بسمالله الرحمن الرحیم
من معمولاً در همۀ صحبتها اوّل بسمالله میگویم و بعد از بسمالله شروع به [صحبت میکنم]، این صحیح است. ولی خوب اگر نگاه کنید پس چرا بسمالله این اثر را ندارد؟ بسمالله میگوییم ولی در این جمع ساکت نمیشود کسی، همانجور حرفها را ادامه میدهند، حرفهایشان را، یا حرفهای لازم است یا حرفهای غیرلازم است، به هرجهت ادامه میدهند تا وقتی که دل خودشان بخواهد. پس ما هر، ما بر هر… حرف میزنید بزنید. ولی خب صحیح است که با هر شروعی، برای هر مطلبی بسمالله بگوییم، این برای این است که خودمان قدرت پیدا کنیم. بگوییم اگر… بسمالله چرا نگفتی، یادت رفته یا نگفتی؟ این دیگر میگوید من میخواستم که دلم یک قوت پیدا کند که دیدم لزومی ندارد بسمالله، یا میگوید عمداً نشده، خودش فراموش شده. اما ما بسمالله که میگوییم هر بسمالله ما یک معنای جداگانه دارد. یعنی بسماللهی که من اینجا میگویم، معنا اگر بخواهد بشود از این پهلویی من که میگوید بسمالله، او هم همین معنا را میدهد؟ نه، هیچ دو نفری نیست که در یک مسألهای کاملاً مثل هم باشند، با هم باشند، به این معنا که در همۀ… و اموری، بسمالله که ما میگوییم به معنای شروع یک کاری است و غالباً هم این بسمالله که ما میگوییم و آن شروع کار هم که بخواهیم، جداگانه است، غیر از خودش است، یعنی ما یکجور بسمالله میگوییم و یکجور چیزی میخواهیم، ممکن است رفیق ما… بیشتر بخواهد. آن یک زن و شوهری ممکن است این بسمالله بگوید که… بخواهد در این کار، کار کنید، ولی بسمالله آن یکی پهلویش به عکس است، یعنی میخواهد که بسماللهی بشود که با هم مهربان باشند و به عکس اینکه آمده بود. ولی با همین وجود که بسمالله [را] با یک معنای مخصوصی میگیرد، مثل یک عروسکی است که هر طرف یک لباس دیگری دارد، یک عروسکی است که من یک لباس میپوشانم، دیگران فرض کنیم یکی، هرکدام یک لباس مخصوصی، اینها باهم همگی جمع بشوند، باهم یک معنی نمیتوانند بگیرند. این یکجور شاید… گفته که یعنی یا کسی دیگر نیاید من هستم اینجا. ولی خوب به هر صورتی که باشد به نام خداوند که ذکر کنید آن اثر را دارد تا حدّی. یعنی با همین وجود که بسمالله اینجوری است و ما به زبان فقط میگوییم بسمالله، ولی همان را هم به زبان اگر نگوییم خوب نیست، تیمّناً میگویند، پس یک مقداری هم درواقع از حرفهای ما و از گفتههای ما درونش بسمالله هست، خود بسمالله نه، ولی معنای بسمالله هست. خیلی خوب است، نه اینکه بگوییم به درد نمیخورد و اصلاً نگویید، نه، به درد میخورد، خیلی هم خوب است، بگویید، ولی توجه کنید، یعنی از خدا رسید نخواهید که آقا من یکبار بسمالله به تو گفتم، به من رسید بده، نه، خداوند قبول نمیکند. خداوند این بسماللهها را به عنوان الله قبول نمیکند، به عنوان همین چه هست اینهایی که عروسک را آرایش میدهند؟ به معنای یکی از آنهاست که دارند آرایش میدهند، یک نفری گفتۀ خودش را، حرف خودش را آرایش میدهد، جلویش میگذارد بسمالله.
