اگر حرف زدن بلد نیستید! حرف نزدن که بلدید؟

۱,۴۱۰
هو
۱۲۱

      قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَاهِیمَ (سوره ممتحنه آیۀ ۴)

در متون دینی گفتاری اینچنین بسیار آمده است که؛ نشان دهنده اهمیت بالای چنین گفتاری می باشد.
 فقط بزرگان برای شما اسوه هستند. که در بخشی از سوره ممتحنه آیه ۴، مشخصا از حضرت ابراهیم نام می برد و در جای دیگری در سوره احزاب آیه ۲۱، درباره پیامبر می فرماید:
لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ (سوره احزاب آیه ۲۱)
و همچنین اشاراتی نظیر اینها که بسیار است و درباره این موضوع پر اهمیت جای جای متون دینی یادآوری شده است که، فقط انبیاء و اولیاء برای شما اسوه هستند و تاکید بسیاری بر این مهم شده است و نیز در تمام آثار عرفای عظام، به این نکته حائز اهمیت بارها پرداخته شده است و اساسا مهمترین تفاوت عمده مکتب تصوف با ادیان و مذاهب همین امر می باشد : “وجود مقدس بزرگ هر زمانی و بیعت با ایشان”.

هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (سوره حدید آیه٣ )

سلسله از این جهت گفته می شود که؛ اذن بدون انقطاع در تصوف جاری است. و با وجود “انسان کامل” هر زمانی معنا پیدا می کند.

إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً (سوره بقره ٣۰)

و تنها آن وجود مقدس قابل اعتناست. ولاغیر.

تمام اختلافات در طول تاریخ همین مهم بوده و هست.

حکومت ها نیز نشان داده اند؛ با “قطب” پیشین مشکلی ندارند!؟. یعنی در هر دورانی طوری رفتار می کنند که؛ سلف را قبول دارند. ولیکن، خلف را نه!

نگاهی به تاریخ و تحولات سلسله جلیله نعمت الهی سلطانعلیشاهی گنابادی در دوران معاصر نیز می تواند برای علاقمندان بسیاری از ابهاماتی از این دست را بر طرف نماید.
در ۴ دهه اخیر و باقدرت دین سالاران در ایران برخورد با صوفیه صدچندان شد و اوج رذالت در گلستان هفتم نمایان گشت. که البته پیشتر نیز بارها رخ داده بود. ولیکن در این گستردگی بی سابقه بود. این بار رژیم در آستانه فروپاشی، بفرمان اربابانش قصد برچیدن تصوف را دارد.
“چراغی را که ایزد برفروزد                      هر آن ناکس پف کند ریشه اش بسوزد”
و چهره حقیقی دین فروشان صوفی ستیزِ درویش کش، به جهانیان بیش از پیش نمایانده شد.
ولیکن در اینجا مبحث ما به گروهی برمی گردد که خود را درویش می دانند! و در ماه های اخیر به طور شگفت انگیزی با سیاست های دین سالاران همسو شدند و بر درویشان حق طلب تاختند و همچنان می تازند!
از ابتدای ماجرای گلستان هفتم این گروه در صدد تخریب درویشان برآمدند و هر روز با یک گزینه جدید وارد میدان شدند و با توجه به اینکه “قطب زمان” “حضرت دکترنورعلی تابنده روحی فدا” عملکرد پیروانش در دفاع از کیان اعتقادی خویش را در ساعتی پس از آن ماجرا تایید بفرمودند بدین مضمون: «این اقتصای ایمان شماست-در مقام دفاع هر کاری می توانید بکنید-ما تا جان خودمان دفاع می کنیم».
