در زمان مظفرالدین شاه و در جریان نهضت مشروطه، غلامرضا خان «آصفالدوله» به حکمرانی خراسان گماشته شد. متون تاریخی او را مردی مستبد و ستمکار وصف کردهاند، و «ناظم الاسلام کرمانی» نویسندهی کتاب مشهور «تاریخ بیداری ایرانیان» صفات اخلاقی زشت و ناپسند دیگری را هم به او نسبت میدهد و البته عمدهی مفاسد را به خاطر احتکارهای او در اجناس میداند.
شفقنا در ادامه نوشت:
یکی از حوادث مهم و تاثیرگذار اما کمتر شنیده شده در زمان حکومت او، غائلهای بود که به خاطر ظلم مأموران شهری و گرانی اقلام روزمره به وجود آمد. مردم در این واقعه دست به دامان طلاب و روحانیون اهل لنکران میشوند که ساکن مشهد بودند. لنکران که از توابع کشور آذربایجان کنونی محسوب میشود، در آن زمان تحت قیمومیت روسها بوده است و این حادثه به طرز عجیبی پای روسها را به یک دعوای محلی باز میکند. در اوج ماجرا، تجمع مردم در صحن حرم مطهر رضوی (ع) و تیراندازی ماموران به سمت آنها موجب هتک حرم میشود و سروصدای آن به تهران میرسد.
شفقنا این ماجرا را به نقل از «تاریخ بیداری ایرانیان» (ج ۲، صص ۳۹۷-۴۰۰) بازخوانی میکند:
در حکومت خراسان به واسطهی گران کردن نان و گوشت، زن و مرد سیستانی که در خارج شهر مشهد منزل داشتند ازدحام کرده و به صحن مقدس و چهاربست ریخته مشغول گردش شدند. تا غروب آفتاب در آن محل فیضآثار بودند و از امر نان و گوشت شکایت داشتند؛ فریاد «الجوع الجوع، گرسنهام گرسنهام، نان کو، گوشت کو، سایر مأکولات کو، پدرجان از گرسنگی مردم، مادرجان گرسنگی مرا کشت، برادرجان یک لقمه نان به من برسان، خواهرجان، عمه جان، خاله جان، دو شب است نان در خواب میبینم، خدایا تخت سلطنت را سرنگون کن، یا امام رضا از بقیهی انگوری که برای دشمنت گذاردی به دوستانت برسان و آنها را راحت کن» به آسمان بلند بود…
روز دیگر جمعیت فقراء و حزب رنجبر زیاده از روز سابق در صحن و چهاربست ازدحام نموده و هجوم آوردند به مدارس و عدهای از طلاب لنکرانی که رعیت خارجه بودند با جمعی از طلاب متفرقه را بیرون کشیده به صحن رضوی آوردند و اظهار کردند که ما رعیت داخله هستیم و مستوجب قبول ظلم، اما شما که رعیت خارجه هستید و محترم، چرا باید مثل ما در سختی و ضیق باشید؟ علاجی کنید، راه چاره بجویید، تکلیف ما را معین کنید. طلاب عموما مقصود را به ایالت عریضه کردند. ایالت ابدا اعتنایی به این هیاهو نکرد و توجهی دربارهی متظلمین نفرمود. چرا که مجرب بود.
این واقعه به روز بعد منجر شده پس از آن که همهی طلاب جمع شده عموم کسبه و اهل بازار چون ستمزدگان، دکاکین خود را بسته به حالت اجتماع به طرف خانههای علماء روانه شدند. ملاهایی که با حکومت مراوده و کاری نداشته و همهوقت جانب رعیت را ملحوظ داشته با آنها همراه و به صحن مطهر و مسجد گوهرشاد وارد شده و برای طرفداری طلاب لنکرانی، حاج سید ابراهیم و سید عباس لنکرانی، که سمت ریاست را بر آنها داشته و دارند با هم متفق و متحد گردیده که از طلاب معاونت و همراهی کنند. فلذا پیغام دادند برای آصف الدوله که اگر قول میدهی که عمل نان و گوشت را اصلاح نمایی که ما این بلوا را ساکت و این آتش را خاموش و ازدحام را متفرق و عموم رعیت را آسوده و راحت نماییم و هرگاه قبول این مسئول را نمیکنید، که ما هم شما را به قوهی جبریهی ملیه معزول میکنیم تا مردم از ظلم تو آسوده شوند.
