فرمایشات آقای حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه ؛پنجشنبه ٣٠ خرداد ٩٨
در جمع برادران ایمانی
بسمالله الرحمن الرحیم
این چشم شما روشن که میگوییم، انشاءالله خداوند همۀ چشمهای ما را روشن کند، هم در آن عالمی که الان هستیم و به درد ما میخورد این چشم، آنرا روشن کند. وقتی هم که برویم، اگر که برویم انشاءالله از آن نمایندگان، فرشتگانی که فانوس دستشان است جلوی ما، از همانها ما را هم راهنمایی کنند تا جایی که از این عالم کثیف رها بشویم. این عالم، کثیف که میگویند نه اینکه آلوده است، کثیف یعنی فشرده، چطور ما میگوییم فلانکس آمد خوشحال شدم، قلبمان وا شد، باز بالعکس بعضیها میگوییم که میآمدند، کاشکی نمیآمدند. کثیف یعنی فشرده، آنوقت آن فشردگی را چجور معنی کنیم و چجور نشان بدهیم؟ خداوند ما را در این دنیای آلوده، در این دنیای فشرده که اسمش را گذاشتند کثیف، ما را خلق کرده، بعد ولکرده در این بیابان و به ما گفته بروید، میگوییم کجا برویم؟ میگوید بروید دیگر. تا آخر عمر هم دائم میگوییم چه؟ کجا برویم؟ او فرمان میدهد بروید. این حیرت [است]، با همین حیرت زندگی میکنیم، برای خودمان برحسب گفتۀ او و فرمان او یک مسیری انتخاب میکنیم، یعنی مثل اینکه میرویم جلو تا… خداوند هر قدمبهقدم ما یک چراغ گذاشته، ما میبینیم آن چراغ است، منتها همیشه میبینیم یک کورسویی دائم روشن میشود، خاموش میشود. این چیست؟ این راهی است که خداوند به ما میدهد، جای دیگری میبینیم خیلی روشن [است،] این چیست؟ این راه روشنی است که خداوند به ما نشان میدهد، این همان حالی است که بعضیها شنیدیم در موقع رفتن، میگوید:
ای خدا چه چاره کنم؟
در میانۀ دو صنم
او صدا زده است که بیا
این ندا کند که مرو
باز هم همان است، همان مثل حلوا که میخوریم، اولش شیرین است، ولی اگر یک عنصر تلخ در آن بیاندازیم، بسته به این است که چقدر از این… فرق میکند در غذای ما. خداوند میفرماید که تو برو، در همین راهی که گفتم برو، راهنمایی است قدمبهقدم، تو را میبیند، ما قدمبهقدم راهنماها را میبینیم. دوروبر ما پر از راهنما است، خدایا تو خودت راه درست کردی، بر ما راه را مخدوش کردی که نفهمیم، بعد باز برای این یک راهنما آفریدهای، اگر به راهنما هم تسلیم شدیم، خوب است، اگر نشدیم باز هم نه، همان صدمه را میبینیم. گروههای مختلفی ما را میبینند و از ما میخواهند که دنبالشان برویم، با آنها… همۀ گروههایی که هستند، به ظاهر راه خدا را نشان میدهند، و حال آنکه راه خدا راهی است که خود خدا گفته است، دیدند کسانی که راه خدا را انتخاب کردند، از راه خدا میروند، ولی در عین حال تکبّر و غرور و خودخواهی جلوی آنها را گرفته، ولی تمام اینها از جانب خداوند است، به قصد اینکه ما کار کشته بشویم و برویم، یعنی ما همان راهی [را] میرویم، ظاهراً میرویم، که حتّی اولیاءالله رفتند، نگاه میکنیم راهها همان است، ولی دو نفر هر کدامشان یکجور از این راه تعریف میکنند، یکیشان یک دست و پا میرود، یکیشان چهار دست و پا میرود، یکیشان باز ایستاده و… اینجا دیگر موهبت الهی است که چگونه ما را نگه دارد، قدمبهقدم نگاه ما میکند، تعجّب هم از همین است، در این دنیای به این عظمت که کهکشانها، ستارهها، شمس، خورشید، هرکدام یک راهی دارند، ما هم در آن گوشه یک راه کوچکی…، منتها خداوند راه ما را مثل آنها روشن نکرده، راه ما نیمه تاریک است، یا به منبع نور میرسیم که تمام نور میشویم در راهِ ما و یا در همین راه در حال حیرت میمانیم، همیشه اینور و آنور میکنیم و بعد هم خیال میکنیم که کار… است. آن یکی در سفر نامهاش به نظرم ابنبطوطه باشد، در سفرنامه میگوید در مسجد جامع دمشق نشسته بودم، نگاه کردم در نزدیک من یک قیافه خیلی آشنایی به نظرم رسید، هرچه فکر کردم نفهمیدم این کیست. ولی همینقدر بود که میفهمیدم این آشناست، تا موقع نماز شد، نماز خواندیم، نگاه کردم پهلویم، دیدم همان آدم پهلوی من نشسته، با او سلاموعلیکی کردم، گفتم که تو نبودی که الان در مجلس بودی؟ گفت چرا. گفتم قیافهات به نظر من آشنا میآید، کجا دیدمت؟ گفت من دیروز در جنگ بودم و با…، [گفتم] که هستی؟ یک اسمی گفت. وقتی گفت خوب یادم آمد این همان شخصی است که آخرین لحظه به حضور حضرت حسین(ع) رسید و راه او را به آخرت بازکرد و جان از او گرفت. گفتم مگر تو آن کسی نیستی که فرزند پیغمبر را شهید کردی به نام حسین؟
