عنوان فرمایشات :
- سکوت و بهره معنوی از مجالس فقری
- شکرگزاری نعمات خداوند
- حبّ الهی
زمان : صبح پنجشنبه ۱۰ مرداد ماه ۱۳۹۸ ؛ ۳۰ دقیقه
مکان : دولتسرا (جلسه برادران ایمانی)
بسمالله الرحمن الرحیم
چونکه بسماللّه در جلسه گفته بشود، این درواقع خداوند، خداوند که همه جاهست، در همۀ مجلس ما هست، منتها ما نمیبینیم او را. ما بسم اللّه که میگوییم، خداوند این دیده را به ما میدهد که خودش را یک ظاهری بکند، که یعنی احساس بکنیم که خداوند در این مجلس هست. اگر واقعاً این احساس را بکنیم، دیگر دهانمان بسته میشود، چشممان باز میشود، گشاد میشود که همه چیز را ببینیم، ولی دهانمان بسته.
دیروز در جلسۀ خانمها، البته یکقدری تقصیر آن مجموعۀ این کارهاست، دیروز خانمها یک خورده شلوغ کردند که من جلسه را تعطیل کردم. اگر بنابر این باشد، من جلسات را میگوییم، خیلی متأسفم ولی ناچار میشوم، چون این جلسه که میرویم، هم بهره میبریم و هم بهره میدهیم، من که حرف میزنم لذّت میبرم از اینکه یک حرفی، یک گفتگوی مختصری با دوستانی داشته باشم که این و من را دوست دارند، با هرکسی نه، والا میبینیم این همه روزنامهها مینویسند که با که، برخورد کرد، ملاقات کرد… ولی ما بدون این ملاقاتها با هم درحال [گفتگو هستیم]، دل پر از گفتگو و لب خاموش. بنابراین من خواهش میکنم و آقایان هم توجّه کنند، به خواهران ایمانی ما بگویند، یادآوری کنند، این… جا را اینقدر منظم و خوب با هم بنشینیم که حتّی بقول مشهور ملائک هم از اینجور نشستنها لذّت ببرند. در اینصورت هیچ مکالمه یا صحبت دیگری نداریم ما، فقط با هم هستیم، لذّت میبریم و همیشه هم همینجور باشیم، انشاءاللّه. حالا مثلاً یک مرتبه که جلسات خانمها را با کمال تأسّف تعطیل کردیم خب، بهتر است، اگر باشد، ما یک وقت خدایناکرده، جلسات متعددمان را مجبور نشویم خودمان تعطیل کنیم. بههرجهت این را الان لابد شماها هم شنیدهاید دیگر، من که نشنیدم، ولی شماها حتماً شنیدهاید، در این جلسات طبق این چیزهایی که راجع به این مجلس، مجلس نیاز و امثال اینها مینویسیم، مینویسند؛ دل پر از گفتگو و لب خاموش. در اینصورت خود انسان در یک دنیایی نیاز به گفتن دارد، ولی لبش خاموش است برای اینکه میخواهد با همه در تماس باشد. بنابراین من این توصیه و سفارش را میکنم و خب یکقدری بالاتر از این، این دستور را میدهم که در این جریانات، در این سکوتهایی که میکنید دنیا را سِیر کنید. سِیر کنید که این دنیا چه هست، چجوری است. ما را الان، البتّه پیغمبر صلّالله علیه وآله وسلّم، شما خواندید، شرح حالات و چیزها را خواندهاید.