آصف الدوله چندان اعتنایی به حرف آنها نکرد و بر پیغام آنان اثری مترتب ننمود. جمعی از متملقین که همه قوت اطراف حکومت را دارند به آصف الدوله گفتند این بلوا را متولیباشی [متولی حرم امام رضا (ع)] برای عزل شما فراهم نموده چه طلاب با میرزا کاظم آقا متولی باشی خصوصیتی دارند و این تحریک طلاب را او سبب است و الا رعیت هیچ وقت قدرت طرفیت با حکومت را ندارد.
اگرچه آصف الدوله شخص زیرک و هوشیاری بود و امر بر خودش مشتبه نبود لیکن برای آن که بهانه دست آورد که باعث هیجان مردم را تحریک متولی باشی جلوه دهد، نه گرانی نان و گوشت، لذا به متولی باشی پیغام داد که چون مردم در صحن و بست جمع شدهاند برعهدهی شماست که آنها را متفرق نمایید. مشارالیه در جواب اظهار داشت من اگرچه متولیباشی آستانه و داماد شاهم اما از قوهی من خارج است که ده هزار گرسنه را متفرق نمایم. من نه توپ دارم و نه سرباز، حکومت با شماست، قوهی نظام در دست شماست، من هم در واقع از اجزاء شما محسوب میشوم، این چه تکلیف است که به من میکنید؟ اهالی از نان و گوشت و ظلم اجزاء حکومت تشکی دارند.
باری همین که مردم دیدند آصف الدوله اعتنایی نمیکند و به عرض و تظلم رعیت گوش نمیدهد یک مرتبه به نقارهخانهی حضرتی ریخته آلات نقاره را بیرون آورده مشغول زدن نقاره شدند؛ چنان حرارتی در مردم پدید آمد که طلاب هم معاونت میکردند از نقاره زدن، چون این فعل باعث انقلاب و شورشی بزرگ میشد و از بلوای بزرگی خبر میداد، لذا بر عدهی شورشیان افزوده گردید. در ضمن این جمعیت بعضی هم میگفتند آصفالدوله به همدستی حاج معاونالتجار دخل نان را میبرد، باید اول علاج معاون را کرد.
باری مقدمهی شورشیان که همه وقت و همه جا اطفال بیخیال و مردمان بیحال و سادات ساده میباشند به طرف ارک روانه شدند. معاونالتجار هم از پیش تهیهی دفاع را دیده و میدانست که دخالت او در گرانی نان عاقبتی وخیم برایش دارد. لذا قبل از وقت جمعی از رعایا و نوکرهای خویش را که اکثر آنها بربری و از کاکری و سنی بودند، در خانهی خود حاضر نموده و هریک از آنان را یک تفنگ ورندل داده بهانهی دفاع را دستاویز نمود. همین که جمعیت شورشیان، در واقع گروه متظلمین به نزدیک خانهی او که در راه ارک واقع بود رسید و هجوم اطفال را به خانهی خود معاینه دید، امر به شلیک نمود، آن نامردها هم که منتظر این امر بودند بنای تیر انداختن را گذارده مردم بیچاره که نه اسلحه داشتند و نه صدای تفنگ را شنیده تاب و طاقت ایستادگی و طرفیت با آدمهای معاونالتجار را نداشته فرار بر قرار اختیار کرده رو به صحن مقدس آوردند، وقتی که به درب صحن گوهرشاد رسیدند و دیدند که آدمهای معاونالتجار از سقف بازار و روزنهها تیر میاندازند و بعضی مردم برای تحصن به جایی که از تیررس محفوظ بمانند به طرف بانک که در آن محل بود فرار نموده قزاقهایی که مستحفظ بانک بودند به حمایت اجزاء معاونالتجار برآمده، از اطراف به مردم بیچاره حملهور گشتند.
