بخش اول؛ هشدار به همه آزاداندیشان جهان

یحیی خوشمرام

۴۳۴

سرزمین ایران از دیرباز یکی از کهن ترین مراکز ظهور عرفان بوده و از این بابت تصوف ، محوری ترین و اصلی ترین عنصر در میان عناصر تشکیل فرهنگ ایران بشمار می رود. بسیاری از پایه ای ترین  ویژگی های فرهنگ ایران وجهان بر اساس آموزه های بنیادین تصوف ایران مانند «انسانیت» ، «مهرورزی» و «مدارا» که  طی هزاران سال بر رفتار ایرانیان با یکدیگر حاکم بوده است شکل گرفته اند و حتی حکومتها نیز در طول تاریخ سعی کرده اند تا با رعایت اصول عرفانی و ادای احترام به اهل تصوف ، برمیزان محبوبیت اجتماعی خود نزد مردم بیفزایند و از این طریق برای خود کسب اعتبار و آبرو نمایند بعبارت دیگر میزان مشروعیت حکومتها در ایران به میزان زیادی بر اساس رعایت حرمت اهل تصوف بوده است.

بدین ترتیب  رواج و گسترش آموزه های عرفانی در میان مردم ایران  منجر به ایجاد و ترویج برخی از مفاهیم پایه ای  حقوق بشر مانند «مدارا و احترام به عقاید دیگران» گردیده است که این بنوبه خود موجب ظهور  و همزیستی هزاران خرده آئین و فرهنگ که برگرفته از نگاههای گوناگون به جهان هستی و تفاسیر متفاوت از آن می باشند ، در کنار یکدیگر شده است.

در حقیقت فرهنگ ایرانی که موزائیکی از هزاران  خرده فرهنگ و آئین است ، بازتاب دهنده اصلی ترین و محوری ترین آموزه تصوف یعنی نگاه انسانی به انسان فارغ از هرگونه ملاحظات آئینی ، باور مدارانه و جغرافیایی است. در میان آموزه های تصوف ،«انسانمداری»‌ و ترویج «انسانگرایی» که مهمترین  ‌ آموزه به شمار رفته نقش اصلی و محوری را  در تعیین نوع و نحوه تعامل انسانها با یکدیگر  ایفاء می کند ، همچنین بستر لازم را نیز برای  رشد و تعالی «اندیشه» که وجه ممیزه انسان از حیوان و جوهره اصلی فرهنگ و تمدن بشر به شمار می رود ، فراهم می سازد. بی جهت نیست که  پیدایی و بالندگی هزاران خرده فرهنگ، آئین و حتی زبان در مناطقی مانند شبه قاره هند و خاورمیانه بوقوع پیوسته است که متآثر از تربیت و آموزه های تصوف و عرفان بوده اند.

بر این اساس و با توجه به اینکه بخش عمده ای از شالوده تمدن امروز بشر بر فرهنگ های برخاسته از خاورمیانه و شبه قاره هند استوار است ،  هیچکس نمی تواند منکر تاثیر تعیین کننده نقش آموزه های تصوف در شکل گیری فرهنگ و تمدن بشر و بویژه تبیین اصول حقوق بشر گردد.

متاسفانه تنوع های دینی و قومی در ایران با این سابقه درخشان از تمرین مدارا و همزیستی با یکدیگر ، از هنگام به قدرت رسیدن روحانیون تندرو شیعه در ایران ، همواره از سوی حکومت و عواملش مورد ستم و  آزار و در معرض آسیب های ناشی از نفرت پراکنی های بعضا دولتی و سازماندهی شده  ضد انسانی قرار گرفته و حقوق شهروندی آنها به شدت نقض شده است.

بسیاری از شهروندان بهایی ، اهل سنت ، یارسان ، مندایی ها ، مسیحی ها ، یهودی ها و بسیاری دیگر تحت فشارهای بسیار شدید و بی سابقه برای دست کشیدن از آئین شان قرار گرفتند، تاکنون صدها تن از شهروندان بهایی تنها به دلیل داشتن باوری متفاوت از باور حکومتی توسط دادگاههای انقلاب اعدام  و بسیاری دیگر نیز بطرز مرموز کشته و ناپدید شده اند و حقوق شهروندی بسیاری دیگر مانند شهروندان اهل سنت بصورتی نظامند نقض شده است.