اما؛ گروه نامبرده از همان ابتدا اقدام به برائت جویی نموده و آزادیخواهان حق طلب درویش را؛ داعشی، خوارج، منافق، مارقین ، اغتشاشگر و غیره نامیدند و همین رفتار موجبات سرکوب بیش از حد درویشان گنابادی و خانواده های ایشان را رقم زد. و شرایط سختی را برای برادران زندانی فراهم آورد. و همین جو سازی های دروغ، دستاویزی گشت در زندان ها برای توهین ، تحقیر ، سرکوب و پرونده سازی علیه ایشان که در نتیجه منجر به قتل سردار جانباز محمدراجی زیر شکنجه و بدار آویخته شدن درویش شهید محمدثلاث گشت که حتی یک مدرک علیه ایشان وجود نداشت و بلعکس؛ اسناد بسیاری دالّ بر بی گناهی ایشان ارائه شد از جانب وکیل، که همه مدارک نادیده گرفته شد و پیش از موعد مقرری که اعلام شده بود این درویش آزاده را بدار آویختند.
روز پس از قتل درویش شهید محمدثلاث، خانم زینب طاهری وکیل پرونده بازداشت شد و سرانجام پس از سه ماه بازداشت غیرقانونی آزاد گشتند.
در این پروسه غوغاسالاری این گروه، به خانم طاهری نیز رحم نکردند! و در هنگامه سوگ ثلاث، نامه نگاری هایشان پابر جا بود. که بسی جای شرمساری است. هنوز خون ثلاث در رگهایش گرم بود که غوغاسالاران نامه پرکنی هایشان آغاز و به وکیل پرونده خرده گیری می کردند.
و یا در جریان برداشته شدن یک روزه حصر، چند صفحه اینستاگرامی خبر از اتوبوسی از درویشان را منتشر کردند و مدعی شدند که بر درب دولتسرا رفته اند و حصر دوباره برقرار شد! که به هیچ وجه چنین چیزی قابل پذیرش نبوده و نخوا هد بود. و مجددا همین جماعت مدعی، پست های سراسر دشنام را بسوی درویشان روانه کردند.
گفتنی از این دست بسیار است و در این مقال نمی گنجد و در پست های مختلف آورده خواهد شد.
در این مدت بارها از این گروه پرسش شده که دلیل این رفتارهای خلاف شما چیست؟ که پاسخی داده نشده و گاهی از جانب برخی از این افراد قلم فرسایی هایی صورت گرفته که فقط پر بوده از اتهام های واهی و توهین به فعالان حقوق بشری و یا حتی بزرگان صوفیه! عجب آنکه این گروه خود را درویش هم نام نهاده اند!
یکی از عمده ترین رفتارهای ایشان حمله به مأذون سلسله جناب دکترسیدمصطفی آزمایش (مدیر مسئول انجمن پاسداشت حقوق بشر در ایران) می باشد. که سالهاست در جهت احقاق حقوق درویشان گنابادی و مذاهب دیگر و کلیه مردم شریف ایران از هر مذهب و قومیتی که مورد ستم رژیم دین سالاران قرار گرفته اند فعالیت می نمایند و عمر گرانمایه خویش را، همانند استاد بزرگوارشان “دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه روحی فدا صرف دفاع از ستمدیدگان نموده اند. و در کمال وقاحت، تمامی فعالیت های حقوق بشری که در دفاع از آزادیخواهان صورت می گرفت را، “دکان!” و فعالان حقوق بشری را، جاسوس و….. می خواندند! اکنون از خویش و این جماعت غوغا سالار پرسشی بکنیم؟ این نوع ادبیات و اتهامات را جز رژیم آخوندی چه کسانی استفاده می کنند؟
این گروه دشنام گویِ اتهام پراکن، پس از حملات سازماندهی شده به درویشان گنابادی اقدام به انکار موضوع “بازداشت خانگی (حصر) جناب دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه قطب معظم سلسله نعمت اللهی گنابادی کردند و همچنان هم هر از گاهی بر این گفته خویش پافشاری می نمایند.
