تهی شدن مساجد ، انتقام از دراویش؛ بقلم یحیی خوشمرام

۱,۲۷۵

هو

۱۲۱

 

ابلهان تعظیم مسجد می‌کنند

در جفای اهل دل جد می‌کنند

آن مجازست این حقیقت ای خران

نیست مسجد جز درون سروران

چندی پیش در اقدامی بیسابقه ، نظام حاکم بر ایران مبادرت به معرفی کتاب مستطاب تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده تالیف آقای سلطانمحمد بیدختی گنابادی با لقب طریقتی سلطانعلیشاه و همچنین کتابهای”رهنمای سعادت”،”قرآن مجیدو سه داستان اسرارآمیز عرفانی”و نیز کتاب مستطاب  ” سه گوهرتابناک از دریای پرفیض کلام الهی” تالیف آقای سلطانحسین تابندۀ گنابادی رضاعلیشاه دربرنامه طرح قرانی۱۴۵۲ شبکه چهارسیما نمود .

این در حالی است که طی سالهای نه چندان دور همواره تلاش بخش بزرگی  از حاکمیت به عاملیت ادارۀ فرق و ادیان وزارت اطلاعات نظام حاکم ، همواره بر تشکیک در انتساب این بزرگترین و غنی ترین تفسیر قرآن کریم به مولف جلیل القدر آن ، یعنی جناب آقای سلطانعلیشاه گنابادی متمرکز بوده است .

شگفت آور بودن این اقدام در آنجاست که رسانۀ میلی در این برهه از زمان  در انحصار مرتجع ترین و انحصارطلب ترین جناح نظام حاکم بر ایران می باشد که شدیداً معتقد به “اخباری گری ” بوده  و با  اصالت  “خرد” و “قرآن ” بعنوان منابع انحصاری استنباط احکام شدیداً مخالفند و معتقدند که روایت منتسب به ائمه شیعه علیهم السلام که از نظر کارشناسان و اهل فن ” اکثرهن مجعوله” هستند  و کشور را به این روز سیاه نشانده اند ، تا ابد برای ادارۀ تمامی شئونات جامعه کافی بوده و پاسخگوی تمامی مسائل و حتی “مستحدثات” نیز می باشند.

طنز تلخ ماجرا آنجاست که  این برنامه چند دقیقه ای در حالی از سیمای میلی پخش شد که یگانه میراث دار اصلی و تنها وارث قانونی و صلاحیتدار این آثارجاودانه ،گرانبهاء وبی نظیر عرفانی ، یعنی جناب آقای حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه قطب جلیل القدر سلسلۀ نعمت اللهی گنابادی ، در ششمین ماه از بازداشت خانگی غیر قانونی بسر می بردند ، مجالس فقری همگی تعطیل بوده و قریب هشتصد تن از دراویش منتسب به این سلسلۀ جلیله ونیز برخی از وکلای آنها در سیاهچالهای رژیم  تحت شدیدترین فشارها و شکنجه ها بوده به نحوی که حداقل یک تن از آنها زیر شکنجه جانباخته و یک تن دیگر نیز طی یک توطئۀ شوم با همدستی عناصری از داخل سلسله به دار کین و شقاوت آویخته شده و چند تن دیگر نیز در اثر شکنجه و همچنین اعتصاب غذای طولانی و ممتد و نیز عدم برخورداری از حداقل خدمات درمانی ،در چند قدمی مرگ قرار دارند .

براستی چگونه می توان پذیرفت “اخباریونی” که کنترل سیمای میلی را بطور کاملاً انحصاری در اختیار خویش دارند یک شبه تغییر موضع داده و روی به معرفی آثار عرفانیی بیاورند که دقیقاً در نقطۀ مقابل اخباری گری و روایت پرستی ایشان قرار داشته و تا دیروز  از نظر آنها این کتابها انحرافی و گمراه کننده بشمار می رفتند؟

پاسخ به این پرسش چندان مشکل نیست. ابتدا باید به این نکتۀ مهم توجه کنیم که برای رهبران جمهوری اسلامی ،  بقاء بقول خودشان “نظام”  دارای اهمیت “استرایژیک ” بوده  و در این چهارچوب بکاربستن  هر نوع “تاکتیکی” منجمله قربانی کردن ارزشهای و اهدافی که بخاطر آن تاکنون  بیش از یک ملیون نفر را به کام مرگ فرستاده ، حداقل چهار نسل را قربانی کرده   و تقریباً تمامی ممکلت را یا تخریب کرده و یا به گرو گذاشته اند ، موجه و گاه ضروری است.