یکروز حضرت فرمود، تصمیم گرفت که به آن ده پهلویی برود، یادم نیست چه است (اسمها همه فراموشم میشود) رفت آنجا یکخورده صحبت کرد، وقتی خواست بیاید بیرون، هیچکس مزاحمشان نشد، خواستارشان هم نشد، اصلاً در یک دنیای دیگری بودند. در خیلی وقتها شما احساس کردید برای یک جمعی صحبتی میکنید، حرفی میزنید، ولی میبینید شنوندگان هم میشنوند ظاهراً، ولی از این سوراخ میآید…، یعنی درک همانقدر میشود. این موهبت الهی است که فهمیده بشود، درک بشود، ولی درک نکردند، فقط یک عدّۀ کمی بودند. حالا یکی از روستا میآمد بیرون که برود منزلش، چند نفری بچّهها سنگ میزدند، همان اتهامی که همیشه میگفتند، توهینی که میکردند، دیوانه حساب میکردند، این همان شعر دعایی است، میگوید که:
الهی به خاصان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
یعنی آنهاییکه عقل میآفریدند برای دیگران، ولی خودشان را شما میگویید دیوانهاند، بله دیوانۀ تو هستند، یعنی در مورد تمسّک به تو ادب و آدابی ندارند، دیوانهوار… حداقل این بود که حضرت آمدند بیرون. ولی همان روستا و همان مردم، آنجوری بودند که سیصد و سیزده نفرشان بدون هیچگونه اسلحهای یعنی لخت، لخت یعنی لباس معمولی، آمدند و یک قشون کفر را شکاندند و از آن غنیمت گرفتند. همینها بودند، همینها و نسلهای بعدیشان همه بودند، ولی چه شد؟ معکوس شد، یعنی به جای اینکه شکست بدهند، شکست خوردند، برای چه؟ در آن دفعه اوّل همهشان با هم بودند، همهجا با پیغمبر بودند، بعضیها چسبیده به پیغمبر، بعضیها خودشان را میانداختند جلو که یک ریگ به پیغمبر نخورد. اینها بودند که پیروز شدند، ولی آن دستهای که نه، آن دستۀ مخالف، تماشا و گردش را به لشگر ترجیح میدادند، و خیلی هم بوق لِمَنِ المُلکی میزدند، ولی از سیصد و سیزده نفر ظاهراً لخت و عور، شکست خوردند. این فکر انسان است، که فکر انسان، بر ظاهر انسان غلبه میکند، برای اینکه فکر در انسان چیزی است که مستقیماً از مواردی میآید که خود انسان هم از همان موارد آمده، خداوند انسان را، حالا ما میگوییم خداوند بفهمید دیگر، خداوند انسان را از معنا خلق کرد و بر این معنا صورت ظاهری پوشاند، ولی این صورت ظاهر، قادر نبود یک مگسی را از دشمن بگیرد… از آن طرف در یکی از این جنگها، آخر پیغمبر خب، فقط این دختر اخیرشان، حضرت فاطمه علیهاالسلام، در اسلام زاییده شد و مسلمان… آنهای دیگر همه برای زمانی بود که نبوّت نداشتند هنوز، بزرگواری داشتند و همۀ شهر، بلکه مملکت میشناختند، اما هنوز مأموریت نبوتی نداشتند. خیلیها وقتی جنگکردند… خیلیها را اسیر کردند از آنها، مردها و زنها، هرکدام میآمدند، دوران کنیز و غلامی بود، میآمدند آنهایی که، زنهایی که مردشان به اسارت رفته بود، هرکدام را میآمدند، میخریدند، شوهرشان را آزاد میکردند، چون هنوز… منظمی هم نداشتند، خطری نداشت، که بعد… در ضمنِ اینها که هرکسی یک چیزی داده بود به عنوان خرید شوهرشان، یک گردنبندی بود، حضرت نگاه کردند و گریه کردند، بعداً پرسیدند، معلوم شد آن گردنبندی بود که حضرت، خود حضرت داده بود به دامادشان، یعنی یکی از آن دامادها اسیر شده بود و دامادشان بود. حضرت هم این را قبول کرد و بعد از مسلمین پرسید، مسلمین همه گفتند این مال خودت، این اسیر به تو سپرده، حضرت او را آزاد کرد، که بعدها البتّه در چنین محیطی شما فرض کنید هر… باید فرض کنید صحیح است، همهشان جان و مال و همهچیزشان فدای پیغمبر بود، یعنی درواقع فدای پیغمبر بود یعنی هدیه میشد به خداوند، خداوند هم همۀ اینها را قبول میکرد. خداوند هدیههایی را که با خلوص نیّت بود، هدیه بشود، قبول میکند، قبول میکرد و به آنها اجرت میداد. یک همچنین مجتمع کمعددی و پرمعنا بود، پیروز میشد بر هر… ما حالا، بشر امروز در ظاهر غرقیم، معنا از ما فرار میکند، ما خودمان در ظاهر غرقیم، ولی پشت. آگاه باشیم که ظاهر از ما دور بشود، نه معنا. به این طریق با همان معنایی که در اوّل اینها بودند یک وحدتی، همان کلمۀ لا اله الا الله، روح اینها بود و اینها توانستند. ما هم خداوند مرحمت کرده به ما این استعداد را داده، تمام دستوراتی را هم که در راه خدا باید در نظر بگیریم، در اختیارمان داده و در عین حال عبادات و بندگیهایی هم برای ما معیّن کرده که از آن لذّت میبریم و هرکدامش به ما یک نیرویی جدید میدهد. همۀ این نیروهایی که در جهان هست مخلوق خداوند است و زیر نظر خلقت هست، یعنی زیر نعمت خدا، خدایی [است]. خداوند فرمود: من انسان را نمونهای از خودم خلق کردم. جای دیگری فرمود: که با این، از این مخلوق، خلیفۀ خودم برمیگزینم. خلیفهای خداوند برگزید، نه اینکه خداوند اینها را از بهشت بیرون کرد، بهشت برای آن خلیفهای که خدا خلق کرد، بهشت جای کوچکی بود، همۀ آنها مسلّط بودند بر این بهشت، بهشتی که ما در آرزویش هستیم، خداوند در اختیار اینها گذاشت و ما الحمدلله توانستیم و… کار زیاد… به این طریق که بودیم دریا، آسمان و زمین و خشکی و دریا را در اختیار ما گذاشت.
