متن نوشتاری شرح و تفسیر آیاتی از قرآن مجید : ادامه تفسیر آیاتی از سورۀ مبارکۀ انفال یا بدر

بیانات مأذون دانشمند و مجاز مکرم جناب آقای دکتر حاج سید مصطفی آزمایش در جلسۀ فقری شب جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۸

۸۶۹

هو

۱۲۱

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ﴿۲۴﴾

وَاتَّقُوا فِتْنَهً لَا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ﴿۲۵﴾

وَاذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآوَاکُمْ وَأَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿۲۶﴾

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِکُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۲۷﴾

وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَهٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ ﴿۲۸﴾

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا وَیُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿۲۹﴾

وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ ﴿۳۰﴾

وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿۳۱﴾

وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَهً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿۳۲﴾

وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ﴿۳۳﴾

وَمَا لَهُمْ أَلَّا یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا کَانُوا أَوْلِیَاءَهُ إِنْ أَوْلِیَاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۳۴﴾

وَمَا کَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکَاءً وَتَصْدِیَهً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ﴿۳۵﴾

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَسَیُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَهً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَالَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ ﴿۳۶﴾

لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَیَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعًا فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۳۷﴾

قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ ﴿۳۸﴾

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

سوره هشتم سوره انفال از جزهای نهم و دهم قرآن مجید می باشد. قبلاً بخشهایی را از این سوره  خدمتتان عرض کردم و این قسمت بعدی است که اینجا گفته می شود .

می فرماید : ” کَمَا أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِیقًا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکَارِهُونَ:[۱]  گفتیم که سورۀ انفال را سورۀ «بدر» هم می خوانند. یعنی دو نام دارد سورۀ انفال وسورۀ بدر و بطور کلی اتفاقاتی است که در رابطه با هجرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از مکه به مدینه اتفاق افتاد و بعد پیغمبر اکرم در مدینه اسقرار یافتند و در همان اوائل استقرارشان برخورد نظامی و جنگی بین معاندین و طرفداران ایشان ،در خارج از مدینه در ناحیه ای نامش «بدر» بود ، در گرفت.

دشمنان و معاندین بهیچ وجه انتظار چنین رویارویی را از جانب رسول اکرم نداشتند و بهمین دلیل دچار شگفت زدگی شدند و بعد از اینکه مقاومت گروه اندکی که پیروان رسول اکرم بودند را دیدند دلشان خالی شد و فراری شدند و مقدار زیادی غنیمت از آنها برروی زمین برجای ماند.

اشخاصی که در مدینه بودند و بیشتر آنها عموماً از پیروی کردن در آن مصاف و رویارویی ، بدلائل مختلف خودداری کرده و در صحنۀ نبرد غائب بودند ، هنگامی که دریافتند آن مقدار غنیمت روی زمین مانده ، همگی آنجا آمدند به دنبال غنیمت و شاید بتوان گفت که خیلی به دنبال حقیقت نبودند ولی مسلماً عدۀ زیادی به دنبال غنیمت بودند .

آنها آمدند و پرسیدند که شما با این غنائم می خواهید چکار کنید ؟ آیا آنها را نگاه می دارید یا تقسیم می کنید و اگر قرار تقسیم کنید چگونه آنها را تقسیم می کنید ؟ مالکیت آنها با کیست و باید با آنها چه کرد ؟

بدین لحاظ آیۀ اول این سوره می فرماید : ” یسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ …. “[۲] از این غنیمت ها سؤال می کنند که در آن جنگ بدر بدست آمد و می گویند که این ها متعلق به کیست ؟ اینها متعلق به پروردگار و فرستادۀ او رسول اکرم است و مؤمنین هم کسانی هستند که : ” إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ “[۳]  و مؤمنین کسانی هستند که وقتی نام خدا برده می شود قلبشان می ریزد یعنی یک احساس خاصی در قلبشان ایجاد می شود و وقتی که آیات خداوند بر آنها خوانده می شود ایمانشان تقویت می شود و به پروردگارشان توکل می کنند و نمازشان را بجای می آورند و از آنچه که به آنها بعنوان روزی می دهیم انفاق می کنند. اینها حقیقتاً مؤمنین واقعی هستند که درجات و مقاماتی نزد پروردگار دارند و رزق و روزی با کرامتی نصیبشان می شود.