فیصلۀ خفت بار قضیه گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی که موجب به گروگان رفتن کل دارایی ها مردم ایران شد و هنوز بعد از چهاردهه مردم تاوان آن حماقت را می دهند ، درخواست پایان جنگ یا بقول خودشان نوشیدن جام زهر در بدترین شرایط ممکن و پس از دست دادن احمقانۀ بهترین فرصتهای مصالحه ، تسلیم تقریباً صددرصدی در قضیه هسته ای معروف به نرمش قهرمانانه و این اخیرا پیوستن به پروتکل مبارزه با پولشویی برخلاف قلدری های اولیه ، همگی نمونه ای عملی چرخشهای “تاکتیکی” به اصطلاح نظام می باشد .

به لحاظ نظری نیز امکان یا وجوب بکار گیری اینگونه ” تاکتیکها ” قبلا تئوریزه و فرمول بندی شده است عباراتی نظیر “حفظ جمهوری اسلامی از حفظ جان امام زمان هم واجب تراست ” و “یا اهمیت جمهوری اسلامی از توحید هم بیشتر است ” در مناسبتهای مختلف توسط مسئولین درجۀ اول نظام اظهار شده است در حقیقت چراغ سبزی برای بکار گیری تاکتیک چرخش یکصد و هشتاد درجه بشمار می روند.

با توجه به مقدمۀ فوق  و نیز درک عمیق وضعیتی (بخوانید باتلاقی) که نظام جمهوری اسلامی در حال حاضردر آن  گرفتار آمده است ، دلائل  “تغییر تاکتیک” مسئولین نظام در برخورد با  دروایش بهتر و روشنتر فهمیده می شود .

نظام اسلامی که در ابتدا با فروش جلوه های دروغین عرفانی ، پایه های مشرعیت خود را میان مردم عامی مستحکم کرد اکنون با روند فزاینده تهی شدن مساجد از مردم  ، بی اعتباری و رسوایی نظرِیۀ مجعول وولایت فقیه ، فساد متعفن ، آشکار ، سیستماتیک و غیر قابل انکار تقریباً تمامی عناصر و ارکان نظام ، بی اعتقادی و بلکه ضدیت قاطبۀ مردم بویژه نسل جوان با مظاهر دینی بویژه روایت پرستی ، از میان رفتن اصول  اخلاقی ، ورشکستگی سیاسی اقتصادی و از آن دو بدتر اعتقادی و ایدئولوژیک و نیز از دست دادن آخرین پس مانده های مشروعیت خویش در سطح نظام بین الملل بعلت عمل نکردن به مسئولیت های بین المللی خویش ، اکنون  با چنان بحران عظیم مشروعیتی مواجه شده است که بمثابۀ ” الغریق یتشبّث کل حشیش ” بهر حیله و نیرنگی متوسل می شود تا بلکه سرنوشت محتوم خود را چند روزی به تاخیر اندازد .

بدین لحاظ بروشنی آشکار است که  مسئولین نظام به این باور رسیده اند که تنها با تصرف و مصادرۀ پایگاههای مردمی دراویش بویژه دراویش نعمت اللهی گنابادی بعنوان  یکی از معدود بخشهای “سالم باقی ماندۀ جامعه” است که می توانند از بن بستی که در اثر سیاستها و یابهتر بگوییم بی سیاستی های چهل ساله در آن گرفتار شده اند نجات یابند و یا حداقل سرنوشت محتوم خویش را اندکی به تاخیر اندازند.

از اندکی تامل در اظهار نظرهای مسئولین ردههای پایین تر که ذیلاً ایفاد می گردد  ، آشکار می شود که مسئولین مربوطه از “باور نابودی ” به “باور تصرف” تغییر موضع داده تا از ظرفتیهای موجود در سلسلۀ نمعت اللهی گنابادی حداکثر استفاده را ببرند.

در این میان سپاه پاسداران که در شاید بتوان ادعا کرد بیشترین سهم را در ویرانی و ورشکستگی کشور از آن خود کرده است سعی می کند تا برگزاری سمینارها و مراسم های مختلف نظیر روز بسیج یا روز مسجد تعاملی را میان صاحبنظران یا بهتراست بگوییم صاحبان نقش و نفع در این جریان مدیریت نماید .

امعان  نظر در مباحث مطرح شده در این  سمینار ها بیانگر این واقعیت است که این مباحث در حقیقت آینه و انعکاسی از ترس ها و نگرانی های وابستگان نظام از آیندۀ مبهمشان است که در این گفتگوها آشکار می شود. بعبارت دیگر اندکی تامل در محتوای مطالب مطرح شده در اینگونه سمینارها ، احتمالا شخص جستجوگر را از حتی مراجعه به بولتن های محرمانه بی نیاز می سازد.