این بشر امروزی که ظاهراً از همۀ حیوانات دیگر، جانداران دیگر ضعیفتر است، که حتّی یک مورچه هم بر او مسلّط است، ولی درواقع خداوند بر همه این را مسلّط کرده، همین را خداوند مسلّط کرده. ما خودمان باید قدر این مسلّط بودن را بفهمیم، شکرگزار باشیم که چنین موهبتی، چنین نعمتی به ما داده و ما را خلق کرده، بنابراین تمام جهان در نظر ما به اندازۀ یک لحظه از این محبّتی که خداوند به ما کرده، جبرانپذیر نیست. خداوند اساس زندگی ما را از حبّ قرار داده، از مهربانی. که منسوب است به حضرت صادق علیهالسّلام فرمود: «هل الدّین الّا الحبّ» آیا دین چیزی غیر از حبّ و دوستی نیست؟ ما که شنیدیم «هل الدّین الّا الحبّ» چه جواب دادیم؟ حضرت بصورت استفهام پرسید، یعنی از هر یک از صحابه درواقع… پرسید دین آیا چیزی غیر از حبّ هست؟ یعنی غیر از حبّ؟ خیلیها جواب دادند بله، غیر از حبّ هست، پول هست، زن و بچّه هست، قدرت هست، همۀ اینها هست. خداوند فرمود: به تویی که جواب صادق را اینجور گفتی، به تویی که باید همۀ اینها را بیاندزی دور، هرچه گفتی همانها را به تو میدهم. همه اینها را به همان [داد]، پیغمبر کسی بود که در دنیا هیچ چیز به او نمیداد، نداشت، همه این چیزها را داد ولی مال خودش نبود. پیغمبر قدرت داشت، برای اینکه هرکاری میخواست انجام میشد، رحم و شفقت داشت مثل ما مردم، به او همه چیز میدهد، به ما که میخواهیم، نمیدهد. ما را نشان میدهد این را که ببینید که این چیزها را من دادم، نه به تو و امثال تو، اینها را دادم به کسی که هیچچیز نمیخواهد. خب، ما هیچچیز نمیخواهد، چکار کنیم؟ خداوند فرمود: همین چیزهایی که به تو دادم، اینها مال من است، امانت است دست شما. تو اگر یک بچّهای بودی شیرخواره، نوزاد، که یک گربه ممکن بود تو را از بین ببرد، امروز بر همۀ جهان مسلّطی، چه کسی داده؟ خداوند داده. خداوند میگوید اینها را دادم، اینها هم نزد تو هست، تا آن روزی که برگردی، همۀ اینها را میگذاری کنار، برمیگردی.
خدایا مرا در آنروز موهبت بده، اضافه رحمتی بده به ما که بتوانیم راه را طی کنیم و قدرت داشته باشیم که رحم الهی را و رحمت او را به خودمان جذب کنیم. انشاءالله همۀ ما و این رحمتش که ما به خودمان داشته باشیم، ما خودمان به خودمان رحمت داشته باشیم، تا خداوند مرحمتش را به ما هم بدهد. انشاءالله.