مصاحبه خبرگزاری رسمی مهرتابنده با آقای حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه

۱,۷۸۲

زمان : صبح سه شنبه ۹ مهر ماه ۱۳۹۸
مکان :  دولتسرا بیدخت

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 ضمن عرض سلام خدمت حضرتعالی و تشکر بابت فرصتی که در اختیار خبرگزاری مهرتابنده قرار دادید. قربان بنده به عنوان یک سرباز از شما استدعا دارم به تهران بازگردید، در تهران امکانات پزشکی و بیمارستانی برای راحتی شما بسیار است، فقرا چشم انتظار شما هستند.

 متشکرم از اینکه گفتید و عمل کردید و ان‌شاءالله توفیق داشته باشید همیشه بهتر هم عمل کنید. به‌هر‌جهت من علاقه‌مندم که هرجا باشم، دور و بر فقرا باشم و با آنها صحبت کنم. حال آنکه آنها هم اتفاقاً همین علاقه را دارند بنابراین بسیار خوب است که در همان تهران باشم. من از آن جهت برای حبّ وطن به گناباد خیلی علاقه‌مند بودم، می‌خواستم در اینجا باشم و بعلاوه با علاقۀ کامل می‌‌خواستم که در گناباد از دنیا بروم. به این‌جهت شد که من علاقه‌مندم به گناباد و به گناباد آمدم. گناباد خب خیلی خوب بود، مطابق میل من بود. همان منزلی را که من در زمان آقای صالح‌علیشاه، فرزند کوچک ایشان بازی می‌کردیم، الان هم بزرگ شدم(…) تهران وسایلش منظم‌تر و بهتر است، از لحاظ پزشکی علاقه‌مندم که در آنجا باشم بهتر است از گناباد. حالا هم همان‌‌هایی که امیدوار و منتظر من هستند، من هم منتظر دیدار آنها هستم و ان‌شاءالله فراهم بشود به زودی.

قربان در این مدت که در بیدخت تشریف داشتید راحت بودید؟ چه مشکلاتی داشتید؟

 همه مشکلاتی که داشتیم، روانی، در خودم احساس می‌کردم که من آزاد نیستم و من را می‌گیرند. بااینکه این احساسِ عدمِ آزادی غلط بود و غلط است، ولی مع‌ذلک احساس از این دارم که دست‌هایی، بالایی سرنوشت من را می‌تنند و سرنوشت من را تعویض می‌کنند و در اختیار می‌گیرند. ولی البتّه در اینجا من به هیچ‌وجه احساس ناآرامی نکرده‌ام، ولی می‌خواهم آزاد باشم.

در بیدخت آزاد نیستید؟

  خودِ آزاد بودن یا نبودن، احساسی است که در درون شخص وجود دارد، در بیدخت هم آزاد هستم، چرا، ولی آزادی که بیدخت دارم، ربطی به آزادی کلّ جهان است. الان آرامش دارم، منتها آرامشی که پر از هیجان است، هرلحظه می‌خواهم وضعم بهتر باشد، سخت‌گیری کمتر باشد، همۀ چیزهایی که می‌خواهم دراختیارم باشد و اینها نیست، باز هم در آن سختی هست. من احساس اینکه در زندگی من و سرنوشت من دخالت می‌شود، خوب یا بدش کاری ندارم، یک دخالتی تقدیری و دخالتی که دراختیار من نیست، در اینصورت من احساس می‌کنم که آزادی ندارم، آزادی کم دارم. ولی الحمدلله الان وضع مزاجیم خوب است، قدرت بدنی‌ام البتّه ضعیف است، الان بدنم دچار ضعف است، ولی دردی ندارم.

قربان در تهران که راحت‌تر بودید، لطفاً برگردید به تهران.

  در تهران راحت بودم، ولی احساس دور بودن از وطن داشتم، من به گناباد، بیدخت که وطن من است بیشتر علاقه‌مند هستم از هرجهت، والا در تهران ناراحتی نداشتم، آرام‌تر بودم، ولی احساس اینکه راحت نیستم، در وطن نیستم، من را ناراحت می‌کرد.

تا این لحظه سعی کردیم منویات شما را اجرا کنیم و پیامهای شما را دقیقاً به فقرا برسانیم، آیا پیغامی برای جامعۀ فقری دارید؟

  پیامی که به همۀ فقرا دارم این است که از سرنوشت من و از گفتار من پند بگیرید و همواره اطاعت امر بکنید. برای اینکه سرنوشت الهی چیزی است که مسلّماً به خاطر می‌آید، بنابراین به سرنوشت الهی قانع و راضی باشید. ان‌شاءالله خداوند همیشه بهترش کند، حالا هم از خدا می‌خواهم و بخواهید که همیشه سرنوشتمان بهتر باشد.