پس از اظهارات این گروه در انکار حصر جناب دکتر تابنده، (حتی سران رژیم در یک فرافکنی عجیب! اعلام کردند؛ حصر دکتر تابنده برای حفاظت از جان ایشان است و با این اظهارات حکومتی نیز این گروه بر انکار حصر پافشاری کرده اند!) فعالان حقوق بشری که پی گیر وضعیت پیش آمده جدید بودند، در اقدامی شایسته با بسیاری از حقوقدانان برجسته و فقهای حوزه علمیه و همچنین فعالان اجتماعی وسیاسی مصاحبه هایی کرده و نظرات ایشان را جویا شدند که نکات بسیار مهمی مطرح شد و ذهن جامعه نسبت به ابعاد این فاجعه روشن شد. اما؛ در کمال شگفتی گروه فوق که خود را از نزدیکان خانوادگی بزرگان صوفیه معرفی می کنند، دور جدیدی از مقابله با فعالیت های حقوق بشری را رقم زدند و با نامه پراکنی در فضای مجازی اقدام به تخریب شخصیت های حقوقی و فعالان این عرصه پرداختند و حیرت همگان را برانگیختند! پرسش ها صد چندان شد؛ همگان می پرسیدند: چگونه است که ایشان خود را درویش می دانند و حتی می گویند نسبت خانوادگی با بزرگان صوفیه دارند و اینچنین به تخریب برادران خویش می پردازند؟
از جمله موارد عنوان شده؛ نامه سرگشاده به دکتر عبدالکریم لاهیجی، بانو شیرین عبادی، بانو نسرین ستوده که همین رفتارها موجبات دستگیری ایشان را فراهم ساخت. و دیگر عزیزان از فعالان حقوقی، اجتماعی و فقهی.
این گروه همسو با دین سالاران سرکوبگر، درویشان را محکوم و فعالان حقوقی را تخریب کردند و همچنان می کنند که این رفتارهای ضدبشری مستند موجود است.
پس از نزدیک به شش ماه از ماجرای گلستان هفتم و حصر دوباره جناب دکتر تابنده در اقدامی عجیب همین جماعت که تا چندی پیش تمام فعالیت ها را محکوم می کردند و درصدد بایکوت خبری درویشان و تخریب فعالان برمی آمدند و همچنان ادامه دارد به شکل دیگری، کمیپنی راه اندازی کردند تحت عنوان: کمپین روزه اعتراضی در جهت رفع محدودیت های دولتسرای حضرت دکترنورعلی تابنده و با اقدامات ابزاری کوشش کردند تمامی فعالیت های صورت گرفته را مصادره بمطلوب نمایند و چهره جدیدی به خود بگیرند.
سه روز را مشخص نمودند به جهت برگزاری روزه اعتراضی! و در روز آخر هم یکی از همین صفحات مجیز گویِ غوغاسالار اقدام بانتشار نامه ای از حضرت مولانا سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه طاب ثراه نمود که نه تنها مناسبتی نداشت، بلکه مشخصا با هدفی خاص و بمنظور تخریب شخصیت والای حضرت دکتر نورعلی تابنده روحی فدا صورت گرفت! ذهن بیمار و سودا زده این جماعت فرصت طلب نتوانسته حتی درست تصمیم گیری نماید برای انتشار چنین نامه ای! و یا حتی توضیحی که علل نشر یک نامه تاریخ دار که مشخصا در موضوع خاصی نوشته شده که ۳۲ سال از آن می گذرد و به هیچ وجه در این زمان نامه موضوعیت ندارد.
حال اگر بهانه نشر دهندگان پروپاگاندا، سیاست نیز باشد؛ نظر نویسنده معظم نامه(حضرت رضاعلیشاه که جدای از شخصیت عرفانی، از برجسته ترین علمای تاریخ هستند و به جرأت می توان گفت: در ۵۰۰ سال گذشته چنین عالمی نداشته ایم)، غیر از این بوده در امر سیاست و در مقاله ای جداگانه، روز پس از نشر آن نامه موضوع بررسی شد و با ارجاع به نظر حکیمانه آن عالم ربانی و حکیم صمدانی، توضیحاتی آورده که خواننده محترم را آگاه به مسئله نماید. و علاقمندان می توانند به آن مقاله رجوع فرمایند.