برای مثال محسن قرائتی در شهریور سال ۹۱ طی سخنانی ضمن هشدار نسبت به روند روزافزون رویگردانی مردم از دین حکومتی این سوال را مطرح می کند  که “آیا بخشی از تحریمها و سیلی ها بخاطر خالی شدن مساجد نیست؟

همچنین آیت الله علوی بروجردی نیز طی یک مصاحبه ای،  حضور نیروهای بسیج در مساجد و خودسری ایشان عامل اصلی بی علاقگی مردم به مسجد ها می داند و ضمن در خواست اختیارات بیشتر برای روحانیون  تصریح می کند  :

مساجد در حال خالی شدن هستند. مسجد را روحانی می‌چرخاند. در دوره‌ای در مساجد دفتر بسیج بنا کردند؛ اما پس از مدتی با امام جماعت اختلاف پیدا میکردند. مسجد روحانی می‌خواهد. روحانی باید هم بسیجی‌ها و هم بقیه مردم را اداره کند. ما باید به روحانی اختیار دهیم وشأن روحانیِ یک مسجد را به رسمیت بشناسیم”

نیز آیت الله جوادی آملی در تحلیلی خنده دار و مزاح گونه  در خصوص توجیه فساد غیر قابل انکاری که سراسر ارکان جامعه را فراگرفته است چنین می گوید :

در نهاد هیچ کس این نیست که دزدی خوب است دروغ خوب است خلاف خوب است الان این چندین میلیون پرونده ای که در دستگاه قضا هست اکثرش مربوط به همین بدیهیات است پروندهٴ پیچیدهٴ نظری عمیق علمی که نیست ، یا چک بی محل کشیده، یا به موقع تخلیه نکرده، یا کم فروشی کرده، یا گرانفروشی کرده، یا خلف وعده کرده، همهٴ اینها جزء الفبای دین است؛ می شود در این مملکت کسی باشد که نداند اینها حرام است؟ این پرونده ها پرونده های پیچیده علمی نیست اینها جزء بدیهیات دین است چون مسجد و حسینه خالی است چندین میلیون پرونده در دستگاه قضایی جمع شده!

همچنین آیت الله سید طه موسوی در همایشی که در شهر ارومیه توسط پایگاه بسیج سپاه ارومیـه در مسجد قبا این شهر و بمناسبت روز مسجد برگزار می شود  در پاسخ به این سوال که چرا مساجد از جوانان خالی شده است چنین پاسخ می دهد  :

دلیل کمرنگ شدن حضور جوانان در مساجد تنها ماهواره، اینترنت و دشمن نیست، دلیل اصلی این رکود وجود هیئت امناء نامناسب در مساجد است”

. او همچنین ادامه داد :

به کدام سمت میرویم؟ در مساجد ما کدام مشکل مردم حل شده است؟ در کدام مسجد جهزیه نوعروسان نیازمند تامین میشود؟ در کدام مسجد گلریزان انجام میشود؟ کدام مسجد محل حل اختلافات در محله شده است مدیریت مساجد بر عهده روحانیست، اما چرا مساجد ما از روحانیون خالی است؟ این موضوع برای جامعه اسلامی زشت است، متاسفانه روحانیون به قدری در ادارات مشغول شده اند که تنها وقت میکنند بروند مسجد و نماز بخوانند! روحانی چرا در بین مردم نیست؟ “

همچنین رشتبری امام جمعه خلخال نیز طی سخنانی در مراسم روز مسجد که توسط سپاه برگزار شده بود مسئولان را از تهی شدن مساجد برحذر داشت. امام جمعۀ شهرستان نکاء نیز طی سخنانی در مراسمی مشابه در خصوص روند خالی شدن مساجد به مسئولین هشدار داد وبا بیان اینکه پرجاذبه کردن و توانمندسازی مساجد از برنامه‌های مهمی است که باید دنبال شود، خاطرنشان کرد:

باید کارگروه‌های مختلف و متعدد برای این منظور شکل گرفته و در مساجد برای جذب بیشتر جوانان و نوجوانان، جاذبه‌های محیطی تعریف شود. “ 

همانگونه که بروشنی مشاهده می شود مسئولین و وابستگان نظام هم به روند متزاید تهی شدن مساجد اعتراف می کنند و هم اینکه تقریبا تمامی مشکلاتی را که ناشی از سوء مدیریت خودشان  و حرمان از دانش تخصصی است به این روند ربط می دهند .

