فرمایشات آقای حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوب‌علیشاه در جمع برادران ایمانی؛ صبح شنبه ٣١ فروردین ٩٨

۹۴۴

فرمایشات آقای حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوب‌علیشاه (در جمع برادران ایمانی)

صبح شنبه ٣١ فروردین ٩٨

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خیلی متشکرم، خوش آمدید.
خستگی هم که می‌گویند، دو نوع ممکن است ایجاد بشود. یک وقت، آدم خسته است، یعنی دلش کار می‌خواهد، دلش فعالیت می‌خواهد، ولی خسته است، پیدا نمی‌شود، این یک نوع خستگی است بیکاری است. جلوی خستگی هم این است که انسان به اندازه‌ای که خدا به او قدرت داده کار کرده بیشتر از آن نمی‌تواند کار کند و نمی‌داند چرا نمی‌تواند. چون خسته شده و همینطور می‌افتد. این نوع خستگی عیبی ندارد. آدم کار زیاد می‌کند در اثر کار زیاد از پا می‌افتد. البته کار بدنی نه، کار بدنی باید رعایت اعتدال کرد که هیچوقت زیادتر از حد و اندازه نباشد که بتواند تا…
من خودم همواره دلم می‌خواهد کار کنم کاری داشته باشم. این حالت خوب است ولی خوب در موقعی که امکانش نیست مزاحم است آدم دلش می‌خواهد کاری کند ولی بیکاری است هیچکس کاری در این جهان به او ارجاع نمی‌کند. در هر صورت بیکاری مضرّ است. ولی به هر جهت باید سعی کرد همانقدر که خداوند به ما قدرت داده؛ قدرت بدنی، قدرت داده کار بکنیم و برای دیگران هم راحتی و خوبی فراهم کنیم. بیشتر از آن، اضافه‌ی از آن، را خداوند اجازه نمی‌دهد. چون بدن هم مثل یک ماشینی است، به اندازه‌ی معینی می‌تواند کار کند. در این صورت اگر بیشتر از آن کار کند، فرسوده می‌شود. خسته می‌شود. باید به اندازه معتدل کار کند تا وقتی که بتواند آرام باشد صحبت کند.
خداوند یک کارخانه‌ای ساخته و این کارخانه‌ی بدنی که ما اسمش رامی‌گذاریم بدن. این کارخانه همه کار ازش برمی‌آید. مهمتر از همه کارخانه‌ها، خودش کار پیدا می‌کند، خودش کار درست می‌کند. اگر مثلاً صبح باید پاشد، و دید خواب آلود است و خوشش نمی‌آید در آن صورت صبر می‌کند تا وقتی که بتواند کار کند. آن کسانی که اهل کار هستند و قدرت دارند، در واقع خستگی‌شان برای تجدید حیات است. خسته نمی‌شوند که دیگر نتوانند کار کنند. خسته می‌شوند برای اینکه این خستگی را رفع کند و از نو بتوانند کار کنند یعنی در گردش به سوی خداوند در راه رفتن به سوی خداوند تأخیری برای‌شان نیست. تأخیر می‌شود ولی تأخیر برای بهتر شدن کارشان است.
باید ما همواره اگر هم خسته می‌شویم از هر کاری خسته می‌شویم این خستگی را با دیگر دوستان،‌ همفکران خودتان، دوستی که می‌گویم، امروز دوست را یکطور دیگر معنی می‌کنند. می‌گویند فلان کس با من دوست است با کی دوست است. فقط این نیست که من به فکر باشم که برویم گردش. یعنی دو نفری باشند که وقتی با هم حرف می‌زنند هر دو حرفهایشان مثل یک خط باشد طناب‌های کلفت را دیده‌اید دو تا خط هستند این دوتا به هم می‌پیچند و یکی می‌شوند. در این تسبیح‌های قطور دو تا قیطان است هر قیطانش باریک است اینها به هم پیوند می‌کنند یک قیطان می‌شود محکمتر می‌شود. افکار هم همینطور است. افکار و اعمال و علاقه‌مندی به دیگران… خودبخود با دیگر افکار مثل خودش جمع می‌شود… و از اینجا فایده‌ی جمعیت فهمیده می‌شود.
چون خداوند هم به ما یک فکری داده که به حیوانات نداده است به اشیاء نداده است. حیواناتی که دسته‌جمعی زندگی می‌کنند مثل موریانه مثلاً… این موریانه را خداوند یک فکری مثل فکر انسان به او نداده. بلکه یک تکی است. یعنی خودش یک نخ است. نخ دیگری نیست که با هم بپیچند و هیچ چیزی زائد بر وجود خودش فکر ندارد این خاصیت را همه حیوانات دارند. چه حیوانات انفرادی و چه حیوانات جمعی. کمتر چیزی در فکر دیگری باشند. حتی اگر مرغ و خروس دارید دقت کنید . من در هر کاری که می‌گفتند یا از این حرفها می‌زدند دقت می‌کردیم و از منزل ما تا بچه بودیم. ده بیست گربه همیشه می‌آمدند و رفت و آمد می‌کردند همینطور مرغ و خروس داشتیم. و با زندگی اینها تا وقتی اینها… یاد می‌گرفتیم. کفتر یا گربه یا هر حیوان دیگری را دقت کنید در واقع پوستشان، لباس ندارند، ‌همین پوستشان برای تابستان و زمستان یکی است. هیچوقت نه به فکر پارچه نازک و ابریشمی هستند، نه به فکر پارچه کلفت پشمی. و به هردوی‌شان هم گاهی احتیاج دارند. تو خانه‌شان همیشه هستند ولی او این را ندارد. چون هر چه می‌خواهند برای خودشان می‌خواهند. حالا این خود خواستن اگر از روی خودخواهی باشد، فایده ندارد. و اگر از روی این است که خداوند تعیین کرده.
بچه‌ی کوچک، شیرخواره، کم‌کم که هوا سرد می‌شود، زمستان می‌شود، خودتان می‌بییند که یک لباسی که دور و برش است برمی‌دارد به خودش می‌پیچید، فقط دور خودش است این کار هم که شد دیگر خیالش راحت است. این فقط برای خودش است. یک خرده عاقل‌تر که باشد حتی جوان ده‌دوازده ساله، صبح پا می‌شود غذا که می‌خورد فکر می‌کند به این مرغ و خروس چه بدهم.

