فرمایشات آقای حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه؛ شنبه ٢٩ تیر ٩٨
بسمالله الرحمن الرحیم
این بسماللّه که میگوییم در اوّل، درواقع برای یادآوری است، به خودمان یادآوری میکنیم، والا خداوند اسم ندارد، یعنی اسم چیزی است که مشخص میکند، موجودیّت یک موجودی را درمیان جمع مشخص میکند. ولی در واقعیّت ذات خداوند، نه واقعیّت اسمش، واقعیّت اینکه یک همچنین وجودی هست که اختیاردار ماست و ما را خلق کرده، در مقابل اینها نمیشود یک چیزی را علم کرد. برای اینکه وقتی میگویند اسمِ فلان چیز، یعنی امر دیگری همنام با این نیست، وقتی میگوییم به نام فلان، یعنی فقط همین نام هست و با دیگران ما کار نداریم و حال آنکه واقعش را اگر بگیریم، نام دیگری وجود ندارد، نه اینکه ما نمیدانیم، نه، نیست، «لَیسَ فِی الدارِ غیرهُ دیّار». با این وجود ما از لحاظ یادآوری و اینکه یادمان نرود اینکه ما در اینجا احساس شخصیت میکنیم، میگوییم من این کار را کردم، یا تو این کار را بکن، من و تویی وجود ندارد، هرچه هست اوست. ولی برای این مطلب که ما یکوقت اشتباه نکنیم، همانجوری که اشتباه میکنند، میگویند: من این کار را کردم، من آن کار را کردم و امثال اینها. امّا این در یک سطح خیلی بالایی است، یعنی انسانهایی که خیلی نزدیک شدند به مقام معنوی و مقام هم، همگانی موجودات، آنها اینجور میتوانند، فکر میکنند. برای اینکه ما خواه و ناخواه تا این حدّی زندگی معمولی که داریم، وقتی میگوییم من، یعنی من، وقتی میگوییم من این کار را میکنم، یعنی من دارم این کار را میکنم. با این وجود خداوند خب، اجازه داده به خود همین انسانی که آفریده، این نه اینکه عهدنامهای نوشته باشد، اصلاً وجود این بر این است که بدان، گرچه که من میگویم تو و میگویم من، تصوّر نکنی که این تو و من هرکدام یک وجود جداگانهای داریم. اصلاً خود وجود، ایجاد وجود را خداوند ایجاد کرده. حال که اینجوری است، یک کسانی که یکقدری بالا رفتند و این احساس را میکنند، مصداق حالتشان این شعر مثنوی است، میگوید:
ای بسا [ناورده] استثنا بگفت
جان او با جان استثناست جفت
چه بسیارند اشخاصی که بسماللّه هم نمیگویند، هیچ جای دیگر هم نشانهای که من هیچ هستم و خداوند همیشه هست دیده نمیشود از آنها، در گفتار دیده نمیشود که هر لحظه بگویند بسماللّه. ای بسا استثنا بگفت، که در گفتشان استثناء نیست، جان او با جان استثناست جفت، استثناء هم کنایه از این اشارۀ سعدی است.