در این میان اما در خصوص کسادی و سردی بازار  مساجد تحلیل نسبتاً معقولی توسط خبرگزاری آناج منتشر شده است که در بخشی از آن “حضور کمرنگ جوانان” بعنوان“عامل مهمی که بر بی رونقی مساجد دامن می زند” تلقی شده و در توجیه چرایی آن  بدرستی تصریح شده است که “بی شکجوان تنوع طلب، زیباپسند و کنجکاوِ امروز اهل نشستن پای سخنان مربوط به صرف احکام نماز و غسل نیست، جوان امروز حدیث و روایت را بدون استدلال عقلی نمی پذیرد و دیگر اشتیاق به بهشت یا ترس از جهنم او را به مسجد نمی کشاند (که البته این نیز به نوعی جای تاسف دارد) زیرا تحت تاثیر پیشرفت فناوری و اطلاعات و نیز در اثر بسیاری از شبهه پراکنی ها و جوسازی های فرهنگی و روانی، بسیاری از امور از سوی جوانان مورد سوال است که می توان در مسجد بدان ها پاسخ گفت……به عبارت دیگر تنها منبع اطلاعاتی و علمی جوان امروز روحانی محل نیست بلکه بسیاری از منابع پیشرفته‌ی دیگر را در اختیار دارد و این درحالی است که متاسفانه روحانیون و امامان جماعت حاضر درمساجد با دو نقص بزرگی روبرو هستند که یکی عدم مخاطب شناسی و دیگری به روز نبودن اطلاعاتی است؛ متاسفانه مبلغان و روحانیون از طبع تنوع گرایی و کنجکاوی جوانان و نوجوانان و حتی نیازهای آن در این دوره‌ی سنی آگاه نیستند و شاید برای همین است که به سطح بالاتر و متفاوت تری از بیان احکام غسل فراتر نمی روند…. …..”

دقت در این تحلیل که در یک خبرگزاری رسمی  منتشر شده و مقایسه آن با اظهارات وابستگان ، نظام این حقیقت تلخ را آشکار می کند که روحانیون در طول چهل سال گذشته با سوءاستفاده از بعضی از مفاهیم مذهبی بویژه در زمینۀ “پاداش و عقاب” و در مواردبسیاری حتی با جعل حدیث و روایت سعی در مدیریت  و مهندسی اذهان جامعه داشته اند و البته در این میان پس زمینۀ اذهان عمومی که غالباً تحت سیطرۀ “روحیه کاسبکاری و معامله گری در همۀ امور ” بوده و در طول قرون توسط همین روحانیت ایجاد و تشدید شده است نیز به آنها کمک کرده است .

اینگونه است که در تحلیل فوق گرچه به بخشی از دلائل تهی شدن مساجد بدرستی اشاره شده است ولی از اینکه استفادۀ ابزاری از “ترس از عقاب و طمع ثواب ” دیگر کارساز نیست نیز اظهار تاسف شده است .

از سوی دیگر همانگونه که در تحلیل فوق بدرستی اشاره شده است در روند بی اعتنایی به مساجد ، جوانانی که در همین نظام به دنیا آمده و رشد کرده اند ، سهم عمده را دارند که این خود (خوشبختانه ) نشانی از  شکست قطعی پروژ های “هویت سازی ” است که تاکنون با صرف مبالغ هنگفتتوسط دستگاههای عریض و طویل فرهنگی به اجراء در آمده اند .

البته علت این رویگردانی آنطوری که بعضی از امامان جمعه به غلط عنوان کرده اند ، در دسترس بودن فضای مجازی بعنوان یک گزینۀ موازی با مسجد نیست گر چه آنگونه که در تحلیل فوق الذکر اشاره رفته است با ظهور اینترنت نقش روحانیت بعنوان منبع انحصاری تامین اطلاعات به چالش کشیده شده است . بهرصورت اینترنت و فضاء مجازی هرگز اغناء کنندۀ نیازهای باطنی و روحی انسانها نیستند .

ولی با گسترش فضاء مجازی در حقیقت سهم خانواده ها-که خود در اصل ادامۀ سهم جامعه در تربیت فرزندان  است -کاهش یافته و بر سهم عامل جدیدی بنام اینترنت افزوده شده و  جوانان و بویژه نوجوانان بسیاری از مفاهیم تربیتی خویش را از طریق اینترنت از اقصاء نقاط عالم دریافت می کنند که این خود موجب رشد ” خردورزی” و عقلانیت در جوانان می شود .

از این رو تولیدت آموزشی بنجل  و بی ارزش روحانیت حاکم که موجب انحطاط و زوال  تمدن چند هزارسالۀ این سرزمین شده است ،  دیگر خریداری نداشته لاجرم با بی اعتنایی و بی اعتمادی نسل جوان که بحق می توان ایشان “نسل خردورز” نامید مواجه می شود .

