هو
۱۲۱
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب آقای محمدتابنده نماینده محترم
پس از سلام و عرض احترامات
دلیل نوشتن این نامه خدمت شما سئوالاتی است که برای بنده مطرح شده واگر آن را به صورت عمومی درفضای مجازی منتشر میکنم این است که به طور کلی مطالبی درطول این پنج ماهه دربین فقرا مورد بحث قرارگرفته که روشنگری جنابعالی شاید بتواند مورداستفاده عموم علاقمندان قرارگیرد.
قبل از بیان این مطالب، طرح یک مقدمه کوتاه را ضروری میدانم.
میخواهم تصریح کنم که این نامهء من دیدگاه ها و سئوالات خودم است نه شخص دیگر! و امیدوارم جنابعالی وجود زن را منحل شده در شخصیت ووجود شوهرش ارزیابی نفرمائید.
بنده خودم به دنبال چندسال مطالعه درباره عرفان و تصوف و همچنین تحقیق و تفحص دررابطه با سلاسل مختلف ازجمله کوثریه و ذهبیه و بطورخاص چندماهی معاشرت با سلسله نقشبندیه نهایتا با انگیزه سلوک معنوی وپیشرفت در مسیر الهی و حصول صفای دل به نیت تابش انوار الهی خدمت پدر بزرگوار جنابعالی حضرت آقای رضاعلیشاه مشرف به فقر در طریقت نعمت اللهیه سلطانعلیشاهیه گنابادی شدم.
ازآن زمان تاکنون نیز کوشیده ام که تاآنجاکه درتوان و امکانم بوده به دستورات فقری پایبندباشم و فقط رضای خداوند و خشنودی حضرت آقارا درنظر داشته باشم. حال خدا میداند که آیا در جستجوی مقصد مطلوب پیشرفتی داشته ام یانه، با این همه میتوانم با قاطعیت بگویم که درطول این مدت عشق و علاقه ام به حضرت آقای مجذوبعلیشاه روزافزون شده وآموزشهای نورانی ایشان درطول این بیست ساله آن چنان به جانم نشسته وجزء جوهر وجودم گردیده که دیگر اکنون فقط وجودمبارک ایشان را درنظردارم و در نتیجه بیخبرماندن از آن بزرگوار وندانستن موقعیت و وضعیت و رهنمودها و منویاتشان شدیداً موجب آزار و اذیت این جانب است. مطمئنم این حالت را بسیاری دیگر از فقرا نیز دارند.
پس از این مقدمه پرسشهای خود را به شرح زیر طرح مینمایم:
اول- سرکارشاید به دلیل موقعیت خاص خانوادگیتان بیش از هرکس دیگربدانید که “صدر” یک طریقت درویشی بدون “ذیل” آن معنی و مفهومی ندارد. هرچند یک سر سلسله، قطب و مراد است ولی اگرافرادساده ای مثل بنده به عنوان فقیر و مرید وجودنداشته باشند اصولا “سلسله” از مفهوم خود ساقط میشود. پس جادارد که به فقرا نیز کمی اهمیت داده شود و آنها حق دارند بخواهند که از احوال قطب خود مطلع باشند. پس چگونه است که حدود یک ماه است که همه ما در بیخبری مطلق بسرمیبریم؟
شایسته میبود که هرچندوقت یکبار آقایان نماینده گزارشی به فقرا میدادندوآنهارا درجریان اقدامات دردست انجام و چشم انداز پایان این وضعیت و احوالات حضرتشان باخبرمیساختندواین اندازه بی توجهی به ما دراویش نمیشد. چون همانطور که عرض کردم بدون وجوددراویش سلسله ای هم وجودنداردکه نماینده ای بخواهدداشته باشد. بنده چندروز پیش برای آقایان نماینده نامه ای سرگشاده نوشتم و باکمال احترام سئوالاتی را طرح کردم ولی متاسفانه بنده را لایق ندانستید که جوابی به این سئوالات – که ممکن است برای دیگران نیزمطرح باشد- بدهید.
دوم- چرا هروقت هرکس کلمه حصر را برای توصیف وضعیتی که حضرت آقای مجذوبعلیشاه در آن قرار دارند بکار میبرد، عده ای و ازجمله کسانی که جزء نزدیکان شما محسوب میشوند عکس العمل شدیدی نشان داده و به وی حمله ور میگردند و میخواهند او را مجبور کنند که از به کار بستن این کلمه اکیدا خودداری نماید و او را سانسور مینمایند؟! حال آن که تا آنجایی که بنده میدانم موقعیت کنونی حضرت آقای مجذوبعلیشاه باتوجه به تعریفی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده و کشور ایران هم آن را امضاء کرده “حصر” یا “بازداشت خانگی” اطلاق میشود.