در اینجا نکته ای مطرح می شود ؛ آن هنگام که به پیغمبر اکرم خبر رسید که معاندان و دشمنان قسم خوردۀ آشتی ناپذیر شما و طرفدارانتان  در دو گروه در حال نزدیک شدن هستند : یک گروه همراه مال التجاره و گروه دیگر بعنوان عسگری ، جندی، سپاهی که مجموعاً نیروی قابل توجهی هم جمع شده و به جانب مدینه در حال سرازیر شدن هستند ،خداوند به پیغمبر فرمود که شما الآن نباید در مدینه بمانید باید راه افتاده  از شهر بیرون شوید و مقدمات رویارویی را شما فراهم نمایید.

استراتژیستهای نظامی معتقدند آن نیرویی که زمین مناسب را پیشاپیش در اختیار گیرد و طرف مقابل را وا  دارد تا در زمینی که خودش نمی خواهد وارد رویارویی شود ، شانش بالاتری برای پیروز شدن دارد . لذا به پیغمبر امر می شود که شما  هرچه سریعتر از مدینه بیرون شوید و زمین مناسبی را انتخاب کرده در آن مستقر شوید .

بلافاصله پیغمبر فراخوان حرکت به سمت خارج شهر را می دهد که عده ای البته با کراهت برخورد می کنند و آوردن دلائل مختلف آن را قبول نمی کنند اما بهرحال پیغبمر به خارج مدینه تشریف برده و در آنجا مستقر می شوند .

یکی از اشخاصی که اهل مدینه بوده است و خودش هم مرد مبارزی و نیز سرد و گرم چشیده ای بوده است به رسول اکرم عرض می کند که من این نواحی را خیلی خوب می شناسم اینجا را خوب گشته ام و نسبت به فراز و فرود این نواحی آگاهی دارم . اگر شما اصرار خاصی به استقرار در محلی که اکنون نیروهایتان مستقر کرده اید ، ندارید ، من جایی بهتر از اینجا را سراغ دارم ، شما بیایید ببینید ا گر آنجا خوب است پیشنهاد می کنم آنجا مستقر شوید شاید بهتر باشد .

پیغمبر در جواب فرمودند که برویم آنجا را هم ببینیم و آنجا که رسیدند دیدند که در آنجا دسترسی به آب دارند چراکه چاههای متعدد در آنجا وجود داشت و آن کسانی که از مکه برای از میان بردن رسول اکرم و پیروانشان عازم مدینه بودند ، در هر حال ، هنگام حرکت در صحرا ، برای تجدید قوای خود وچهارپایانشان نیاز به آب و استراحت داشتند و آن شخص می دانست که آنها در کجا مستقر خواهند شد و مسیر طبیعی کاروانها را به سمت  مدینه خوب می شناخت و می دانست که آنجا منطقه ای بود که در آن چاههای مختلف وجود داشت که آن جا را بدر می نامیدند .

لذا به پیغمبر عرض کرده که شما دستور بفرمایید تا پیروانتان در اینجا مستقر شوند و حوضی را اینجا حفر کنند و سپس امر بفرمایید تا با سلطها و مشکهای متعدد آب از چاهها برداشته شود و برای استفاده خودتان و نیروهایتان در این حوض ریخته شود و آنوقت چاههای دیگر را ببندید که دیگران نتوانند از آن استفاده کنند در نیتجه برتری و دست بالا با شما خواهد بود چون منابع آب در اینجا در اختیار شماست.

و آنها هم ضرورتاً اینجا خواهند آمد چون اینجاست که آب و چاه وجود دارد و اگر اینجا رویاریی درگیرد ، با اینکه آنها چندین برابر شما نیرو آورده اند اما هم زمین دست شماست و هم لجستیک شما نسبت به آنها قوی تر و بهتر است  و موقعیت خوبی برای شما فراهم می کند .

پیغمبر هم رهسپار همان منطقه شده و در آنجا مستقر شدند. از سوی دیگر ، ابوسفیان و ابوجهل و سایرین هم آمدند تا به مدینه حمله کرده و تکلیف کار را یکسره نمایند . البته تعداد نفرات رسول اکرم زیاد نبود و بعضی از بانوان مسلمان مانند «افراء» که زنی بسیار جنگجو و مبارز بوده سر نترسی داشت ، در این میدان حاضر بودند .