همانگونه که اشاره رفت فضاء مجازی و اینترنت  تامین کننده اطلاعات لازم و کافی برای فرآیندهای “خردورزی” و تصمیم گیری عقلانی می باشند ولی هرگز تامین کنندۀ نیازها باطنی انسانی نبوده اند . از این رو نسل جوان در پی بی اعتمادی و رویگردانی از آموزه های سنتی و مذهبی ارائه شده توسط دستگاههای رسمی کشور، به ناچار برای اغناء نیازهای باطنی خویش در پی تحقیق و جستجو در میان همۀ نحله های عرفانی که در سراسر جهان موجودند  منجمله شمنیزم ، عرفان سرخپوستی ، مکاتب عرفانی شرق دور ، بودیزم و حتی مکاتب عرفانی جدید مانند عرفان حلقه برآمده است .

در این میان اقبال ملیونی به تعالیم نورانی سلسلۀ نعمت اللهی گنابادی ، نه تنها چندان عجیب نبوده بلکه تاحدودی قابل انتظار نیز می باشد .

جوانان  و حتی نسل های قدیمی تر با مراجعه تعالیم سلسلۀ نعمت اللهی ، با اصل و گوهر ملموس آن حقیقتی آشنا می شوند که قرنهاست نسخه جعلی و تقلبی  آن توسط دین فروشان حاکم به ایشان فروخته شده است.

تمامی مواردی که در سمت و سوی نظام حاکم با شکست ، سرخوردگی ، تلخی ، ورشکستگی و اندوه مواجه شده است در “آنسوی بیسو” یعنی در پرورشکدۀ انسانسازی  سلسلۀ گنابادی بعنوان  موفقیت های غیر قابل انکار بنام تصوف و عرفان ایران در تاریخ به ثبت رسیده اند.

بعنوان مثال می توان به روند فزاینده تهی شدن مساجد از مردم توجه کرد که با اقبال و  ازدحام بی سابقه در خانقاهها و حسینیه های دراویش همزمان شده است .

و یا در حالی که نظرِیۀ مجعول ولایت فقیه هیچ اقبالی در جامعه و حتی میان خود طبقۀ روحانیت ندارد از رابطۀ مریدی و مرادی دراویش ومولایشان و جانبازی های دراویش برای مولایشان داستانها نقل می کنند؛

از سوی دیگر در حالی که  فساد غیر قابل انکار تقریباً تمامی عناصر و ارکان نظام را در بر گرفته سلامت درونی سلسلۀ نعمت اللهی زبانزد دوست و دشمن است ؛

ونیز همزمان با  بی اعتقادی و بلکه ضدیت قاطبۀ مردم بویژه نسل جوان با مظاهر و کالاهای  دینی عرضه شده توسط روحانیان در بوتیک های  دین فروشی بویژه روایت پرستی، باور به مفاهیم عرفانی که همان گوهر انسانیت است با اقبالی عظیم و غیر قابل وصف  مواجه است؛

همچنین همزمان با افزاش انحطاط اخلاقی در سرتاسر جامعه که موجب ورشکستگی سیاسی اقتصادی و  ایدئولوژیک شده است اخلاق درویشی در حال رواج روزافزون است ؛

حتی در سطح بین الملل نیز افول مشروعیت بین المللی نظام حاکم بر ایران ، همزمان شده است با اوج گرفتن ومحبوبیت جهانی عرفان و تصوف ایران بالاخص سلسلۀ نعمت اللهی گنابادی .

مشاهدۀ دقیق این تفاوت های  غیر قابل انکار موجب تغیبر بنیادین راهبردی در رویکرد نظام حاکم بر ایران نسبت دراویش گردیده است بدین معنی که  بخشهایی از حاکمیت که در تلاش حداقل بیست ساله برای نابودی و اضمحلال تصوف و عرفان  و یکی از بارزترین نمودهای آن یعنی  سلسلۀ نعمت اللهی گنابادی ناکام مانده اند ، اکنون استراتژی “نابودکردن” را به استراتژی  “تصرف کردن” تغییر داده برای اجراء استراتژی جدید خویش به سیاست “اسب تروا ” متوسل شده اند تا بتوانند با گسیل عناصر موذی و مخرب به درون اردوگاه تصوف و عرفان ، این یگانه  “دژ”  خردورزی را که به لطف باروهای بلند بی نیازی  و مناعت ،  از گزند آفت “خرافه گرایی” در امان مانده است . به تصرف خویش درآورند.