با توجه به نگرانی فقرا در رابطه با وضعیت سلامتی شما، در مورد حال جسمیتان برای خبرگزاری توضیح دهید لطفا.

  خبرگزاری، اگر من مطمئن باشم و بدانم که آنچه می‌گویم به دیگران می‌رسد، بدون تحریف بسیار خوب است، کمااینکه الان استفاده از چنین خبرگزاری و چنین(…) بالنسبه، ولی از خبرگزاری سیاسی خوشم نمی‌آید و(…). الان وضعم بد نیست و ناراضی نیستم، ولی از خدا می‌خواهم که از من راضی‌تر هم بشود.

با توجه به شرایط اخیر برای جلوگیری از تفرقه و دودستگی فقرا چه فرمایشی دارید؟

  فقرا به دستورات شیخ محترم پیروی کنید که همیشه آرامش داشته باشید. امیدوارم که خیلی آرامشی مفید و(…) داشته باشید. شیخ محترم، همه مشایخ محترمند، ولی شیخ محترم، منظور در اینجا کسی است که به‌عنوان جانشین معیّن کرده‌ام و آن آقای جذبی هستند.

قربان از فقرای بیدخت و سایر شهرها و نمایندگان سلسله و صاحبان اجازه راضی هستید؟

  من روی هم رفته از همۀ فقرا راضی هستم و امیدوارم خداوند از همۀ آنها و به‌اضافه خود من رضایت داشته باشد ان‌شاءالله، الان راضی هستم از فقرا. من نمایندۀ خاصّی ندارم، در هر وضعیّت و موقعیّتی نمایندگانی تعیین کردم که آنها هم البتّه خوب هستند، رضایت دارم. روی هم رفته با رضایتی از این وضع دنیا آماده رفتنم و ان‌شاءالله آنها هم از من راضی باشند.

قربان انشالله چه زمانی تشریف می‌آورید به تهران؟ فقرا چشم انتظارند.

  من دقیقاً وقتی نمی‌توانم معیّن کنم، ولی عازم هستم ان‌شاءالله، تا چه پیش بیاید.

با توجه به فرمان شما برای عدم مسافرت فقرا به بیدخت، تا چه زمانی فقرا می‌بایست به بیدخت مسافرت نکنند؟

  خودشان می‌فهمند به این معنی که مسافرت زیادشان به چشم دیگران مهم نیاید که بیایند چشم‌تنگی کنند و بخواهند گناباد را تضعیف کنند. تا آن موقع باید این کار را بکنند و بلکه همیشه، برای اینکه روزبه‌روز، بیدخت روزبه‌روز غنی‌تر و قوی‌تر می‌شود. نباید اینها موجب ناراحتی دیگران شود. یکی از مسافرت‌های زیاد و بسیار به گناباد، همان جمع شدن فقرا در اینجا و نشان‌دادن این جمعیّت در بیدخت است که آن هم ان‌شاءالله روابط وقتی درست باشد، در آن(…) نباید بود. اما اکنون بعضی فشارها و بعضی انتقاد‌ها هست که مسافرت زیاد هم(…). ما می‌خواهیم تا وقتی که گناباد هم جمعیّتی که داشت مطابق میل بود و (…) بطوری که شهرداری‌ها بتوانند آرامش و آسایش(…) فراهم کنند. و این هم موقعی است که خودشان تشخیص می‌دهند، هر وقت تشخیص دادند اجازه هست. زمان خاصی ندارد، فقط باید خودشان تصمیم بگیرند.

قربان مستحضر هستید که فردا تحت عمل جراحی سختی قرار خواهم گرفت، از شما التماس دعا دارم، آیا برای بنده فرمایشی دارید؟

  من امیدوارم که کسالت شما هم با عملی که می‌کنند رفع شود. عمل یک کار پیشرفته‌ای در جهان است، امیدوارم با این عمل شما آرامش پیدا کنید و از ناراحتی خارج شوید، ان‌شاءالله.

لطفاً پیامی برای فقرا بفرمایید.

  پیام به فقرا؛ چنان باشند که گویی یکی هستند، از یکدیگر مواظبت و هم‌فکری داشته باشند، ان‌شاءالله.

قربان به بنده کلامی بیاموزید.

  کلامی که ظاهراً فرمایش خداوند است، یعنی هرچه می‌شود امر خداوند است، ما چه بخواهیم، چه نخواهیم. منتها اگر ما دعا کنیم و بخواهیم، و خود را به بزرگی خداوند تکیه بدهیم، (…) بهتر می‌شود و به این طریق(…) مورد قبول قرار می‌گیرد، ان‌شاءالله.
مسافرتتان و عمل مورد لطف خداوند قرار بگیرد و از بهبودی کامل به شما داده شود ان‌شاءالله.

ممنونم از فرصتی که به بنده و خبرگزاری مهر تابنده دادید.