گفت چرا، من همانم که دیروز… گفتم پس چطور؟ میآیی اینجا؟ گفت من هم از طرف خداوند مأموریتی دارم که هرکس به نام خداوند کار میکند او را بگیریم و مزاحم بشویم، حسینِ شما مزاحمِ ما بود، امیری که خداوند معین کرده بود، مأموریت داده بود که او را بگیریم و بکشیم که از بین برود، ما هم وظیفۀ خودمان را که… بود. گفتم چرا کردی؟ گفت امرالهی بود. با شمشیر آغشته و به خون مقدّس حسین آلوده، مدّعی است که امرالهی را اجرا میکنند. در دنیا همیشه اینجور است که بالای تخت بنشیند و بعد دیگران را به نام امرالهی مزاحم میشود، یا اذیت میکند، یا از بین میبرد. همیشه این در راه ما هست، ما باید در این راه…، به اینجهت است که از این راه خیلی نگرانیم. نگرانیم مثل همان مرد که در راه شهادت مولای خودش کارمیکند، ولی به ظاهر جوری اسم آنها را حفظ میکنیم و آنها را نگهش میداریم، نه. ولی با همۀ اینها باید از خود همانِ نور حقّ استمداد کرد به اینکه ما را فریب ندهد و از راه نبرد. قصد جان ما کرده است، خداوند جان ما را حفظ کند در مقابل او. همیشه این جریان در جهان بوده، از وقتیکه در خلقت انسان، شیطان موجودیت داد، از همان تاریخ همین گولزدنها بوده، تمام زندگی ما و به ظاهر ما بارها میبینیم شخص به طواف خانۀ کعبه میرود، هفت بار طواف میکند، تکرار میکند طوافها را، بعد از هر طوافی به قول خودش از خدا میخواهد که دشمنان او را از بین ببرد، شمشیر علی را، مثل شمشیر علی را سرقت کرده و الان در کمرش هست، منتظرند که هرکسی [را] بتواند بکشد، اینها هستند که… ما هستند.
خداوند انشاءالله ما را از شرّ آنها نگهدارد و راه راست را همیشه به ما نشان بدهد و با پشت گردنی که میزند ما را الزام کند به رفتن راهِ راست. طبع انسان اگر خوب فکر کند در راه حق پایدار میشود و در راه حق مجبور است، کار میکند، ولی این زرق و برقهایی که در این دنیا خدا آفریده، وقتی ما را رها کرد به این دنیا، همان زرق و برقها چشم ما را میگیرد، ما را خیره میکند، خدایا ما که آفریدۀ خودت هستیم، جز تو کسی نیست که بیافریند، آفریدۀ خودت هستیم، از تو میخواهیم ما را در راه راست بگماری و همیشه در آن راه ثابت قدم نگهداری.
اَللهُمَّ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ
انشاءالله خداوند همۀ خوبیهایی که خودش دارد، ما را لایق آنها قرار بدهد. انشاءالله خداوند همۀ ما را به خیر کند.
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود که ملامت کنی زلیخا را
هر شیطانی را که میبینیم و او را دوست و فرشتۀ خودمان میگیریم، تازه وقتی بخواهیم بفهمیم و او را از بین بردیم، میبینم یکی که رفت صدتای دیگر اضافه شدند، خدایا ما را ضعیف، ناتوان، در مقابل این همه آفریدی، جوری ما را آفریدی که آنکه شهادت امثال حسینبنعلی(ع) را به عنوان وظیفۀالهی میداند، آنها حکومت را در دست میگیرند. در تمام دوران بعدی که ائمّه بودند، مواقع خاصّی و خیلی دوران کوتاهی، توجه داشتند به ائمّه، ولی سایر اوقات نه، سایر اوقات امامشان، یعنی پیشوایشان، همان گولزدنهایی بود که جلوش دیده بودند.
خداوند انشاءالله ما را حفظ کند، ما خودمان، خودمان را تسلیم خدا میکنیم و میگوییم خدایا ما خود را به تو سپردیم، ما را از همه جهت حفظ کن، انشاءالله.