 بدین ترتیب که در مرحلۀ نخست  طی یک سناریوی دقیق از پیش برنامه ریزی شده ، برخوردی خشن ، تهاجمی و مسلحانه  را با دراویش غیر مسلح صلحجو سازماندهی می کنند تا :

اولاً پتانسیلی از امواج منفی بر علیه دراویش در جامعه ایجاد  کرده بنحوی که بتوانند با موج سوار بر علیه دراویش ایشان را در موضع انفعال ، شرمندگی و پاسخگویی قرار داده و با کم یا زیاد کردن  درجه ” ولوم” این پتانسیل منفی ، بتوانند بزرگان سلسلۀ نعمت اللهی را تحت فشار گذاشته و زمینه ها برای تحمیل  خواسته های نامشروع خود در مراحل بعد به آنها آماده کنند . مجریان این پروژه در این راستا از کمکهای سخاوتمندانۀ برخی از ذخایر  اصلاح طلب نظام درخارج از کشور نیز بهرمند شدند .  حتی می توان به ضرس قاطع همزمانی شروع وپخش نمایش محاکمۀ مثلاً اعضاء داعش را  با وقایع مرتبط با دراویش ،  تعمدی و برنامه ریزی شده ارزیابی کرد.نهایتاً  محاکمه عجولانه ، مضحک و نمایشی جوانمرد شهید درویش محمد یاور ثلاث  طی دوروز و صدور حکم اعدام وتایید آن در دیوانعالی کشور ظرف یک نصف روز  و بعد اعدام ناجوانمردانۀ این “حلاج” زمانبعنوان نقطۀ اوج  این مرحله از  سناریو در نظر گرفته می شود .

 ثانیاً با ایجاد روند  ” غربالگری ” قضایی ، هر چقدر که بتوانند عناصر مزاحمی را که در میان دراویش فعال هستند مانند خبرنگاران سایت مجذوبان نور، به تور انداخته  آنها را جدا کنند  تا بتوانند با اخلال در امر خبررسانی درست ، برنامه های تبلیغاتی گوبلزی خود بر علیه قطب سلسله را به پیش ببرند.

مجموع این دوبخش از مرحلۀ اول یعنی ایجاد و  گسیل  امواج منفی با حداکثر شدت ممکن  بر علیه دراویش صلح جو ، بی دفاع و بی خبر از همه جا و بعد غربالگری قضایی آنها بسان ضربه ای مدهوش کننده موجب تشتت و سردرگمی دراویش شده و ایشان را از حالت آن حالت یکپارچگی که  قبلا داشتند و مانند “بنیان مرصوص ” هر ضربه ای را تحمل می کردند، خارج ساخت . متاسفانه برائت نامه های صادره از سوی بعضی معتمدین داخل در صفوف دراویش برعلیه برادران و خواهران جانفشانشان  و در تناقض آشکار با تعالیم “رسالۀ شریفۀ  پند صالح ” ، درست بمانند زهری مهلک که با آن نوک پیکان را آغشته می کنند ، تاثیر این ضربه را دوچندان کرد.

سپس در مرحلۀ دوم تلاش می کنند تا  با نشان دادن حالتی نسبتاً دوستانه ، دراویش را ازحالت انقباضی و تدافعی که طی سالهای گذشته بخود گرفته بودند  خارج کرده ایشان را به غفلت و بلکه به رخوت دچار کنند و با سوء استفاده از حالت انبساطی پیش آمده براحتی برخی از ویروسهای ویرانگر “خرافه پرستی” را به بدنۀ جامعۀ درویشی وارد کنند .

آنها برای فرستادن “اسب تروآ “ به داخل باروی تصوف و در اجراء  سیاست های  پلید و شیطانی خویش ، معاویه وار  به فریب و حیله  متوسل شده و با نیرنگی عمروعاص گونه با پخش برنامه ای چند دقیقه ای از تلوزیون سراسری ، اوراق تفسیر شریف بیان السعاده فی مقامات العباده و سایر کتب عرفانی  را قرآن وار بر سر “نیزۀ نیرنگ ” کرده تا اعتماد گروهی از  دراویش را جلب کرده میان ایشان تفرقه ایجاد کنند .

آنگاه در سایۀ اختلاف بوجود آمده میان دراویش وبا همراهی ” ابوموسی اشعری ها “تلاش می کنند تا با تزریق خرافات ویروس گونه ای نظیر “مولازاده گی ” که نسخه درویشی شدۀ “امامزاده گی” و ” آقازاده گی” می باشد و یا “سنت روایی” که آن هم نسخۀ درویشی شدۀ روایت پرستی و تعطیلی عقل و خرد است ، درویشی را از گوهر اصلی آن که همانا “فکر و اندیشه”  است تهی ساخته آن را تبدیل به ظاهری خشک و مفهومی پوچ و عاری از حقیقت کنند  بنحوی که جنبه “تحقیقی ” آن را نابود کرده “جنبۀ تقلیدی ” را جایگزین آن کنند و  نهایتاً از امکانات آن  بشرحی که ذیلاً می آید  برای حلموقتی ویا بهتر است بگوییم تاخیری مشکلات خویش استفاده نمایند و در این راه متاسفانه همانگونه که اشاره شد  از همراهی برخی از ابوموسی اشعری ها و ابو هریره های داخل در سلسلۀ نعمت اللهی که بنابر برخی مقتضیات و یا به سبب نسبت خانوادگی ، توفیق حضور در حلقۀ نزدیکان قطب دراویش  را هم داشته اند بهره می برد.