آنها مجموعاً در برابر آن لشکر عظیمی که آمده بود تعداد محدودی محسوب می شدند ، از این روی همگی دست به دعا برداشتند که قرآن در این خصوص می فرماید: ” إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ ….”[۴] یعنی به درگاه پروردگار استغاثه کردید و گفتید خدایا ما را تنها نگذار ما نیازمند عنایت ، حمایت ، کمک و اعانت تو هستیم تعداد نفرات آنها زیاد است.

” … فَاسْتَجَابَ لَکُمْ …”[۵] و خداوند پذیرفت و درخواست و خواهش شما را اجابت فرمود ؛ اراده خداوند اینگونه تعلق گرفت که فرمود ” …أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ”[۶]  یعنی من شما را مورد حمایت خودم قرار می دهم با هزار نفر از ملائک صف بسته که پیاپی و در صفهای ردیف شده حضور در میدان دارند و پیروزی شما را تضیمن می کنند .

یک نیرویی از روبرو آمده با تجهیزات نظامی و یک نیرویی هم در مقابل آنهاست که تجهیزات نظامی ندارد و باهمین وسائل معمولی برای دفاع از خودش رفته است.

اما یک گروهی که به نام “ملائک مردف ” خوانده شده اند آمده اند که به آنها کمک کنند . هزار نفر نیروی کمکی آمده است و در جبهۀ رسول اکرم قرار گرفته است . اما این هزار نیروی کمکی آیا از طائف آمده است ؟ از نجد آمده است ؟ از نجران آمده است ؟ از جیزان آمده است ؟ از مدینۀ صالح آمده است ؟ از بسری آمده است ؟ از اردن آمده است؟

نه از هیچیک از اینجا ها نیامده است . اینها از این زمینها نیامده اند ، تصریح آیه را در نظر بگیرید که می فرماید ” …أَنِّی مُمِدُّکُمْ …” من امداد می رسانم به شما ” …بِأَلْفٍ …” با هزار نفر ” …مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ ” از ملائک به ردیف آماده کارزار ؛ این لژیون ها را در نظر بگیرید که چگونه صف بسته ایستاده اند در صفوف بسیار منظم و مرتب ، مردف این معنی را می دهد یعنی ردیفهای متعدد ؛ ” وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ “[۷] این  جند غیر زمینی که به هیچکدام از سرزمینهای شناخته شدۀ شبه جزیره العرب تعلق ندارند و بطور ناگهانی در جبهۀ محمد صلی الله علیه و اله و سلم حضور بهم رساندند ، بشارت پیروزی را با خود می آورد . و اطمینان و آسودگی خیال را در قلبهای طرفداران محمد مستولی می کند … وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ … ” یعنی فتح و ظفر و نصرت و پیروزی ، نیست مگر از جانب پروردگار ، ا زجانب خداوند ؛

بدین ترتیب نسیم امواج آرامش بخشی وزیده شد که به ناگاه طرفداران رسول اکرم در آن به خواب رفتند ؛ خوابی خیلی لطیف ، نرم و سبکی بر آنها مسلط شد و  در حالی که سپاه دشمن در حال نزدیک شدن بود ، آنها بخواب رفتند و بعد بارانی در وسط کویر شروع به باریدن کرد یعنی اتفاقاتی در سطح جو رخ داد . ناگهان جریان بادی وزیدن گرفت و ابرها متکاثف شدند و بارندگی صورت گرفت آنهم در وسط بیابان و با این قطرات باران آنها دوباره چشمانشان را گشودند ، قلبهایشان به یکدیگر پیوسته  قدمهایشان استوار شد  و نگرانیهایی که شیطان به آنها القاء می کرد که شما بی جهت آمدید و همه تان شکست خورده نابود و کشته می شوید ، شسته شد و از ذهنشان رفت. یعنی یک چنین تغییر عجیبی در وجود آنها با حضور آن هزار نیروی غیر زمینی حاصل شد ” إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعَاسَ …”[۸] نعاس آن خواب سبک است و “…یُغَشِّیکُمُ…”  یعنی شما را پوشانید ، شما را فراگرفت و درست مانند پرده ای که جلوی چشمانشان بیاید حواسشان از کار افتاد و به خواب رفتند ” … أَمَنَهً…”[۹] برای اینکه همراه خودش امنیت بیاورد ، آرامش بیاورد ، و اینها از جانب خداوند بودند ” …مِنْهُ وَیُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَیُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطَانِ ….”[۱۰] و ناگهان خداوند از آسمان بارانی بر شما باراند تا وسوسۀ شیطان که دائماً خاطر شما را در آن برخورد اولیه آزرده می ساخت ، باخود ببرد ” …وَلِیَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِکُمْ … “[۱۱] و میان قلبهای شما ارتباط برقرار کند تا مانند تن واحد شوید و ” … وَیُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ “[۱۲] و گامهایتان  را بر روی زمین استوار گرداند.