پرسش بطور روشن و صریح این است: از چه جهت چنین نامه منقضی شده از نظر تاریخی و موضوعی را، منتشر کرده اید؟
گرچه نظر نویسنده معظم نامه فوق، نسبت به شخص دکترنورعلی تابنده مجذوبعلیشاه روشن و بی سابقه بوده و در موضوعی هم که عنوان شد (سیاست)، در مقاله یاد شده, بنقل از منبع معتبر آورده ام، ولیکن؛ اگر نظر حضرتشان متفاوت از این دوران بود. باز هم در اصل موضوع تغییری ایجاد نمی شد! چراکه؛ هر “قطبی” اختیار دوران خویش را دارد و بنسبت آنچه صلاح بداند امر می کند و بر پیروان است، بی چون و چرا گردن نهند و مطیع فرمان حضرتش باشند.
هر چه می کنی خوب است                  شیوه تو مطلوب است
همچنین در پی نامه پراکنی های یاد شده، شخص، پیش از آن که درصدد برآید پاسخ اقدام پیشین  (انتشار نامه حضرت رضاعلیشاه طاب ثراه) را بدهد، با نوع معرفی بی سابقه ای که در این سلسله، وجود نداشته و نظیر این رفتارها همه وقت از جانب بزرگان نهی شده! خود را ملزم دانسته؛ به نمایندگی تعداد زیادی از فقرا! و اطلاع از نظر شخص مورد خطاب در نامه (آقای حاج محمدتابنده) پاسخ نامه همسر جناب دکتر آزمایش را بدهد! (لینک)
از آنجایی که ایشان خویش را معرفی نموده اند و پاسخ به نامه مورد نظر را وظیفه فقری! دانسته اند. بنده نیز خویش را آنگونه که؛ استادم مرا آموخته، معرفی می نمایم و سپس به ادامه موضوع می پردازم. البته؛ نه به عنوان وظیفه فقری! بلکه؛ از جهت، “خویشکاری”.
  چیستم کیستم از کجایم
   ناتوانى ز ره باز مانده ، بنده اى خواجه از پیش رانده
   دیو و غولم سوى خویش خوانده ، نفس شومم به هر سو کشانده
   بند بنهاده بر دست و پایم
   رانده از خلد مانند آدم ، چون سلیمان ز کف داده خاتم
   نزد اصحاب کهف از سگى کم ، چیستم کیستم ننگ عالم
نکته نخستی که عنوان شده, بیشتر به فرافکنی می ماند و در ادامه نوشتارِ نامه نویس، نمایان می شود! و مشخص است که اصل مطلب همین می باشد که در ادامه می آید. نویسنده نامه به آقای حاج محمدتابنده، بنظرم، بخوبی می دانسته که؛ می تواند از همسرشان که دارای مقامات عالیه معنوی می باشند، پرسش نمایند. ولیکن ترجیح داده اند از بزرگواری که خود را در جایگاه نمایندگی اجتماعی سلسله قرار داده اند و موضوع رایزنی امور اجتماعی سلسله را موقتا و در امور مشخص پی گیری می نمایند؛ و تاکنون هم نتیجه ای نداده؛ پرسش نمایند. که حق طبیعیِ هر درویشی می باشد.
نویسنده بلادرنگ به سراغ اصل مطب مورد نظرش رفته و آغاز به توضیح واژه مولازاده نموده و همچنان که در مدت اخیر این موضوع رواج یافته! مجددا به مجیز گویی پرداخته است و بانو بهشتی را متهم کرده که؛ آیا ایشان از بکار بردن این واژه مولازاده ( که بتازگی رواج یافته)، از جانب فقرا که به معنی ابراز محبت عنوان می شود، خیال ایشان را مکدر می کند!
در ادامه نیز مواردی را همچون؛ آیا از نظر ایشان سلسله نیاز به عده و غده دارد! و از زبان بزرگان آورده که؛ سلسله با وجود قطب و یک فقیر کافیست!؟(کدام فقیر؟!) و….
