متن نوشتاری شرح و تفسیر آیاتی از قرآن مجید: سوره هود آیه های ۶۹ تا ۸۴

۱,۰۲۴

هو

۱۲۱

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ ﴿۶۹﴾

فَلَمَّا رَأَى أَیْدِیَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَهً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ ﴿۷۰﴾

وَامْرَأَتُهُ قَائِمَهٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ ﴿۷۱﴾

قَالَتْ یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِی شَیْخًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ ﴿۷۲﴾

(۷۲) قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ ﴿۷۳﴾

فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى یُجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ ﴿۷۴﴾

إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ ﴿۷۵﴾

یَا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَإِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ ﴿۷۶﴾

وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ ﴿۷۷﴾

…………………………

قَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّهً أَوْ آوِی إِلَى رُکْنٍ شَدِیدٍ ﴿۸۰﴾

قَالُوا یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَلَا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ ﴿۸۱﴾

فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَهً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ ﴿۸۲﴾

مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّکَ وَمَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ ﴿۸۳﴾

وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّی أَرَاکُمْ بِخَیْرٍ وَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ ﴿۸۴﴾َ

صدق الله العلی العظیم.

سورۀ مبارکۀ هود است واین بار سوم یا چهارم است که این سوره می آید .سورۀ هود یازدهمین سوره از جزء دوازدهم قرآن مجید است.

این سوره شامل برخی داستانها و نیز سرگذشت وقایعی است که در تاریخ زندگی بشر رخ داده و طی آن فرستادگان  الهی در آن وقایع  دخالت داشته اند در جهت حمایت از پیغمبران بزرگوار و اولیاء خداوند که ماموریتشان حمایت از مردم بوده ولی مردم قدر آنها را ندانسته ،آزارشان داده  و آنها را در تگنا گذاشته اند   و بدین ترتیب خداوند فرستادگانش را امر می فرمود که بروند و به پیغمبران بشارت دهند  که   فتح و ظفر و پیروزی از جانب خداست و بشارت دهند که نصرت خداوند با آنهاست  و در واقع طرحهایی را که مخالفان آنها برای آزار و اذیت آماده می کردند ، خنثی کنند .

این بخش با آیۀ ” وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ ” شروع می شود یعنی فرستادگان ما بجانب محلی آمدند که ابراهیم در آن ساکن بود و ” وَلَقَدْ جَاءَتْ … ” یعنی به تحقیق آمدند فرستادگان ما یعنی کسانی که ما آنها را فرستاده بودیم آمدند “…َقَدْ جَاءَتْ …” یعنی آمدند ” …رُسُلُنَا …” فرستادگان ما “…إِبْرَاهِیمَ …”  به جانب ابراهیم به محل استقرار ابراهیم ” … بِالْبُشْرَى …” بایک بشارتی با یک خبر خوبی برای ایشان به حضور ایشان رسیدند ” …قَالُوا سَلَامًا … ” سلام کردند به حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت ابراهیم هم سلام ایشان را پاسخ گفت “… قَالَ سَلَامٌ …” و زیاد درنگ نکرد  “…فَمَا لَبِثَ … ” یعنی زیاد درنگ نکرد زیاد معطل نشد که سفره ای گسترد “…أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ ” و یک گوسالۀ بریانی را که درست کرده بود نزد آنها آورده و در میان سفره نهاد و به آنها گفت بنشینید.

“… فَلَمَّا رَأَى أَیْدِیَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَیْهِ…” اما چون مشاهده کرد دستهای آنها که از وسط بیابان و کویر آمده بودند و قاعدتاً گرسنه و تشنه باید می بودند به جانب این غذای لذیذ و بریان دراز نشد ” … فَلَمَّا …” یعنی هنگامی که “… رَأَى…” دید ” … أَیْدِیَهُمْ …” دستهای ایشان را “…لَا تَصِلُ إِلَیْهِ…” که دراز نشد به جانب عذا ” … نَکِرَهُمْ …” به ناگاه دریافت که آنها آدمهای معمولی نیستند “… نَکِرَهُمْ …” یعنی آنها را غیر معمولی شمرد و متوجه شد که آنها آدمهای عادی نیستند “…وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ …”  و در درون خودش احساس کرد ” خِیفَهً …” ترسی را یعنی ترسی پنجه ای بر جانش انداخت که اینها چه کسانی هستند ؟ و آنها متوجه شدند ” قَالُوا…” به ابراهیم فرمودند “…لَا تَخَفْ … ” نترس ما با تو کاری نداریم و با قوم تو هم کاری نداریم تو هادی زمان هستی، ولی وقتی و نیز بزرگ زمان بشمار می روی و قومت از تو حرف شنوی دارند اما “…إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ ” ولی ما را فرستاده اند تا با قوم لوط تسویه حساب کنیم .

قوم لوط در تمدنی به نام سدوم و عموره زندگی می کردند که در شهر نینوای کنونی در خاک عراق بوده است و می فرماید “…إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ ” و ما به جانب این قوم فرستاده شدیم که لوط از جانب ابراهیم به جانب آنها فرستاده شده بود حضرت لوط از مشایخ حضرت ابراهیم بود .