در این میان دراویش و اهل تصوف نیز نه تنها از تعدی و تجاوزات روحانیون حاکم بر ایران در امان نبوده و حقوق شهروندی آنها بارها توسط حکومت و ایادی حکومتی نقض شده است بلکه به دلیل آنکه آنها مروجان اصلی  تعالیم مدارا و آزاد اندیشی هستند- که به طور ذاتی در تضاد با برنامه حکومت برای تحمیل ایدئولوژی واحد حکومتی به همه شهروندان می باشد – مورد ظلم و ستم مضاعف قرار گرفته اند تا حدی که سعید امامی معاون سربه نیست شده وزارت اطلاعات -که بدلیل افشای نقش اصلی اش در پرژه  قتل بیش از دهها تن از آزاد اندیشان موسوم به پروژه قتلهای زنجیره ای و درراستای محافظت از مقامات بالادست بازداشت و سپس در زندان بطرز مشکوکی معدوم شد – در یکی از سخنرانی هایش، سلسله نعمت اللهی  گنابادی را خطرناک ترین دشمن نظام جمهوری اسلامی معرفی  و اعتراف کرده بود که برای مقابله با تفکرات تصوف بویژه سلسله نعمت اللهی گنابادی اداره مخصوصی تحت عنوان اداره فرق و ادیان در وزارت اطلاعات تاسیس کرده است .

در حقیقت سلسله نعمت اللهی گنابادی  در میان جریانهای متعدد عرفانی کهن  که از دیرباز در سرزمین ایران حضوری برجسته و پررنگ  داشته اند یکی از بزرگترین و دیرپا ترین آنها بشمار می رود  و  ستارگانی درخشنده و فروزان همچون  شیخ احمد غزالی طوسی ، شاه نعمت الله ولی ،  شیخ ابی مدین مغربی ، ملاسلطانعلی گنابادی و بسیاری دیگر  به آسمان  تمدن و فرهنگ بشر اهداء کرده است.

متاسفانه رهبران طریقت و عرفان بدلیل سوابق تعالیم انسان مدارانه شان که در تقابل و تضاد با ترویج تعصب دینی و تنفر پراکنی قرار دارد، از همان ابتدای استقرار روحانیون شیعه بر اریکه قدرت  مورد آزار و حتی تهدید جانی قرار گرفتند تا جایی که گروه تروریستی فدائیان اسلام که ترور اندیشمندان و نام آوران برجسته ای نظیر احمد کسروی نویسنده و مورخ شهیر ، سپهبد حاجعلی رزم آرا نخست وزیر و ٰرئیس ستاد ارتش ، سید حسین علاء وزیر و دیپلمات برجسته، حسنعلی منصور نخست وزیر، دکتر برجیس پزشک انساندوست یهودی وبسیاری دیگر را در کارنامه خود ثبت کرده بودند ، یک  تروریست  معمم  را با هدف  ترور  آقای سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه قطب وقت سلسله نعمت اللهی گنابادی ،‌به محل اقامت اجدادی ایشان در قریه بیدخت از توابع گناباد واقع در شرق ایران اعزام کرد و در نتیجه ایشان  برای مدتی نسبتا طولانی ناچار به زندگی  در خفا شد تا اینکه سرانجام با تلاش گروهی از ارادتمندان ، برگه تامین امنیت برای  ایشان از دادستانی کشور اخذ و ایشان به وطن مألوف مراجعت کرد.

البته تروریستها  نیز بیکار ننشستند و  به تلافی این ناکامی  ، ساختمان  خانقاه امیر سلیمانی واقع در مرکز تهران را  که بزرگترین خانقاه دراویش در سراسر کشور بشمار می رفت را به آتش کشیدند.  ده سال بعد  آقای سلطانحسین گنابادی رضاعلیشاه قطب وقت سلسله گنابادی ،   دچار مسمویت مرموز و ناشناخته شد و مدتها در بیمارستان بستری گردید و سرانجام از عارضه همان مسمومیت ناشناخته درگذشت.

