فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه در جمع برادران ایمانی
صبح جمعه ١٧ اسفند ٩٧
متن فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه سلمهالله
جمعه صبح ١٧ اسفند ٩٧ (در جمع برادران ایمانی)
بسمالله الرحمن الرحیم
با نام تو میکنم سرآغاز
بی نام تو کی جوان شود باز
خداوند ما را که آفریده در خلقت ما گذاشته و در وظایف ما هم گفته است که همه باید یاد او را بکنیم. یعنی بفهمیم از کجا آمدیم و الان با کی در ارتباطیم. میگوید:
با نام تو میکنم سرآغاز
بی نام تو نامه کی شود باز
یعنی نام خداوند نباشد، وجودی دیگر نیست. این را ما باید این توجه را داشته باشیم که اتصالمان به کجاست؟ آن نقطهای که اتصالمان میخواهیم نقطهی وجود، نقطهی هستی، یعنی غیر از آن چیزی نبود و از نقطهای که هستی شروع شد…
انشاءالله خداوند هر چه نزدیکتر به نقطهی اصلی و هستی باشیم، وجود ما را از هستی … نزدیکتر میکند لحظاتی هست که اگر ما فکر کنیم همان فکر، هستی ماست. یعنی میفهمیم که به خداوند ارتباط داریم و چیزی نیستیم جز….
الان ما این همه نقشها و نگارهای طبیعت را میبینیم همهی اینها از یک نقطه درآمده. خود علما و … این نقطهی هستی خداوند، این نقطه به امر خداوند منفجر شد و این همه هستیها از آن به در آمد. ما ها همه هستیم ولی هیچکدام هست مطلق نیستیم. هستی واقعی یک نفر است (یک نفر نمیشود گفت) یکی است. یک هستی وجود دارد که این هستی همهی این هستیها را شامل میشود و در بر میگیرد و انشاءالله ما به آن هستی برسیم.
البته لطف خداوند و این که از یکی پرسیدند، در مقام پرسش از او هم ما نمیتوانیم پرسش کنیم، کسی در شأن خودش و از نوع خودش میتواند پرسش کند. ولی الان که هستیم خداوند به ماها هستی داده، برای اینکه یک مقداری از وظایف به ما محول کند. خداوند میفرماید: کُنْتُ کَنزاً مَخفّیا فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لَکی اُعْرَف میفرماید: من به منزلهٔ یک گنج مخفی بودم ولی میخواستم شناخته بشوم، مخفی نمانم. فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لَکی اُعْرَف همین مردم را خلق کردم برای اینکه شناخته شوم. پس خداوند خلقت کرده است انسانهارا. انسانها را بر خصلت الهی خلق کرده است، برای اینکه مردم بشناسند. به خود رجوع کنند و از رجوع به خود خدا را بشناسند؛ همین که در پندصالح هم نوشته است. و چون خداوند میفرماید چون میخواستم بعضی از آفریدههای من را بشناسند انسان را آفریدم که انسان لیاقت دارد به مقامی برسد که در آن مقام مرا بشناسد و یا در بسیاری از عرفا آثاری از این امر میشنویم.
بسیاری از عرفا آنچنان محو میشوند در وجود هستی مطلق که هست از خودشان فراموش میکنند. این هستی که خداوند برای ما آفریده که ما الان میگویم هستم. این هستی برای این است که در واقع شناختی است از هستی مطلق یعنی همانطوری که ماهستیم جهان را همی میبینیم که هست. بالاتر از جهان، این جهانهای سیارات، همهی این هستها هست، همهی اینها یک نقطه است که آن نقطه به ما همه چیز میبخشد یا همه چیز را از ما میگیرد. بنابراین همیشه به یاد آن نقطه اصلی باشید. همیشه در حالتان در خیالتان خداوند را نقطهی اصلی که شما را آفرید فراموش نکنید. هر گاه فراموش کنید باید دیگر هیزم آتش هستید. هیزمی که… نیستید. هیزم هم وقتی آتش باشد این دشمنیهایی که مردم با این هیزم میکنند به او اثر نمیکند برای اینکه آن هیزم آهنی است که در آن آخر هم میاندازندش دور. آن حرارت اولیه و آن نور اولیه که خداوند در این آفریده دیگر نیست.
انشاءالله خداوند به این … نوری که در ما آفریده، اعتماد بیاوریم و نمونه این را که در خارج خداوند آفریده ببینیم و با آن هماهنگ باشیم. انشاءالله خداوند هماهنگی دلها را با هم فراهم کند که بتوانند با هم هماهنگ باشند. انشاءالله
از این وقایع که در زندگی عادی فراهم میشود نگران نباشید. اینها مثل یک داستانی است که میگذرد. کمااینکه شما الان از داستان بزرگانی که در دو قرن پیش بودند… اثری از آنها نیست همهشان رفتند. ما هم خواهیم رفت. منتها باید کاری کنیم که آن نوری که در ما آفریده آن نور بقای ما باشد و ما از آن مستفیض بشویم. بهره از نور الهی در این دنیا که باید این بدن را روشن نگه دارد.