در جای دیگری به زمان امام موسی کاظم و زندان بودن ایشان اشاره کرده! که موضوع توجیح حصر جناب دکتر نورعلی تابنده می باشد! و مورد بعدی اینکه؛ آقایان نماینده نیازی نیست به کسی توضیحی بدهند و بایستی خدمت ایشان گزارش کنند و اینکه بخواهند به فقرا توضیحی دهند، توهین به پیر بزرگوارمان است!  و در ادامه گفته شده؛ درباره واژه حصر و یا محدودیت ، مسدود شدن موقت مجالس ، نفاق و بد بینی ، جهالت های دردسر ساز!؟ و اینها مشکلات جامعه امروز فقری است و باید کوشا باشیم! اشاره دیگری به بیرون رفتن ایشان از منزل برای عیادت عروسشان و دیدار برخی از افراد با حضرتشان و اینکه نباید گفت حصر! و افرادی که با منزل دکتر آزمایش تماس می گیرند و تهدید و فحاشی می کنند را اتهام به مولازاده ها و سخیف عنوان کرده اند و ارجاعاتی به فرمایشات حضرت محبوبعلیشاه درباره برادرشان و اینکه با اختلاف سلایق هم مشکی ندارند و تصاویر ایشان (حضرت مجذوبعلیشاه روحی فدا) هم با اجازه خودشان ضبط و پخش می شود و آخر عرایضشان هم دوباره مولازاده و چرا با علامت ! خطاب قرار گرفته شده است و  سپس هم بیان فضل نکرده و از آدمی شنیده بیان آدمیت! آفرین پسر خوب.
بفرموده اند: قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَاهِیمَ. در تمامی کتب آسمانی، اعم از قرآن و متون عرفانی و فرمایشات بزرگان، فقط اولیاء و انبیاء را ملاک رفتار خلق گفته اند و در هیچ جایی نفرموده اند، و خود نیز چنین رفتار نکرده اند که؛ از خانواده بزرگان بت بسازید و دیگران را مکلف کنند؛ ایشان را بپرستند و مجیز گویی کنند و موجبات زحمت و بد بینی خلق خدا را فراهم نمایید!. هر موضوعی که از حد عرف عبور کند، شبهه انگیز خواهد شد و در این مورد از حالت ارادت که نسبت به هر فقیری بایستی وجود داشته باشد خارج شده و بسوی تملق گویی سوق پیدا کرده و انجام عرف نیز بایستی از مسیر اعتدال خارج نگردد که باز هم در موارد اینچنینی موجبات هلاکت بشر را که گرفتار نفس عماره است فراهم نشود.
سخنی چند از بزرگان در مذمت تملق گویی
آقای ملامحمد صدرالعلما نقل کردند که موقعی که میرزا باقرخان عمادالملک حاکم, خدمتش میرسید برای او, موقع حرکت تا نیمه اتاق مشایعت میکرد, ولی موقعی که ملاباشی او می آمد هنگام تودیع او تا دم در مشایعت میکرد. روزی او عذرخواهی نموده عرض کرد: شما نسبت به عمادالملک این اندازه احترام نمیفرمایید که نسبت به من بجا می آورید! فرمود: احترامی که نسبت به او میکنم, اگر زیادتر کنم تملّق میشود ولی احترام شما برای احترام شرع و روحانیت است.
نابغهء علم و عرفان در قرن چهاردهم
مدح و تقدیر بیش از اندازه تملق و چاپلوسی است که هم طرف مقابل را گرفتار عُجب و خودبینى مى کند و هم شخصیت گوینده را در هم مى شکند.
عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی،غرر الحکم
که ستایش بى اندازه و چاپلوسی خودپسندى مى آورد، و انسان را به طغیان و سرکشى وا مى دارد.