جانشین بعدی ایشان آقای علی تابنده با لقب طریقتی محبوبعلیشاه  نیز از تعرضات حکومتی مصون نماند و پس از احضارهای مکرر به وزارت اطلاعات طی دوران کوتاه زعامتش سرانجام توسط عوامل نفوذ داده شده توسط اداره فرق و ادیان  وزارت اطلاعات در سلسله گنابادی  از طریق مسمویت در سن پنجاه و دوسالگی به قتل رسید. پس از او دکتر نورعلی تابنده حقوق دان و مبارز سیاسی زندان رفته  وظیفه تربیت دراویش گنابادی را بر عهده گرفت که این امر موجب غافلگیری دستگاههای اطلاعاتی بویژه اداره فرق و ادیان که تحولات سلسله نعمت الهی را از نزدیک رصد می کردند، شد.  آنها نمی دانستند که آقای علی تابنده که در سنین نسبتا جوانی به قتل رسیده و شبانه روز تحت رصد ، کنترل و مراقبت نیروهای امنیتی  بود چگونه فرصت تعین جانشین برای خودش داشته است.  اما بعدا از فحوای کلام دکتر نورعلی تابنده مشخص شد  که آقای علی تابنده که می دانست دفتر و محل زندگی اش بطور کامل شنود می شود و تمامی مکاتبات و نوشته هایش نیز تحت کنترل نامحسوس عوامل اداره فرق و ادیان قرار دارد امر جانشینی خود را در داخل اتوبوس بهنگام بازگشت از مراسم تدفین پدرش به آقای دکتر نورعلی تابنده ابلاغ کرده بود و بدینگونه اداره فرق و ادیان که تصور می کردند قطب سلسله گنابادی هنوز برای خودش جانشین تعیین نکرده است اندکی بعد او را در جوانی مسموم کردند تا به خیال خودشان موجبات انقراض سلسله نعمت اللهی گنابادی را فراهم کنند و هنگامی که متوجه شدند آقای علی تابنده به دور از شنود ها و دوربین های کارگذاشته شده توانسته برای تضمین ادامه حیات سلسله نعمت اللهی گنابادی جانشینی تعیین کند شدیدا غافلگیر و عصبانی شدند  و نتوانستند عصبانیت خود را پنهان کنند  چنانکه یکی از معممین سردمدار حکومت  در اظهار نظری شتابزده آشکارا شگفتی و ناراحتی  خود را از این موضوع اعلام کرده بود.  اما علی رغم خواست و اراده حکومت ،  دکتر نورعلی تابنده با لقب طریقتی مجذوبعلیشاه که خودش سوابق طولانی مبارزات سیاسی را نیز داشت بر اریکه ارشاد و هدایت دراویش گنابادی متمکن گردید و با جدیت به ترویج تعالیم و آموزه های اصلی تصوف یعنی «انسانمداری» ، «عشق ورزی»  و «صلح و مدارا» پرداخت.

بدیهی است که ترویج و گسترش این تعالیم انسانمدارانه در مقابل  ضد ارزشهایی قرار داشت  که ارکان نظام جمهوری اسلامی سالهای برای ترویج آن با صرف بودجه های کلان کوشش ها کرده بودند: باورمداری ، تنفر پراکنی و نهایتا جنگ طلبی از عمده  مفاهیمی بودند که سران جمهوری اسلامی برای نهادینه کردن آن در جامعه ایران طی سه ده پیش از آن  تلاشهای فراوانی کرده بودند.  از نظر آنها  گسترش و احیاء اصول اصیل تصوف ایران توسط قطب جدید سلسله نعمت اللهی گنابادی یعنی دکتر نورعلی تابنده  چالشی جدی و تهدیدی خطرناک برای آنها محسوب می شد آنها هرگز نمی خواستند شاهدِ خاموشِ استقرار و جایگزینی ارزش هایی نظیر «انسان مداری» بجای  باورمداری ، «عشق ورزی» بجای تنفرپراکنی و «صلح و مدارا» بجای جنگ و خونریزی که دهه ها برای ترویج و استقرار آنها در جامعه ایران تلاش کرده بودند باشند.