بعد ” إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَى الْمَلَائِکَهِ أَنِّی …”[۱۳] به آن هزار نیروی غیر زمینی یعنی ملائک مردفین از جانب پروردگار و رب رسول اکرم وحی شد که من با شما همراه هستم ” … فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا …”[۱۴] پس تثبیت کنید موقعیت طرفداران رسول اکرم و کسانی را که ایمان آورده اند تثبیت کنید ” …سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ …”[۱۵] و از جانب دیگر خداوند فرمود که من ترس را در دل کفار که در سپاه مقابل هستند مستولی می کنم “…سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ …” پس در این سمت اتفاقات عجیب و حیرت انگیزی افتاد که ایمان را در قلب آنها بالابرد و از سوی دیگر ترس را بر گروه مقابل چیره کرد  اعناق جمع “عنق» است  و عبارت ” …فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ…” اصطلاحی در زبان عربی است یعنی به آنها پس گردنی بزنید بطوری که انگشتهایشان سست شود “…فَوْقَ الْأَعْنَاقِ …” چراکه مخچه در قست پسینۀ سر و بالای گردن قرار دارد و تمامی بدن توسط دستوراتی که از سوی مخچه به سیستم اعصاب ارسال می گردد ، کنترل می شود. نمی فرماید که دستهای آنها را از کار بیندازید یا بازوهایشان را از کار بیندازید ، می فرماید سرانگشتانشان را سست  ،بی حرکت، فلج و پارالیزه  کنید. بعبارت دیگر آن ترسی که بجان آنها افتاد به علت یک نوع تاثیر خاصی بود که این هزار نیروی غیر زمینی بر سیستم عصبی آنها در ناحیه مخچه وارد کردند یعنی ” …فَوْقَ الْأَعْنَاقِ…” در قسمت فوقانی گردن هایشان در اندام مخچه که بخش اصلی موتوسیته بدن آن پارالیزه شد . در نتیجه اگر هم شمشیری در دست داشتند ، از دستشان افتاد چون انگشتانشان دیگر نمی توانست آن را کنترل کند . و این معنی آن است که می فرماید ” … فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنَانٍ “[۱۶] اینگونه این نیروی عظیم خلع سلاح شدند ، چراکه باید سرپنجه ای باشد که سپر ها را بدست گیرد ، باید سرپنچه ای باشد که شمشیر را در دست گیرد ، باید سرپنجه ای باشد که گرز و عمود و زوبین را در دست گیرد ، که بتواند تیر را در چلۀ کمان گذاشته پرتاب نماید ، اینها همه از کار افتاد و در نتیجه سلاحها از دستشان فرو افتاد و چاره ای جز فرار برایشان باقی نماند . پس پای به فرار گذاشتند چون دستانشان از کار افتاد.

یک برخورد کوتاه در حد یک جنگ تن به تن میان چند نفر صورت گرفت ، اما بلافاصله یکدفعه ، پیروان رسول اکرم دیدند که آنها سریعاً پای به فرار گذاشتند و تمامی آن کاروانی که برای تجارت همراهی می کردند و آن سپاهی که برای قتل عام کردن مسلمانان آمده بود همگی متلاشی شدند و همه را رها کرده و فرار کردند و این امر عجیبی بود که اتفاق افتاد ، امری بود بسیار خارخ العاده که رخ داد . وبسیاری از سرکردگان عناد و عداوت بر علیه رسول اکرم در این ماجرا از بین رفتند که در بخشهای دیگر به آن خواهیم پرداخت.

 

صدق الله العلی العظیم.

 

 

 

[1] سورۀ انفال آیۀ ۵

[۲] سورۀ انفال آیۀ ۱

[۳] سورۀ انفال آیات ۲ الی ۴

[۴] سوره انفال آیۀ ۹

[۵] همان

[۶] همان

[۷] سورۀ انفال آیه ۱۰

[۸] سورۀ انفال آیه ۱۱

[۹] همان

[۱۰] همان

[۱۱] همان

[۱۲] همان

[۱۳] سوره انفال آیۀ ۱۲

[۱۴] همان

[۱۵] همان

[۱۶] همان