نکتۀ بسیار مهم آن است که  ویروسهایی نظیر  “مولازاده گی ” و نیز “سنت روایی”  هر دو در اصل نمود یک عنصرند و آن عنصر “مرده پرستی ” یا بازگشت به گذشته است که در تقابل یکصد وهشتاد درجه با مفهموم “توجه” و تمرکز صد در صد و تام و تمام هریک از دراویش به قطب “حی ”  و بزرگ “زندۀ” زمان می باشد که در تصوف و عرفان نقش محوری داشته و ضامن تازگی و نشاط و طراوت زندگی روز مرّۀ دراویش بوده و موجب بروز آثار و تأثیر نقش “پیر” بر شکل گیری شخصیت سالکان و نیزشاکلۀ اعمال و کردارشان می باشد. در حقیقت هدف دست نشاندگان حکومتی در این مرحله این است که با طرح انواع مسائل و امور فرعی و بی اهمیت توجه متمرکز دراویش را از قطبشان  منحرف کرده  و به نوعی “شیطانگونه ” به راهزنی دراویش بپردازند.

از این روست که شاهدیم در طول این هفت ماه گذشته ابتدا قطب جلیل القدر دراویش را تحت بازداشت خانگی قرار داده تا  تا مانع از ارشاد ظاهری ایشان شوند آنگاه با دستیار عناصری از خود دراویش  بشکلی موذیانه و موریانه وار به طرح انواع مسائل موجه و غیر موجه پرداخته و در کنار آن  بطور غیر مستقیم و گاه مستقیم  سعی  در چهره سازی کرده به خیال اینکه مثلاً درویشی هم مانند یک حزب سیاسی است سعی کرده و می کنند  تا با بزرگنمایی سالخوردگی قطب دراویش ، یک چهرۀ جوانتر را در مقابل پیر دراویش علم کنند و گماشتگانی را نیز در فضای مجازی به منظور کمک به این مهم ، برایش می گمارند چرا که بدرستی به این تحلیل رسیده اند که فعلاً قاطبه مردم ایران بواسطۀ بیکاری و رکود و نیز در افسردگی ناشی از سرخوردگی از وضعیت موجود جامعه ، اغلب اوقات خود را در فضاء مجازی سپری می کنند لذا می توان اذهان ایشان را از طریق فضاء مجازی مدیریت کرد. سپس چهرۀ  جوان موردنظر با دستیاری همین نوچه ها و گماشتگان اطلاعاتی امنیتی ، به طرح و بزرگنمایی  خرافاتی مانند مرده پرستی ، روایت پرستی ، عزاداری و سینه زنی پرداخته تا توجه و تمرکز دراویش را از نقطه کانونی سلسله یعنی قطب منحرف کرده به مسائلی پوچ و خرافی که البته در بدنۀ جامعه ساری هستند معطوف سازند و در عین حال مانع  تکوین شخصیت باطنی دراویش شوند.

توجه به این نکته ضروری است که تقابل بنیادین میان عنصر ” مرده گرایی  ” ارائه شده  در مکاتب رسمی  و عنصر “زنده گرایی” ارائه شده  در مکتب عرفان و تصوف ، خواه نا خواه به تمامی اعراض  هر دو مکتب سرایت کرده موجب تقابلی عظیم و غیر قابل چشم پوشی می گردد.

بعنوان مثال در حالی که مثلاً ” ولایت”  در تصوف موجب بروزرسانی ” حال سالک ” در هر لحظه  از زمان بوده و حالتی را در او ایجاد می کند  که از آن در کلام عرفا به “مستی ” تعبیر می شود ،  ولی  همین مفهوم در طرف مقابل تحت عنوان  مجعول “ولایت فقیه” موجب کسالت ، ناراحتی ، رنج و درنهایت انحطاط و ورشکستگی جامعه در همۀ ابعاد شده است .

یا شرکت در مجالس درویشی که همیشه همراه با سکوتی مطبوع برگزار می شود  و نهایتاً با خوانده شدن آثار جاودانه ادبیات کلاسیک  زبان فارسی بصورت موزون و  در الحان دلنشین دستگاههای موسیقی ایرانی نظیر دشتستانی و یا افشاری ، موجبات انبساط خاطر و ارتقاء روحی و روانی شرکت کنندگان در این مجالس  بویژه خود  دراویش را فراهم می کند در حالی مثلاً مراسم روضه خانی یا نوحه خوانی در مساجد و تکایا و هیئت های مثلا عزاداری عموماً با صدای بلند و گوشخراش و روح آزار برگزار شده بی توجه به فرمان قرآن که در سورۀ لقمان آیه ۱۹ بیان می دارد :

…وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ

یعنی “… و صدایت را پایین بیاور براستی که گوش آزارترین صدا ها هر آینه صدای خر است ” موجبات کسالت و خستگی و نهایتاً ابتذال روحی روانی شرکت کنندگان را فراهم می آورد  .