هدف سران جمهوری اسلامی از نهادینه کردن چنین مفاهیمی،   «خشونت گرایی» و «جنگ طلب» کردن ساختاری جامعه ایران بود تا بتوانند تمامی جامعه را بر علیه جهان خارج بسیج کنند و از این منظر ، ترویج و گسترش ارزشهای انسانمدارانه تصوف و عرفان ایران توسط شخصیتی مانند دکتر نورعلی تابنده   در ضدیت کامل با تلاش نظام حاکم برای تربیت جامعه ای خشن و جنگ سالار قرار داشت که می خواستند مردم ایران را  برای بقول خودشان «نبرد نهایی» با جهان آماده کنند.

لذا از همان سالهای ابتدایی قطبیت ایشان تهاجمات به سلسله نعمت اللهی گنابادی شدت یافت به نحوی که در بهمن ماه سال ۱۳۸۴ حسینه قم توسط نیروهای بسیجی و با حمایت نیروهای پلیس  و نیز نیروهای پلیس مخفی به آتش کشیده شد و حدود دو هزار نفر از دراویش گنابادی بازداشت و صدها نفر نیز مورد ضرب و شتم شدید منجر به از کارافتادگی دائم قرار گرفتند.  تعداد زیادی نیز مصدوم شیمیایی از این فاجعه برجای ماند. شناعت این جنایت به حدی بود که موجب اعتراض بسیاری از رجل سیاسی و آزاداندیشان گردید به نحوی که مرحوم آیه الله منتظری قائم مقام سابق بنیانگذار جمهوری اسلامی و نیز شیخ مهدی کروبی رئیس مجلس ششم این جنایت را به شدت محکوم و دولت را بخاطر ناتوانی در مهار مهاجمان و قانونشکنان سرزنش کردند.

دکتر نورعلی تابنده که خود یکی از برجسته ترین حقوقدانان تاریخ معاصر ایران به شمار می رفت  در مقابل،  پیروانش را به حفظ آرامش و پیگیری حقوقشان از  مجاری قانونی منجمله طرح شکایت در مراجع حقوقی و قضایی دعوت کرد. اما مهاجمان که با باندهای مافیایی حاضر در قدرت سیاسی حاکم در ارتباط بودند همچنان به تهاجمات خود ادامه دادند و طی سالهای بعد دهها حسینیه ، خانقاه و عبادتگاه دراویش را در شهرهای بروجرد، اصفهان، کرج، درود ، شهرکرد، سمنان، چرمهین، کوار،  آبادان، خرمشهر، اهواز‌، کیش و بسیاری از شهرهای دیگر مورد تهاجم قرار داده تخریب کرده ویا به آتش کشیدند. حتی در مواردی نیز حملات با کوکتل مولوتوف و مواد انفجاری آتشزا بوده است  و در شهر اصفهان موجب تخریب یک اثر تاریخی فرهنگی ثبت شده در سازمان میراث فرهنگی کشور – آرامگاه ایزدگشسب در تخته فولاد اصفهان – گردید.

البته تعرضات حکومت تنها به خانقاه ها و عبادتگاههای دراویش محدود نماند در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۶ نیروهای امنیتی شخص دکتر نورعلی تابنده را که برای سرکشی به قریه بیدخت موطن آباء ‌و اجدادی اش که در اطراف گناباد در شرق ایران قرار دارد مراجعه کرده بود بدون حکم قضایی بازداشت و به تهران منتقل کردند در طول راه و در راستای اعمال شکنجه بر قطب دارویش گنابادی که آن موقع حدود هشتاد سال سن داشت حتی به ایشان اجازه استفاده از سرویس های بهداشتی در هواپیما را نیز ندادند.

خوشبختانه حضور به موقع دهها هزار درویش گنابادی در فرودگاه تهران مانع از ادامه دستگیری و بازداشت ایشان شد ولی ایشان تا سیزده سال بعد بی هیچ حکم قضایی از وطن دویست ساله خانوادگی شان نفی بلد شدند.