نهج البلاغه
مدح، بالقوه، موجب غفلت ورزیدن و بازماندن از کمال است:
لیک ننماید چو شیرین است مدح
بد نماید ز انک تلخ افتاد قدح
همچو مطبوخ است و حب کان را خوری
تا به دیری شورش و رنج اندری
ور خوری حلوا بود ذوقش دمی
این اثر چون آن نمی‏پاید همی
چون نمی‏پاید، همی پاید نهان
هر ضدی را تو به ضدِّ آن بدان
چون شِکَر پاید همی تأثیرِ او
بعد حینی دُمِّل آرد نیش جو
در جای جای متون بزرگان این نوع رفتارها مذمت شده است و همین نوع واکنش های نابجا موجبات بدبینی  فقرا گرامی را فراهم کرده است و اگر کسی کاسه داغ تر آش نشود، بسیاری از این مسائل رخ نمی دهد. همه فرزندان حضرات اقطاب محترم هستند، و الزامی ندارد که گروهی مشخصا فرزند و فرزندان حضرات رضاعلیشاه و محبوبعلیشاه طاب ثراهم را تبلیغ نمایند که شبهه انگیز شود!
شما دست از تبلیغ نابجا که موجباب تنزل شخصیت افراد می شود بردارید، فقرا خود روش احترام به محترمین را بخوبی اجرا می فرمایند. در کل تاریخ تصوف چنین مواردی نبوده و مسبوق به سابقه نیست که خانواده بزرگان را بخواهند مطرح نمایند! در این مکتب فقط و فقط خود بزرگان ملاک می باشند ولاغیر.
حضرت یعقوب ۱۲ فرزند داشت و فقط یوسف که جانشینش بود را توجه می کرد و دیگر بزرگان نیز بدین رویه بوده اند و گاهی نیز بمانند حضرت رضاعلیشاه شدیدا این موضوع را مخفی می نمودند که نسبت به در خطر افتادن جان فرزند گرانقدرشان نگران بودند. و بسیاری موارد دیگر که وجود دارد که بیش از این ادامه نمی دهم و امید است که برادران از این رویه ناپسند دست بکشند.
در جای دیگری از این نوشتار آمده است که؛ نمایندگان محترم فقط بایستی خدمت مولاناالمعظم روحی فداه گزارش بدهند. در اینجا باید عرض شود که؛ سه تن از نمایندگان فوق الذکر سمت طریقتی ندارند و در این موضوع خاص که حضرتشان بفرمودند؛ نماینده در امور اجتماعی سلسله, (آقایان-برادرانی که به اسم نماینده ما تلقی می شه-همانطوری که گفتم همه فقرا نماینده من هستند-منتها اینها-من در هر موردی-مثلا در کشاورزی در-فرض کنید در باغداری نگاه می کنم چهار تا دستور می دم- کی و کی و کی انجام بدید اینها رو-نه اینکه نمایندگی کل…) پس در این صورت نمایندگی در امور اجتماعی سلسله می باشد و به همه فقرا ارتباط دارد و این امور را با توجه به موارد یاد شده، بایستی از ابتدا به فقرا اطلاع می شده است و در همه موارد گزارش کامل می دادند. این موضوع کلا با امور طریقتی متفاوت است و نباید اینها را به یکدیگر متصل کرد. که اگر قرار نبود فقرا در این موضوع وارد شوند، ایشان هیچگاه این مسائل را عمومی نمی کردند. از ابزارهای رژیم برای برخورد با درویشان بهره جویی نفرمایید!