همانطور که من گرسنه بودم این مرغ و خروس و این گربه اینها هم گرسنه بودند با اینها چکار کنیم. یک گربه اگر داشته باشید یا کبوتری که مأنوس‌تان باشد. با آن بیشتر غصه می‌خورید. چه بسا از خودتان برمی‌دارید به او می‌دهید.
بعد اگر فکر کنید می‌بینید که مایه‌ی ایثار و از خودگذشتگی در حیوانات هم هست. نه تنها من وقتی غذا می‌خورم سیر نشده جدا می‌کنم می‌دهم به کفتر یا ….. می‌بینم حیوانات هم همین کار را می‌کنند. بخصوص این حالت در خروس دیده می‌شود. غذایی جایی می‌بیند با سروصدایی که دیگران را بیدار می‌کند که بیایید این غذا را بخورید چه بسا خودش نمی‌خورد…. تمام این صفات، …. که خداوند گفته در مجموعه این حیوانات…. شیر درنده را می‌بینید جسارت دارد. می‌بینید شیر اگر گرسنه نباشد درندگی نمی‌کند. برای حفظ خودش درندگی می‌کند. زیادتر از آن به مردم آزار نمی‌دهد. همین خاصیت شیر را در بعضی انسان‌ها می‌بینیم. یا شیری است که وقتی غذا پیدا کرد می‌برد برای لانه‌اش. به این طریق می‌بینید نه تنها این بدن انسان مثل همه‌ی حیوانات است بلکه روحیات و خصوصیات انسان‌ها هم مجموع صفت حیوانات دیگر است.
این خاصیت جمع که می‌گویند در این است که اگر روحیه‌ی الهی باشد، از آنچه که خوب هست، جمع می‌کند. ما هم باید همینطور باشیم. یعنی از همه‌ی حیوانات بالاتر ما را قرار داده، یعنی فکر و عقلی به ما داده که خودش چیزهای خوب را از سایر موجودات خداوند انتخاب کند و اینها را بکار ببرد و این خاصیت را در انسان قرار داده است. بنابراین انسان قدرت دارد که از بره که نرم است از شیر، از مرغ و خروس و از گربه و اینها، نگاه کند و صفاتشان را جذب کند. بطریق اولیٰ می‌تواند از سایر مردم نگاه کند. خودش انسانی است نگاه هر انسان می‌کند یک صفت خوبی در آن می‌بیند. آن صفت خوب را باید انتخاب کند و در آن صفت چون در خودش هم هست خداوندبه خود آن انسان همه‌ی اینها را داده است و کوشش کند.
انشاءالله خداوند در هر حال ما را توفیق بدهد که بتوانیم این کار را برای زندگی خودمان و برای هر که می‌خواهیم انجام بدهیم. اینکه می‌گویند پدر و مادر دلشان می‌خواهد برای بچه‌ها خوب باشند همین است یعنی پدر و مادر خلاصه و مجسمه وجود من هستند. همانطوری که من می‌خواهم همه چیزم خوب باشد دلم برای فرزندم می‌خواهد که همه محاسنی که هست را بگیرد، حتی محاسنی که پدر و مادرش ندارند. از اینجا می‌فهمیم که توجه کنیم که تربیت پدر و مادر یک امر طبیعی است. و هر پدر و مادری بطور طبیعی علاقه‌مند است دوستی فرزندشان باشند. تفاوت این است که در خوبی تشخیص می‌دهد یکی خوب می‌داند که وقتی خودش سیر است دیگران هم سیر باشند. در مقابل یک کسی می‌گوید من که سیرم دیگران هر چه می‌خواهند باشد. این از خصلت‌هایی است که نباید جدا کند. از همین طریق دقت کنید از هر انسانی و از هر حیوانی حتی ،‌خصلت‌های خوب را انتخاب کنید یعنی خدا به شما این قدرت را داده و بکار ببرید این انتخاب را.
انشاءالله این توفیق را همه داشته باشند، بحق محمَّد و آل محمَّد؛
اللّٰهم صَلّ عَلیٰ مُحمَّد و آل‌ مُحمَّد.