«لَیسَ فِی الدارِ غیرهُ دیّار» ولی این را حس نمیکند، همۀ انسانها حس نمیکنند، خودش موهبتی است که خداوند بدهد به ما، مرحمتی است که کرده، که ما وقتی میگوییم «لَیسَ فِی الدارِ غیرهُ دیّار» همینجور نگاه که بکنیم هیچچیزی نبینیم. ولی خب این یک مرحلهای است که ظاهراً قابل قبول است، ولی منطقاً کمتر دیده میشود که انسانی به این حالت باشد. اگر به این حالت بود که «لَیسَ فِی الدارِ غیرهُ دیّار» بود، دیگر وقتی که به حال آمد، وقتی حرف میزند، زندگی عادی میکند، این شعر میخواند؛ «لَیسَ فِی الدارِ غیرهُ دیّار» ولی بعد که به حال همین دنیا آمد که با اینها زندگی کند، آنوقت همۀ اینها را میبیند. یک چشم دیگری دارد، این چشمی نیست که رفیقهایش را میبیند، با هم حرف میزنند. در آن حالت محتاج به شعر گفتن نیست، آخر استثناء که در اشعار میگویند یعنی اشاره به این حالت است که همۀ موجودات یک جز میآورند، جز خداوند، یا جز فلان، استثناء میکند اینها را در مقام عظمت، حالا خیلیها این را بجا نمیآورند، ولی؛ جان او با جان استثناست جفت، باوجود اینکه نمیگویند بسماللّه، یا باوجود اینکه نمیگویند؛ این کار را میکنیم اگر خدا خواست، ولی معذلک جانش با معنای آن جفت است. وقتی میگوید که نخواهم کرد، او نیست که میگوید، آنکسی که میکند یا نمیکند، میگذارد توی دهانش میگوید اینجور بگو، اینجور میگوید. بنابراین شما هم اگر دیدید یک نفری همیشه به استثناء تکیه نمیکند، همیشه بسماللّه نمیگوید و اینها، باید این فکر را بکنید. البتّه در مورد فقر و مقام [معنوی] و اینها، غیراز این جنبۀ مقام معنوی که درضمن همۀ کلمات گفته میشود و در هر عبارتی هزاران وحدت خداوند است، هرچند در تلفظ اینجور نیست، ولی همین شخص، اینجور اشخاص، آن خمیره و ذات وجود خودشان را که داشتند، ولی همۀ ماها یک وجودی نزد خداوند داریم، خداوند یک حساب خاصّی برای هرکدام از ماها دارد، برای هرکدام حساب خاصّی و هرکدام هم غیراز آن یکی دیگر است.
حالا انشاءاللّه ما اگر خداوند خواست، به آن مقام ما را رساند، جایی نیست که فقط با کوشش [برسیم]؛
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
در طلبش آنچه توانی بکوش
گرچه کوشش، یعنی همین دلبستگیهای دنیایی، همینها است که وصالش هست خدا، وصال خداوند را فراهم میکند، ولی با این وجود تو هرچه میتوانی بکوش، ولی بدان اینکه تو نیستی که میکنی، تو داری کوششی میکنی، خداوند بارها به من…، از حضرت صالحعلیشاه شنیدم که میگفتند به ماها، میگفتند؛ این خداوند نیست که بخواهد ما مثلاً امروز، آنهایی که… کنکور مثلاً موفق بشوند، ولی به آن کسی که این را میخواهد، شما چه توصیهای میکنید؟ یک توصیهای دارید به اینکه بلافاصله جواب این را بدهید، بگویید که تو جایی میخواهی امتحان بدهی که خداوند در آنجا امتحان میکند، خداوند امتحان میکند، تو خودت کوشش کن، کوشش کن که بتوانی دخالت کنی. ولی یک معنای دیگری هست، این گوشۀ چشم، این حرف را به او میزند، گوشۀ چشم بعدی میگوید از خدا بخواه که هرچه داده است، با همان اندازه که تو را لایق دانسته داده یک چیزی، باز هم به تو بدهد. آنوقت در این جریان، خلقت زمین و آسمان و همۀ آنچه که گفتند و میگویند و گفته خواهد شد، همۀ اینها حاکی از وحدت آن کسی است که خلق کرده، خالق هست، خالق دیگری نیست، خلق کرده اینها را، خودش هم میخواهد، در آنصورت ما فقط برای یادآوری خودمان میگوییم؛ بسماللّه الرحمن الرحیم، یعنی ما میدانیم که خداوند ما را بنام خودش درواقع، بنام اللّه الرحمن الرحیم خلق کرده.
انشاءاللّه خداوند به ما چشم و دلی بدهد که با آن دل بتوانیم اینها را رؤیت کنیم، ببینیم. اینها حرفهایی است که به ما میزنند از پسِ پرده، به ما نشان میدهند پسِ پرده اینهاست، عدّۀ معدودی را خداوند آن طرف پرده بردهاند و این طرف پرده در…، ولی ما آن اندازه را نداریم، اندازهای داریم، ولی نه خیلی.
خداوند انشاءاللّه به ما توفیق دیدار بدهد، یعنی بتوانیم خداوند را ببینیم، انشاءالله.