همزمان بسیاری از دراویش از محل کار و تحصیل  اخراج شدند و به برخی از اساتید دانشگاه اخطار شد که اگر می خواهند شغل خود را حفظ کنند باید شاربشان را که نشانه درویشیشان  است کوتاه کنند و بجای آن  ریش  یا ته ریش که نشانه وفاداری به حکومت تلقی می شود را بگذارند! بسیاری از دراویش نیز  در خیابان  دستگیر شده و همانجا سبیل هایی که برایشان نشانه آئینی بشمار می رفت تراشیده شد. حتی چند تن از روحانیون عالی رتبه (مراجع تقلید وابسته به حکومت) ازدواج با دراویش را حرام اعلام کردند .

قابل ذکر است که همین رفتار با دیگر تنوعهای آیینی منجلمه یارسان اهل حق صورت گرفت که در اعتراض  چند تن از آنها خود را در مقابل ساختمان مجلس شورای اسلامی به آتش کشیدند.

دکتر نورعلی تابنده با توجه به همه این تعرضات غیر قانونی و بویژه عجز دولت  در تامین امنیت شهروندانش ، به دراویش گنابادی یادآور شد که دفاع شخصی یک امر بدیهی و موجه در تمامی نظامهای حقوقی است که نیاز به اخذ اجازه از هیچ شیخ و مجاز نمازی ندارد و تاکید کرد که دراویش در دوستی چون آب روان و در مقاومت همچون سنگ خارا هستند و هرگز از آرمانهای انسان دوستی خود دست نمی کشند.

او یکبار نیز در سال ۲۰۱۵ میلادی هنگامی که سپاه پاسداران با پروپاگاندای گسترده در حال آماده سازی فضای عمومی جامعه  برای شروع یک ماجراجویی تازه و کشاندن کشور به ورطه یک جنگ هولناک بود،  طی پیامی کوتاه به پیروان خود یادآور شد که دراویش هرگز نباید در هیچ جنگی شرکت کنند. انتشار این پیام در میان میلیونها درویش گنابادی صلح دوست که خودشان با میلیونها تن از دوستان و اعضای خانواده شان مرتبط بودند ،  آشکارا مانعی بزرگ در تدارکات جنگی سپاه پاسداران محسوب می شد و بطور جدی در روند آماده کردن کشور برای  آتش افروزی، اخلال ایجاد کرد.

بنظر می رسد با توجه به حمایت گسترده بخش بزرگی از جامعه آن روز ایران از مواضع و تعالیم دکتر نورعلی تابنده که بخشی کوچکی از آن در تجمع در مقابل فرودگاه مهرآباد برای ممانعت از دستگیری ایشان متجلی شده بود سران نظام جمهوری اسلامی برآن شدند تا بجای مقابله فیزیکی و خشن  یعنی بازداشت ، دستگیری و حتی کشتن  که رویه معمول  آنها در برخورد با مخالفان و آزاداندیشان است به مقابله نرم روی آورده از یکسو  با  رسوخ در بدنه سلسله گنابادی و ترویج خرافه های پوچ مذهبی در میان دراویش سطحی نگر  و خرافه گرا  با  تعالیم عمیقا انسانمدارانه دکتر نورعلی تابنده مقابله کرده و از سوی دیگر  با نفوذ دادن وفاداران به خود به حلقه اطرافیان قطب سلسله و نزدیک شدن به برخی از اعضای فاسد خانواده ایشان، نهایتا عنان سلسله گنابادی را آهسته آهسته  از دست قطب آن یعنی دکتر نورعلی تابنده خارج کنند.

