متن نوشتاری شرح و تفسیر آیاتی از قرآن مجید : سورۀ مبارکۀ زمر

بیانات مأذون دانشمند و مجاز مکرم جناب آقای دکتر حاج سید مصطفی آزمایش در مجلس فقری شب دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸

۷۴۵

هو

۱۲۱

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبَادِکَ فِی مَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿۴۶﴾

صدق الله العلی العظیم

سورۀ زمر ، سی و نهمین سوره واقع در جزء بیست وچهارم قرآن مجید می باشد.

در اینجا خطاب به رسول اکرم می فرماید : ” قُلِ … ” یعنی بگو ” …اللَّهُمَّ …” در دستور زبان عربی میان گفتن  “یاالله” یا “اللهم” بهنگام دعا تفاوتی نیست و “اللهم” یعنی همان “یاالله” و “یاالله” یعنی همان “اللهم” بوده و تفاوتی بایکدیگر ندارند و اینجا خطاب به خداوند است یعنی یاالله ! ای خدا ! یا “…اللَّهُمَّ …” یعنی ای خدا ! “… فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ …”  تو آفرینندۀ آسمانها و زمینی! “فاطر” اسم فاعل است از واژه “فَطَرَ”  یعنی از نیستی بیرون کشیدن   یعنی چیزی را که اصلاً نیست به وجود آورد .

مثلاً در جایی می فرماید : ” … إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِینٍ” [۱] یکی از صفات خداوند خالقیت است خداوند خالق است . وقتی که می فرماید : ” … إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِینٍ” یعنی من موجودی را می خواهم بیافرینم از آب و خاک که چون با هم مخلوط شوند “طین” یا “گِل” نامیده می شود ؛ یعنی خاک و آب وجود دارند و از ترکیب مواد موجود من می خواهم یک موجود جدیدی را درست کنم ؛ این می شود «خلقت» اما وقتی می فرماید «فَطَرَ» که اسم فاعلش هم می شود «فاطر» یعنی اینکه هیچ مادۀ ابتدایی وجود ندارد ، «نیست مطلق» است و خداوند از آن «نیست مطلق» کل کائنات را می آفریند ، کل کهکشانها و این  کیهان عظیم را می آفریند و این صفت «فاطریت» خداوند است که در کنار صفت «خالقیت».

چیزی که آفریده می شود اعم از میکرو کاسم [۲]  تا ماکرو کاسم [۳] فرقی نمی کند از کوچکترین ذره تا بزرگترین موجود ، آن لحظه ای که از نیستی جدا می شود و داخل در هستی می شود و با هستی پیوند می خورد ، آن پیوندش با هستی «فطرت» نام دارد.   یعنی آن چیزی را که خداوند از نیستی بیرون کشیده و به آن هستی اعطاء کرده است «فطرت» می نامند.

پس  ” … فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ … ” یعنی کسی که آسمانها و زمین را مفطور کرده و  از نیست به هست آورده است. آسمانها و زمین ، جهان بی نهایت بزرگ و جهان ذرات صغار ، هر یک دارای یک «فطرت» توحیدی می باشند یعنی یک هستۀ مرکزی دارند که بر مدار توحید می چرخد یعنی پیوندی که با آفریدگارشان دارند با فاطرشان دارند آن کسی که به آنها آن «فطرت» را اعطاء کرده است و این پیوند یک پیوند توحیدی است و به اعتبار این پیوند هر چیزی که در هستی وجود دارند خالق خود را می شناسد و دائم در حال تسبیح توحیدی آن خالق است ” …. وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ … “[۴] هیچ چیزی در سراسر آفرینش وجود ندارد مگر اینکه سرگرم تسبیح خداوند یکتاست ” … وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ…” [۵] شما نمی شنوید و درک نمی کنید تسبیحی را که هر ذره ای هر شیئی به اعتبار شیئیت خودش برای خالق خودش بیان می کند .

حال می فرماید بگو ای رسول اکرم ” …اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ …” خداوندی که ، ای خدایی که آفرینندۀ آسمانها و زمین هستی و نسبت به غیب و شهادت آگاهی داری . غیب و شهادت یا ملک و ملکوت ؛

«غیب» به آن بخشی از کائنات و هستی گفته می شود که قابل رصد نیست ؛ «شهادت» اما آن بخش از هستی است که قابل رصد است. یعنی انسان در حالی که با چشمان غیر مسلح به سختی ممکن است تا پنچ کیلومتری را بتواند ببنید ولی هنگامی که چشمانش را با  تلسکوپ الکترونی تقویت کند تا چهارده ملیارد سال نوری را هم می تواند ببیند ؛ یا ذرات صغار را در حالت عادی نمی تواند ببیند ولی هنگامی که چشمانش را با میکروسکوپهای الکترونیکی تقویت می کند می تواند ذرات صغار راه هم براحتی ببنید چون آنها ذاتاً دیده می شوند ولی چشمان ما قدرت دیدن آنها را بدلیل کوچکی زیاد یا دوری زیاد ممکن نداشته باشد اما هنگامی تقویت شود می تواند ببیند.

اما بخش اعظمی از هستی بطور کلی دیدنی نیست و این بخاطر ضعف چشم ما نیست بلکه  ذاتاً دیدنی و قابل رویت نیست و این را در لسان قرآن مجید «غیب» می نامد و آن بخش مرئی و قابل رصد را «شهادت» می نامد . خداوند نسبت به «غیب» و «شهادت» علم دارد یعنی علم خداوند به  اطراف هستی و  جواهر اشیاء احاطه دارد اعم از اینکه مربوط به عالم «غیب» باشند یا مربوط به عالم «شهادت» .

” … أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبَادِکَ …” یعنی تویی ای خداوند بزرگ که داوری خواهی کرد “…تَحْکُمُ …” یعنی حکمیت می کنی ، داوری خواهی کرد میان بندگانت “…فِی مَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ” در تمامی مواردی که باهم اختلاف نظر و  رای داشتند اختلاف عقیده، روش و منش داشتند و هرکسی ” … کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ “[۶] می گفت من درست می گویم  و به آن چیزی که خودش باور داشت دلش خوش بود و ممکن بود دیگران را قبول نداشته باشد ، توهستی که نهایتاً داوری بزرگِ « هستی» هستی و موارد اختلاف بین بندگان خودت را تو خودت هستی که داوری کنی و خواهی گفت که چه کسی برحق بوده و چه کسی برحق نبوده است.

البته مناط تشخیص حق از باطل و صراط مستقیم از راههای انحرافی را رسول اکرم و سایر پیغمبران در آیات کتب آسمانی و الهی بیان کرده اند مسئله خود آیه ها نیستند آیه ها روشنند مسئله تعبیر و تأویلی است که گروههای مختلف از همان آیه هم می کردند و هرکس یک جور تأویل  تعبیر می کرد و اینجا خداوند به رسول اکرم می فرماید که تو بگو این دعا را مطرح کن که خداوندا تو که آفریدگار کلِ «هستی» هستی و عالم بر «غیب» و «شهادتی» نهایتاً داوری میان اختلاف نظر و سلیقه و عقیده در بین بندگانت به خود تو باز می گردد تو احکم الحاکمینی و بهترین داورها هستی .

 

صدق الله العلی العظیم.

 

[1] سورۀ ص آیه ۷۱ : إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِینٍ

[۲] ذرات بنیادین

[۳] کیهان و کهکشان

[۴] سوره اسراء آیه ۴۴ : تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا

[۵] همان

[۶] سورۀ مؤمنون آیه ۵۳ : فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