و اما موضوعی که از هر چیزی مهم تر است. حصر حضرتشان می باشد. گفته اید امام موسی کاظم در زندان بوده اند. خوب چکار کنیم که ایشان یا دیگر ائمه در زندان ضحاک دوران بوده اند! اینکه برخی بزرگان در زندان بوده اند که دلیل نمی شود ایشان در حصر بمانند و حکومت هر غلطی خواست بکند! استدلال از این مضحک تر نیافتید؟ اگر حرف زدن بلد نیستید! حرف نزدن که بلدید؟ حضرت سلیمان و حضرت داود پادشاه بودند، حضرت یوسف عزیز مصر بود،حضرت کوروش پادشاه جهان بود، حضرت رسول همینطور و….. هر کدام یکطوری بوده اند و ما حضرت شان را بصورت ظاهری هم در بالاترین جایگاه می بینیم. نه اینکه در حصر و زندان. وانگهی! در قرن ۲۱ زندگی می کنیم، نه در قرون وسطی و صدر اسلام! اگر علاقمند به روش زندگی امام موسی کاظم هستید! اتومبیل و برج نشینی و تجارت کافی و اینترنت و نامه پراکنی را رها کرده و بسوی بادیه روان شوید! با واژه ها بازی نکنید. شماها تا پیش از این کلا منکر حصر بودید و هر سخنی در این باره زده می شد، پاسخ شما غوغاسالاران توهین بود و نامه پراکنی به فعالان حقوقی! چه شد که؛ به یکباره باران زد و ترک ها هم آمد و کمپین روزه اعتراضی راه انداختید؟ تا دیروز هر فعالیتی دکان بود و تزویر و آشوب و تحریک! از جانب هر بخشی از فقرا کاری صورت گرفت, دست بقلم شدید و حمله ها کردید! حال پس از ۶ ماه حملات لجام گسیخته یفکر رفع حصر افتادید؟ اگر قرار بر همدلی بود چرا در کمپین فراق مجذوب شرکت نکردید و تمام فعالیت ها را تخطئه نمودید؟
اینکه ایشان ساعتی از منزل بیرون تشریف برده اند و یا برخی افراد ایشان را زیارت می کنند که نمی شود رفع حصر!ظاهرا حضرت ایشان را خدای ناکرده با پیرمردهای محله اشتباه گرفته اید!؟ و متوجه نیستید درباره چه شخصیتی سخن می گویید!؟ این سخنان امیدوارم از سر ناآگاهی باشد! این هم سفسطه ای بمانند موضوع زندان امام موسی کاظم بود! بازی نکنید!
دردسرهای جهالت ساز هم متوجه نشدم منظور کیست؟ حکما؛ همان هایی را می گویید که در این شش ماه به ایشان حمله می کردید و از ایشان برائت می جستید؟  راستی! این را هم اگر توانستید؛ که بعید می دانم! پاسخ بدهید که؛ چرا با توجه به فرمایش سحر یکم اسفند حضرتشان در تایید حرکت فقرا؛ به ایشان حمله کردید؟ و با نادیده گرفتن فرمایش ” قطب زمان ” از فرزندانش برائت جستید؟! شما که اینقدر روی یک موضوع کوچکی مانند مولازاده گفتن به چند تن از فرزندان اقطاب حساسیت نشان می دهید! چگونه؛ جرأت کردید باوجود فرمایش صریح مولاناالمعظم حضرت دکترنورعلی تابنده مجذوبعلیشاه ارواحناالفداه, به جمعیت فقرا حمله کنید و بساط برائت جویی راه بی اندازید؟! چگونه خواهد بود، کمپین روزه اعتراضی شما که مستلزم فرمان صریح قطب وقت می باشد، اشاره غیبی است! ولیکن، حرکت صدها درویش در دفاع از کیان اعتقادی خویش؛ اغتشاش و حرکت داعشی و هم ردیف ناکسین و مارقین و خوارج قرار گرفت؟ هیچ دقت کردید حرکت ها و ادبیات مورد استفاده شماها چقدر شبیه رژیم سفاک آخوندیسم سادیسمی است؟
درباره تلفن های تهدید آمیز به منزل دکتر آزمایش و فحاشی های صورت گرفته؛ که آنها را اتهام و سخیف خواندید! بمانند اتهامات و توهین های شش ماه گذشته به ایشان شد در کمال وقاحت! بایستی گفته شود که؛ تا آنجایی که اطلاع دارم، امروزه امکان ضبط و پخش چنین مکالماتی وجود دارد و در صورت لزوم، اگر علاقمند هستید؟ بفرمایید از خانواده ایشان درخواست نمایید منتشر کنند. برای ثبت در تاریخ وقاحت ضروری می باشد.
البته گفتار شما بسیار کودکانه بود و من هم کوشش کردم فراتر از آن نروم.
پیشتر از همه عزیزان که زمان گذاشته و برای روشن شدن موضوع مطالب را مطالعه می فرمایند و در جستجوی یافتن گره بسته این ماجرا می باشند سپاسگذارم.
پاینده باشید و سرفراز همچون دماوند
مهراد جم