پیش از آن نیز یکبار در روز سوم اسفند سال ۱۳۸۷ خورشیدی ، دراویش  طی یک اقدام خودجوش و  با استناد به حقوق شهروندی مصرح در اصل ۲۷ قانون اساسی فعلی مبنی بر آزاد بودن اجتماعات بدون حمل سلاح،  به منظور  برگزاری یک  تجمع آرام و صلح آمیز   مقابل ساختمان مجلس در میدان بهارستان ، از سراسر ایران به سمت تهران به  حرکت در آمدند که بسیاری از آنها در میانه راه با سرکوب شدید نیروهای امنیتی مواجه شدند با اینحال تعداد زیادی نیز خود را به محل رسانده و ضمن برگزاری تجمع اعتراضی مسالمت آمیز که حق آنها بود ، خواستار ملاقات با نمایندگان مجلس برای طرح شکایت قانونی شدند. این حرکت خودجوش دراویش مورد حمایت کامل شخص دکتر نورعلی تابنده قرار گرفت و ایشان در مواضع  متعدده ضمن ابراز رضایت خاطر از این حرکت خودجوش دراویش در احقاق حقوق شهروندی شان ، این روز یعنی سوم اسفند را برای همیشه روز درویش نامگذاری کردند اگرچه بسیاری از مشایخ نفوذ داده شده در داخل سلسله منجمله رئیس فعلی که از سوی حکومت کنترل  سلسله را به دست گرفته با آن  به شدت مخالفت  و دراویش را بخاطر این حرکت که مورد تایید کامل قطب وقت سلسله بود سرزنش کردند.

تجمع آن روز درویش که بر اساس حقوق اجتماعی شان کاملا قانونی وموجه بود اگرچه آن روز با واکنش سرکوبگرایانه نیروهای امنیتی مواجه شد ولی با ثبت شدن در حافظه تاریخی جامعه ایران موجب شکسته شدن فترت ده ساله سکون سیاسی گردید و نهایتا انگیزه لازم برای براه افتادن جنبش سبز تنها چند ماه بعد یعنی در خرداد سال ۱۳۸۸ را فراهم کرد.

علاوه بر رفرم های سیاسی و حقوقی و ارائه تعالیم طریقتی بسیار جامع و کاربردی که به برخی از آنها اشاره رفت ، دکتر نورتابنده در قامت یک مصلح مذهبی و در جهت معرفی اسلام اصیل ، همچنین اقدام به خرافه زدایی از اسلام و مبارزه با پروژه های متعدد خرافه گستری نظام حاکم نمود. بعنوان مثال ایشان بارها تاکید کردند و نشان دادند که اسلام دین عزا نیست در حالی که نظام حاکم با جلوه دادن اسلام و بویژه تشیع بعنوان دین عزا و ماتم ، سعی داشت مردم را همواره از شادی دور نگاه داشته و با برانگیخته نگاه داشتن احساس غم و عزا  آنها را در یک وضعیت همیشگی  «آماده باش» جنگی نگاه دارد. دکتر نورعلی تابنده همچنین با رد تقدس سازی های خرافه گرایانه که نظام حاکم از آن برای فریب مردم نهایت استفاده را می برد مقدس ترین مقدس در جهان هستی را،  جان یک انسان می دانست که  برای حفظ آن باید نهایت تلاش بعمل آورده شود بعبارت دیگر اصل معروف «همه برای یکی ، یکی برای همه» در تفکر دینی دکتر نور علی تابنده جایگاه محوری داشت.

اما مهمترین رفرم دینی که دکتر نورعلی تابنده بدان مبادرت ورزید اصرار بر «اندیشیدن» و باطل بودن تقلید بود که درست نقطه مقابل خواست و استراتژی کلان رژیم حاکم ارزیابی می شد که اصل «تقلید» را ترویج و با «اندیشیدن» حتی اندیشیدن دینی نیز بشدت مخالفت و  مبارزه می کرد چنانکه هزاران هزار اندیشمند را فقط به جرم اندیشیدن بدون اینکه اقدام خاصی کرده باشند در سیاچاله ها افکنده و نیز  هزاران تن  از دگر اندیشان را بی جرم جنایت سربریدند.

