مردان خدا پرده پندار دریدند
یعنی هما جا غیر خدا یار ندیدند
ما در طی رشد و ورود به دوره نوجوانی، زودتر یا دیرتر با واژه خدا آشنا میشویم.
بزرگتر که شده یا با ساخته های دیگران از خدا و یا همچنین با ساخته های دیگران و ساخته های خودمان، یک خدای تخیلی را میپرستیم.
ولی هنگامی که وارد مکتب فقر و درویشی میشویم، درواقع پاسخ به ندای درونی داده که میگوید، من کیم، چیم، از کجا آمدهام؟
اصلا از جایی آمده ام یا اینکه یکباره درست شده ام؟ و غیره.
پیر مغان هنگامی که عنایت فرموده و دست فرد را میگیرد چنین میفرماید:
گر به خود آیی به خدایی رسی.
پس در مرحله نخست آشنایی با خود است و باید دانست این خود چیست؟
برای از بین بردن تخیلات و خرافات و خدای ساختگی در ذهن، فرموده اند:
توانا بود هر که دانا بود.
پسبا فراگیری دانش لازمه از پیر زمان، آهسته آهسته بت خیالی فرو میپاشد.
روبروی مکتب پیر مغان، مکتب روشنائی و دانش، مکتب خرافات و مراسم عزاداری، زنجیر زنی، قمه زنی و سیاهی آموزش داده میشود.
ای انسان تو آزاد آفریده شدی و آزادی در گزینه خود.
ولی این پند را فراگیر، برای تشخیص دادن راه، همت طلب از پیران سحر خیز.
بقلم : مهرداد صیامی
نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دیدگاه اینفوصوفی نیست.