بسمالله البته لغت عربی است ولی لغتی است که اینقدر متداول شده در بین معتقدینی که توجه به معنا، توجه به زبانی که آن را آفریده ندارند. ولی به هرجهت خوب… اسم این بسمالله را حتماً در اول کلمات بگویید. من خودم خیلی وقتها هست که غرقِ در افکار خودم هستم، غرقِ در افکار واقعیت هستم… این حرفهای که میگویند، هیچکدام به نام خدا نیست، یادم میرود بگویم، ولی نه شماها یادتان نرود، حتماً همیشه بسمالله بگویید و آن هم به این امید که روزگاری بسمالله آنچنان معنایش دقیق باشد در ذهن شما که محتاج به هیچگونه بسمالله دیگری نباشید.
حالا اینرا چرا میگوییم؟ بسمالله یعنی به نام کسی که اول این کار را کرد، این است که دیدید مثلاً در مطالعات کتاب که میخوانیم یا هرچیز دیگر، همان اول میگویید بسمالله، نه بسمالله تنها، بسمالله الرحمن الرحیم میگویید، یعنی به معنایش توجه ندارید، به امید اینکه این لفظ، معنا را به دست بیاورد. بحث این مسأله در زبانهای مختلف به خصوص زبان فارسی و لغات عربی، لغات عربی… در زبان فارسی وقتی میگوییم بسمالله لغت عربی است، الله عربی است… ولی شما به هرجهت همیشه بسمالله را بگویید، به امید این باشید که این بسمالله واقعاً نام خدا را در دل شما… میکند. این بسمالله علامت این است که ما میدانیم از کجا آفریده شدیم و کِی ما را خداوند آفریده و چه از ما خواسته؟ به همین جهت همین است که… منتها مثل ندانستن است، بدانید و هیچ اثری نکند در ما، مثل ندانستن است، ولی به هرجهت باید این کار را بکنیم. این بسمالله تقریباً در معانی مختلف در بعضی کتب و در بعضی عبادات یا عبادتهای معیّنی میتوانیم… بسمالله را اول آمدند در نمازها، نمازی که ما میخوانیم، واجبش هم همانجوری است که میخوانیم، در حمد و سوره هم خود عبارت “اعوذ بالله من الشیطان الرجیم” و یا “به نام خداوند” جزء قرآن است، این نیست که آن جداگانه باشد، ما اول بسمالله بگوییم بعد… جزو همان است، یعنی جوری کرده است که ما همه میدانیم که باید به نام الله شروع کنیم و در معنای واقعیاش تا اندازهای که میتوانیم… بیان کنیم. به این طریق مهمترین رکنی که در زندگی ما دیده میشود… البته بعد از این ارکانی که میبینیم و دیده میشود، ولی خب یکی مثلاً یک بحث را بلد است، این برای او مهم است، ولی هیچکس نمیداند، خبر ندارند، ولی بسمالله چیزی است که همه خبر دارند و وقت اثرش هم همین است که همه خبر داشته باشند، برای اینکه من که بگویم بسمالله هرکسی که آن گوشه نشسته، به جای اینکه با دیگری حرف بزند، گوش میدهد و خودش در دلش میگوید الله، یک عبادتی است فردی و جمعی. خود بسمالله شامل تمام عبادتها هست و تمام… منتها سعی کنید که بسمالله را مستقلاً بگویید و تا بتوانید معنای بسمالله را هم به اصطلاح در ذهن خودتان داشته باشید. در این بسمالله اولین قدمی است که در راه عبادت برداشته میشود و به تدریج میرود بالا، تا به هراندازه که رفت بالا، قدرت تفکرش… شما مثلاً الان، فرشتهها را خداوند اسم برده، شما هم هر کدام را اسم ببرید مساوی با آن است، اینجوری باید بگویید که اگر این اسم را میبرید، بدون