نکته بسیار مهم آن است که دکتر نورعلی تابنده این اصلاحات را نه از منظر یک لائیست بلکه در قامت یک اندیشمند مسلمان شیعه متعهد به همه ارزشهای دینی بیان می کرد بلکه این  همان تعهد او به دین حقیقی بود که محرک او در بیان و اِعمال این اصلاحات بشمار می رفت.  او بعنوان یک مصلح دینی  بارها به این آیه قران که می فرماید : « ولقد کرمنا علی بنی آدم …» یعنی بر بنی آدم کرامت کردیم … استناد می کرد و کرامت انسانی را مفهومی عمیقا مرتبط با جوهر انسانیت و  مستقل از هر باور و آئینی ارزیابی می کرد و بعنوان یک حقوقدان، آن را مبنای اصلی برابری و  تساوی حقوق همه شهروندان با هر دین و آئینی قرار می داد.

بدیهی است ادامه چنین جریانی در سرزمین تحت حاکمیت نظام جمهوری اسلامی از سوی سردمداران این نظام قابل تحمل نبود مضافا بر اینکه  دکتر نورعلی تابنده – در عمل نیز -از طریق ارائه سرچشمه زلال انسانگرایی و دین  – که در معنی یکی هستند،  در تعالیم تربیتی و عرفانی خویش ، بهشتی فرحبخش را در دل جهنمی جانکاه که نظام جمهوری اسلامی تدارک دیده بود  برای پیروانش ایجاد کرده بود.  بهشتی که جاذبه ای بسیار شدید داشت و هر روز گروه گروه از مردم کوچه و بازار را جذب سلسله نعمت اللهی گنابادی می کرد چنانکه جمعیت دراویش گنابادی در دوران قطبیت او چندین برابر گردید.

از سوی دیگر دستگاههای امنیتی و در راس آنها کارشناسان اداره فرق و ادیان وزات اطلاعات و نیز اداره اطلاعات سپاه ، در نظر داشتند بهر طریق ممکن ، جانشین تعیین شده توسط شخص جناب آقای دکتر نورعلی تابنده ، که بعدها در یکی از آخرین سخنرانی های ایشان تحت عنوان «درویش وارسته » از ایشان یاد شد را شناسایی کنند.

از این رو بنابر تصریح  شخص جناب آقای دکتر نورعلی تابنده ، اداره فرق و ادیان  از حدود سالهای ۲۰۱۵ تصمیم به حذف کامل دکتر نورعلی تابنده و در اختیار گرفتن سلسله گنابادی گرفتند و این تصمیم را طی جلساتی به ایشان اعلام کردند و تاکید کردند که پروژه حذف ایشان با دستیاری وفاداران به حکومت که در حلقه اطراف ایشان نفوذ کرده بودند حتما اجرا خواهد شد  مگر اینکه ایشان داوطلبانه از سمت خود استعفا کرده و امر قطبیت و ارشاد سالکان را به یکی از سه گزینه پیشنهادی نظام یعنی آقای جذبی یکی از مشایخ وفادار به حکومت در سلسله ، حاج محمد تابنده برادر زاده ایشان و همکار وزارت اطلاعات و یا رضا تابنده فرزند قطب پیشین که گفته می شود برابر شواهد موجود راه همکاری با حکومت را در پیش گرفته بود واگذارد.

خاطر نشان می شود دستگاههای امنیتی و اداره فرق و ادیان همانگونه که اشاره شد ،  پیش از آن حداقل  یکبار با آشکار شدن جانشینی دکتر نورعلی تابنده پس از قتل قطب پیشین حاج علی تابنده توسط باند وابسته به سعید امامی معاون معدوم وزارت اطلاعات غافلگیر شده بودند نمی خواستند این مرتبه پیش از شناسایی دقیق جانشین حقیقی دکتر نورعلی تابنده ایشان را از میان بردارند و بار دیگر غافلگیر شوند.

ولی تا آن زمان  با هوشیاری  آقای دکتر نورعلی تابنده تمامی تلاشهای دستگاههای اطلاعاتی  برای شناسایی جانشین احتمالی ایشان با شکست مواجه شده بود و این رمز به تاخیر افتادن پروژه حذف ایشان بود به نحوی که  خود ایشان به این امر اشاره کرده و چندین مرتبه در محافل عمومی اینگونه  بیان کرده بودند :«… آنها -دستگاههای اطلاعاتی – می خواهند بدانند جانشین من کیست تا اول او را از میان بردارند و بعد خود مرا …»

 

ادامه دارد …