اگرچنین نیست لطفا بفرمائید چه کلمه ای را باید به کاربرد و دلایل آن را هم عنوان بفرمائید. عده ای میگویند “نور”را نمیشود حصر کرد. اما در قرآن میخوانیم که به پیغمبر امر شده که جنبه جسمانی خود را هم مورد اشاره قرار داده و به اصحاب و سایرین بفرماید “انابشر مثلکم”. همچنین هرتازه مشرف شده ای میداند که اصل درویشی بیعت با “ولی حی” است و دسترسی مرید به مراد از ملزومات سلوک است. اگرقرار بود این دسترسی امکان نداشته باشد دیگر چه ضرورتی بوجود جسمانی “ولی” در هرزمان پیش می آمد؟ از طرفی درهرزمان یک قطب بیشتر وجودندارد و هیچ احدی را نمیتوان جایگزین قطب وقت کرد و هرفقیری فقط با یک نفر یعنی قطب وقت و “ولی زمان” بیعت کرده و اگرقرارباشد- خدای ناکرده- فرددیگری جایگزین او گردد لازمه اش تجدید بیعت است.
سوم- مایل بودم سئوال سوم خودرا مستقیما خدمت پیربزرگوارم عنوان کنم. ولی چون به حضرتشان دسترسی ندارم و رابطه ها قطع است ازجنابعالی استدعا میکنم این پرسش راباایشان مطرح کرده و بنده راازعین جواب ایشان مستحضر نمائید. یکی از دستوراتی که درزمان تشرف به بنده داده شد احترام و کمک رسانی به عموم انسانها بخصوص و خواهران وبرادران ایمانی بود، ولی توصیهء مشخصی درباره مدّ نظر قرار دادن جایگاهی خاص برای متعلقان خانواده تابنده و مجیزگوئی از “مولازاده ها” صورت نگرفت، نه در زمان تشرف و نه در زمان تجدید بیعت. سئوال اینجاست که چرا فقط به جنابعالی و فرزندان حضرت آقای محبوبعلیشاه “آقازاده” و “مولا زاده” اطلاق میشود و بس؟ درحالی که عموم اعضای خانواده جلیل القدر شما همگی از فرزندان ذکور و اناث حضرت سلطانعلیشاه، و درنتیجه همگی “مولازاده” هستید. چه بسا خود شما خواهان احترامات ویژه ای که بعضی از فقرا میخواهند رعایت آن را به دیگران تحمیل نمایند نباشید و آن را دون شأن خود بدانید که در این صورت لازم می آید که به این افرادی که اصطلاحا به آنها بادمجان دورقاب چین اطلاق میشود تذکردهید که از این حرکتهای ناشایست و بیگانه با مکتب درویشی و عرفان سرباززنند.
به هرجهت بنده به عموم برادران و خواهران فقری نهایت احترام را میگذارم و بخصوص نام “تابنده” برای من ارزش بسیاری دارد. اما برای خود به هیچوجه وظیفه چاپلوسی نسبت به شما آقایان ارجمند قائل نمیباشم و با چنین انگیزه ای نبوده که رو به مکتب درویشی آورده ام.
در پایان از حضور محترمتان یک خواهش دارم و آن این است که به دوستداران خودوآنها که سنگ مولازاده هارا به سینه میزنند بفرمائید که مداوما به منزل بنده تلفن نکنند تابخواهند مرا باارعاب و فحاشی وادار به سکوت نمایند. یکی از افرادی که خودرا از دوستان و دوستداران شما معرفی میکند هر از گاهی تلفناً مزاحم شده و با فریاد برسر ما میگوید شما ملزم هستید صرفا طبق خواسته های “آقازاده ها” عمل کنید و سکوت پیشه نمائید و تهدید میکند که اگر سکوت را مراعات نکنیم به فرانسه آمده و مارا تکه پاره خواهد کرد.
درپایان دوباره تاکید میکنم که من از حق خودبه عنوان یک درویش ساده کوتاه نمی آیم و حق من اطلاع و ارتباط با پیر و مراد و قطبم حضرت آقای دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه است و اگر جویا شدن از احوال ایشان خلاف است لطفا دلیلش را توضیح دهید. و یا این که خود حضرتشان به زبان خودشان دستور دهند که نباید فقرا سعی کنند از احوال ایشان باخبر شوند.
در انتظار جواب شما و با تقدیم نهایت احترامات
شرمان بهشتی