مردم هم ریختند در صحن مطهر رضوی که شاید به احترام آن مکان قدس آن ظالمین از خدا بیخبر دست از آنها بردارند. لکن تفنگچی و قزاق ملاحظه احترام را ننموده تا توی صحن عقب جمعیت افتاده گلوله میزدند. به این جهت چند گلوله به در صحن رسید و چند گلوله هم به گنبد منور زده شد. عدهای از سادات و غیرهما هدف گلوله گردیدند، خبر به حاکم رسید دید اگر این واقعه به فردا افتد کار در نهایت سختی خواهد بود. آن وقت است که مردم با اسلحه و تهیه حاضر خواهند گردید و انتقام خود و مقتولین را خواهند کشید. لذا مجددا به متولیباشی اظهار کرد که این نزاع را شما باید مرتفع سازید و راهش این است که آقا سید عباس و حاج سید ابراهیم را که در زمرهی علماء و سردستهی طلاب میباشند احضار نمایید و آنها را نگاه دارید تا مردم متفرق شوند. متولیباشی هم یک نفر را فرستاد نزد سید عباس و سید ابراهیم و پیغام داد که اگر مطلبی و منظوری دارید بیاید که با هم گفتگو و قطع نماییم.
باری با تمهید مقدمات و وسایل، مشارالیهما در تولیتخانه حاضر شده همین که دیدند متولیباشی از حرفهای آصفالدوله برداشت سخن را مینمایند و حمایت از حاکم دارد از نزد او برخاسته خبر حرکت آنها که به آصفالدوله رسید برای متولیباشی پیغام داد که باید این دو نفر سید را در آستانه توقیف کنید، این خبر به قونسولخانهی روس رسید، فورا قائم مقام قونسول روس یک نفر منشی خود را نزد متولیباشی فرستاد که این دو نفر سید رعیت دولت روس هستند شما حق بیاحترامی به آنها را ندارید و با نهایت احترام سیدین را به طرف قونسولخانه جلب نمود.
آصفالدوله یک نفر از نوکرهای مخصوص خود را نزد قائم مقام قونسولخانه فرستاد که این دو نفر سید باید در قونسولخانه محبوس و توقیف گردند. قائم مقام جواب داد که ما رعیت خود را بدون تقصیر نمیتوانیم توقیف نماییم. باید ایالت، مطالب خود را رسما به کارگذاری بنویسد و او تقصیرات حاج سید ابراهیم و سید عباس را معین کرده و به من اظهار دارد تا ما هم استنطاق خود را دربارهی آنها به عمل آوریم. پس از آن قراری که مرسوم است خواهم داد و الا بدون جهت و به صرف خواهش شما رعیت خود را توقیف و سلب احترام از آنها را نخواهیم کرد.
چون آصف الدوله واقعه را موهش [موحش] دید فورا به توسط عبدالحسین خان مظفر نظام وجهی برای قهوهخانهی دو نفر آقا داد و خواهش نمود فردا شما در بلوا و جمعیت حاضر نشوید. لذا حضرات در خانه خود خزیده متولیباشی هم از یک طرف به صحن رفته خدام و دربانان حضرتی را حاضر نموده امر نمود درهای مدارس صحن را بستند که عبور و مرور از جای دیگر بشود. به این طور و به قول به این که نان و گوشت فراوان خواهد شد مردم را متفرق و به تدابیر شورش و بلوا را آرام نمودند.
این اخبار به این قسم به طهران نرسید، بلکه مشهور گردید: به حکم آصفالدوله شلیک نمودند به گنبد منور رضوی و تا یک اندازه باعث هیجان عامه گردید. آقای طباطبائی در بالای منبر واقعهی مشهد را عنوان و گریهی زیادی نمود و بعضی شبنامهها در این خصوص منتشر گردید.