقه بقول ظاهرند باعث تفرقه می شوند، اینها را طرد نکنید، اینها با اینها معاشرت کنید، حالیشان کنید که اقتضای هر زمان چیز خاصیست؛ قطب هر زمان، اقتضای هر زمان را انجام میدهد.

علی علیه السلام با شمشیری که داشت که میگفتند نمیدانم چند هزار نفر را در روز میکشد، چند هزار نفری که کشتنی هستند ، اون امام ما بود، امام حسن، امام ما بود ، امام حسین، امام ما بود؛ خب اینها را مقایسه کنید با روششان ، (خودشان را غلط کنند مقایسه کنند) ، مقایسه کنید با هم که، با روشی که حضرت سجاد داشتند، چقدر تفاوته؛ این تفاوت ها در لفظ هست و در ظاهره ، در عمق دل اون چیز هست، اگر با ملایمت و با دوستی جلو بیایید و معاشرت کنید، اونها این خمیره و این پستهٔ ارادت رشد پیدا میکند و دیگه نمیرود از دل، ولی اگر خدایی نکرده این کار را نکنید، اون بذری که کاشتید، آب بهش میدهند، بجای اینکه سبز بشود میپوسه، بنابراین در هیچ جایی چیز نکنید.

نمونه های فراوانی در تاریخ داریم، حرّ بن یزید ریّاحی، اونها . اول با خیال اینکه امیر المومنین ، یزید امیرالمومنین هست، فرمان او را اطاعت کردند، بعد فهمیدند نه، برگشتند به راه خودشان ؛ حضرت امام حسین اینها را از اول هم طرد نکردند.

حرّ را با مریدانش دعوت کردند و باهاشون صحبت کردند، خیلی ها مُجاب شدند؛ خودِ حرّ به جایی رسید در توبه، که مرجع دستبوسی ما شد.

به هر جهت، اختلاف نیست و اینها را از اختلاف نترسید ، همونجوری که یکبار گفتم، از هیچ چیز نترسید ، جز امرخدا.  جز از خداوند نترسید.خداوند حافظ ماست. انشاالله.

یعنی این چیزیست که جز این وقتی که همه اینها نمایندگان اند…

یکی از حُضّار : امضاها را قربان ؛ امضای خودتان را میگن جعل شده …  

من یک وقتی که در دادگستری بودم ، در دادگاه جنایی ۵ تا مستشار بودند، من هم بودم.

در آنجا یکبار صحبتِ همین پرونده هایی شد و جعلیات و اینها، پرونده جعلی مطرح بود، گفتند برای چیز… یکی از اونها گفت که این جعل خیلی آسونه اینها جعل کردند و گفت : «اینقدر آسونه که من میتوانم امضای همه را جعل کنم» ، گفتیم :، مسابقه گذاشتیم یعنی منظورم، در ضمن تفریحی بود، ولی تفریح کار هم بود.

امضای،  ۴ – ۵ نفر بودیم، امضای یکیِ ما رو جعل کرد ، چکی از بانک گرفت با امضای جعلی.

همونجور امضای همه را جعل کرد و با جعل امضاها از برای اینکه ثابت کنه، چک بانکی را گرفت. به عنوان شوخی بود.

امضای من را رفت بانک، بانک قبول نکرد؛ گفت : «این امضا جعلیه».

امضایی که واقعا جعل بود، گفت ، شناخت بانک، به اون بانک رفت.

بر من ثابت شد که امضای من قابل جعل نیست و امضای من را خداوند نگه میدارد، امضاهایی که در همه جا کردم.

اینه که امضای ، من خودم دیگه یک وقتی برای بیانیه ها و صحبت های عمومی که میکردم، گفتم که بیانیه های من را و اعلامیه ها رو برای اینکه فقط آنهایی را قبول کنید، به عنوان که از من صادر شده که با امضای من باشد و همینجور بود و خُب مطمئن بودم و هستم که این امضا قابل جعل نیست. الحمدالله ، قابل جعل نیست؛ از این جهت هم نگران نباشید.