اسم یادِ آن شخصیتی که اسمش را دارید میبرید، یاد او بیایید. در زندگی عادی ما یاد همۀ چیزها میافتیم، یعنی تمام خاطرات گذشته ما یک تکّه است… منتها مثل زبان نیست که یکسره دیده بشود، نه، هر چیز میخواهد… به یاد بیاورید، بهتر آن است که به یادآوریهای نام خدا کمک کنید. آنچه اما راجع به خدا میدانیم و میگوییم این کامل نیست، هرکسی برای خودش در لغتی که دارد معنای خاصی قرار داده است. رسیدگی به لغات و اینکه هر لغت چه معنا دارد و چه برای ما آمده، خودش یک فصل مفصلّی است در… به هرجهت ما برای اینکه همیشه به یاد خداوند باشیم، همیشه باید مثل وقتیکه… یک عرفی هم هست که میگویند که بسمالله بگوییم جن فرار میکند، بسیار خب، در اینجا نه تنها جن فرار میکند، بلکه هر موجودی که به خاطر برسد غیر از خود جن فرار میکند، جن یعنی نادیده، یعنی چیزهای نادیده. یکی از واجباتی که هست، که مردم هم باید توجه کنند، ولی هیچکس به درجۀ اهمیت آن فکر نمیکند، میگیویید یک حرفی گفتیم و رد شدیم… در اینجور جلسات شنیدید و برخورد کردید که گاهی شماها مثلاً یک مسالهای را، یک فکری را میکنید، ولی این همسایه شما در دو… آنطرفتر، آن هم در همان لحظه همان فکر را میکند، این مسالۀ مثل هم فکر کردن خودش یک جنبۀ خاصی دارد، به این دلیل که همان کلامی که، همان جهاتی که حاضرین آن مجلس را وادار کرده که در آن ذهن شعری بیاد یا نمیدانم یادی بکنند، همان هم شما را وادار کرده.
و این یک علامت مثبتی است برای بزرگانی که میخواهند تعلیم بدهند، یا کوچکهایی که میخواهند به دامن بزرگان آویزان بشوند، که به همان نام پیغمبر اکتفا کنند، البته پیغمبران همه یک اهمیتی از این جهت داشتند، ولی به پیغمبر ما این اهمیت داده شده که او همیشه به همۀ آنهایی که آنجا هستند، در دور و برش هستند، به همه آنهایی که با او حرف میزدند فکر میکند، پاسخ میدهد، ما هم باید همینجور فکر کنیم، مسلماً آن گفتهای که ما بگوییم…
خوابم نمیآید، شب را خوب خوابیدم، یک حالت گیجی است اینها، شاید هم یک مقداری سر و صدا، قرص و کپسولی که میخورم. خداوند همۀ این جزئیات زندگی ما که هر کدام جزوی است، وصل کرده با دیگران و همۀ این اعضاء با هم وصل است. یکیشان که خراب بشود، دیگران همه ساکت میشوند. منتها یک وضعیت خاصی دارد که آن هم بنابر نوشته و گفته ریاضتها اگر [به] یکیشان لطمه بخورد و ضعیف بشود، همه دچار ضعف میشوند، ولی نمیگذارند دیگر… این حالتی است که همه انسانها دارند و چه بهتر که همۀ انسانها نسبت به خودشان هم این حالت را داشته باشند. یک وقتی که مثلاً شما دندان دردتان میگیرد شَدید، همان وقت پاهایتان هم خسته میشود…
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
ولی خب این وضعیتِ طبیعی است برای انسان، ولی خداوند جوریش کرده اینها [را] که بهم ریختن اجتماع مردم نشود، این حرف را هم میگویند، ولی بر این حالت مسلط هستند.
چه راجع به این مسأله یا آنچه صحبت شده یا خواهد شد، اگر سؤالی دارید بنویسید، نه اینکه من حتماً میگویم، نه، من هم ممکن است بلد نباشم، نمیگویم، ولی اگر بلد باشم میتوانم بگویم.