در همان حال که این فرستادگان در حال دادن بشارت به حضرت ابراهیم بودند همسر حضرت ابراهیم “… وَامْرَأَتُهُ … ” یعنی همسر حضرت ابراهیم ” … قَائِمَهٌ …” ایستاده بود کنار در خیمه و در حال گوش دادن بود  ” …فَضَحِکَتْ …” و خندید ” … فَبَشَّرْنَاهَا … ” و ما بلافاصله او را بشارت دادیم یعنی این فرستادگان رویشان را ازجانب حضرت ابراهیم به او برگرداندند و   او را به جانب خداوند بشارت دادند ” …فَبَشَّرْنَاهَا…” ما او را بشارت دادیم به ” …بِإِسْحَاقَ…” به اسحق، خداوند اراده فرموده که ایشان باردار شود و فرزندی به نام اسحق به ایشان دادیم “… وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ ” و بعد از اسحق هم یعقوب خواهد آمد یعنی یعقوب فرزند اسحق خواهد آمد نه اینکه ابراهیم فرزند دومی به نام یعقوب خواهد داشت ” …َمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ …” یعنی بعد از اسحق یعقوب خواهد آمد و می فرماید “…قَالَتْ یَا وَیْلَتَى ….” او یعنی همسر حضرت ابراهیم عرض که وای برمن “…یَا وَیْلَتَى …” یعنی ای داد بیداد “… أَأَلِدُ …” یعنی آیا من یک ولدی بدنیا بیاورم ؟ یک فرزندی از من بدنیا بیاید ؟ من صاحب فرزندی شوم “… وَأَنَا عَجُوزٌ …” این «و» را در اینجا واو حالیه می گویند یعنی در حالی که من در سنی نیستم که بخواهم یعنی عاجزم از این کار، عجوز یعنی یا عاجزم از این کار یعنی دیگر از نظر طبیعی سنم اقتضا نمی کند که بخواهم بچه دار شوم ” …وَأَنَا عَجُوزٌ …” یعنی از سن من این حرفها گذشته است که بخواهم بچه ای بدنیا بیاورم “…وَهَذَا بَعْلِی شَیْخًا … ” یعنی شوهر من هم همینگونه که می بینید یک پیرمرد کهنسال فرتوت است و اینجا واژۀ ” بَعْلِ ” بکار رفته یعنی  «ب» و «ع» و «ل» که به معنی مرد و شوهر در زبان حبشی و در زبان قبطی و در زبان معمول بین مردم یمن بوده است یعنی در زبان عربی واژۀ دخیل محسوب می شود ” …هَذَا بَعْلِی شَیْخًا …” یعنی این مرد من یک پیرمردی است سنّی از او گذشته است “…إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ…” این چیزی که شما می گویید و بشارتش را می دهید امری  است بسیار حیرت انگیز و شگفت انگیزی است “… قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ …”  شما دو تن تعجب می کنید از امر خداوند از ارادۀ خداوند ؟ که البته این را استفهام انکاری می گویند یعنی چه جای تعجب است ؟ چطور شما می توانید تعجب کنید ؟ جای تعجبی نیست خداوند وقتی می خواهد ”  إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ “[۱] وقتی خداوند اراده به تحقق امری بکند و امر کند و بگوید که بشو می شود این دیگر جای تعجب ندارد .

پس آنگاه می فرماید “…. رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ … ”  یعنی رحمت خداوند و برکات خداوند برشما اهل بیت باد

اینجا واژۀ اهل بیت را بکار برده است “… أَهْلَ الْبَیْتِ …” که مقصود خانوادۀ حضرت ابراهیم علیه السلام است که به این ترتیب فرشتگان که در حضور حضرت ابراهیم  بودند پیام خداوند را به ایشان اعلام و نیز رحمت و برکات خداوند را به ایشان ابلاغ می کنند.

” فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى یُجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ ” پس از آنکه ابراهیم قرار گرفته و تسکین یافت و آرامش بر خاطرش مستولی شد ، و آن بشارت دلش را آرام کرد ، عرض کرد آیا نمی شود  قوم لوط از این مجازاتی که برای اجرایش به سمت ایشان عازم هستید ، معاف شوند؟ “… یُجَادِلُنَا …”یعنی با ما وارد بحث و گفتگو شد . مجادله به معنی دعوا کردن نیست ، به معنی بحث و گفتگو کردن است یعنی گفت بهتر است که این کار صورت نگیرد و دلیلش هم این است که می فرماید ” إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ ” یعنی حضرت ابراهیم علیه السلام بسیار دلسوز بودند انسان مهربان و شخص دلسوزی بودند و بردبار بودند «حلیم» یعنی اهل «حلم» بودند  و خیلی نگران بودند که بلایی بر سر آنها نیاید به سبب بی مبالاتی که می کنند.

فرستادگان خداوند به ابراهیم می فرمایند “… إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا …” یعنی بیشتر از این اصرار مکن “… أَعْرِضْ …” یعنی دست بکش و روی برگردان بس است دیگر ” …عَنْ هَذَا … ” از این مقوله چرا که اصرارت  بی فایده است دیگر دست بکش “… إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ …” این امر خداست که می رسد و گریز ناپذیر و گزیر ناپذیر  است ؛ تردیدی نیست که این اتفاق واقع خواهد شد و سپس از آنجا بسمت قول لوط حرکت می کنند و آن مطالبی که قبلاً عرض شد

صدق الله العلی العظیم.

[۱] سورۀ یس آیۀ ۸۲