این بسیار طبیعی است که انسانها بویزه نسل جوان که فطرت نسبتاً دست نخورده و سالمی دارند گزینه ای را انتخاب کنند که به مقتضیات فطری ایشان نزدیک تر باشد و با توجه به جوان بودن ترکیب سنی جمعیت ایران ،گرایش جوانان پاک طینت رها شده از بندهای تریبت سنتی به آیین درویشی روندی تصاعدی داشته ، لاجرم هر روز بر جمعیت مشتاقان طریقت درویشی اضافه می گردد.

رصد دقیق این روند مهارنشدنی ، دست اندرکاران امنیتی را به این باور نزدیک کرد که با تصرف “دژ” تصوف و عرفان و الحاق آن به سازمان حکومتی ، علاوه بر دست یابی به غنائمی که به آن اشاره می شود ،آخرین مأمن و مفر معنوی  جوانان را نیز در اختیار گرفته و با تهی کردن مفهوم درویشی از معنی و ارائۀ ظاهری بی محتوی ، به یکی از دو مقصود یا هردو دست می یابند : یا روند گرایش جوانان را به تصوف و عرفان کندتر کرده ویا جوانان را پس از گرایش به درویشی همچنان در تحت کنترل مهار خویش نگاه دارد .

توجه به این نکته حائز کمال اهمیت است که دست اندازی حاکمیت به تصوف ایران در وهلۀ نخست با هدف  از میان برداشتن مرزهای میان خرافه گری و خرافه ستیزی است بنحوی که یکی از محکمترین موانع از سر راه خرافه گستران برداشته شود.  فکر و اندیشه در منظومۀ تصوف و عرفان دارای جایگاهی مرکزی است  چنانکه مولوی گوید :

ای برادر تو همه اندیشه ای

مابقی تو استخوان و تو ریشه ای

در حالت عادی رواج “اخباری گری” و اصالت روایت موجب تعطیلی “عقل” و می توان توده های میلیونی را از طریق جعل و رواج احادیث دروغین بهر کاری وا داشت . نمونۀ روشن آن ده برابر شدن تعداد “امامزاده ها ” ظرف سه دهه است و اگر به درآمد چندین هزار میلیاردی صنعت امامزاده سازی توجه کنیم آن موقع می توانیم به ارزش “تکنیک جعل حدیث”  و خرافه گستری برای حاکمان بیشتر پی ببریم.

اگر وضعیت بهمین منوال پیش برود باید احتمالا در فردایی نه چندان دور منتظر پیدا شدن احادیثی در فضیلت واریز پیش پرداخت برای خرید پراید هم باشیم .

اما در رابطه با دراویش عنصر دیگری نیز وجود دارد که برای خرافه گستران حائز کمال اهمیت است و آن عنصر “ارادت ” است .

نظر به تاثیر و تصرفی که دراویش ازشخص قطب “بالاصاله” و/یا از “مشایخ” بالنیابه در وجود خود در می یابند ، متقابلاً ارادتی را نشان می دهند که معمولاً انعکاس حالت درونی شان است و  مجموع این کنش و واکنش به رابطۀ مریدی و مرادی تعبیر می شود .

این هدف نهایی و آرمانی خرافه گستران است که بتوانند به نوعی وارد این رابطه شده و عنصر “خرافه” را با عنصر “ارادت” در هم آمیزند. در آن صورت گذشته از آنکه خیال حاکمیت از بابت دراویش آسوده می شود بلکه حتی به پتاسیلی دست می یابد که خرافه گستری را با شوق و ذوق انجام خواهد داد .

بمانند خود شیطان که همیشه از موجه ترین بدیهیات شروع به گمراهی می کند ، مردان  ”  اسب تروآ ” نیز ماموریت خود را از بدیهی ترین اعتقادات درویشان شروع کرده اند یعنی اظهار ارادت به اقطاب و مشایخ در گذشته از طریق ترویج و اشاعۀ نقل قول های فراوان و گاه نادرست از ایشان سعی می کنند تا در مرحلۀ نخست توجه دراویش را از قطب “زنده” به اقطاب “مرده ” منحرف کنند .

نکتۀ جالب توجه و در عین حال بسیار دردناک اینجاست که گروههایی به اقطاب و مشایخ درگذشته ابراز ارادت می کنند که در زمان حیات ایشان از هیچ آزار و اذیتی نسبت به ایشان فروگزاری نکرده اند و اکنون همانگونه که معاویه خود را خونخواه عثمان جلوه می داد اینان نیز سنگ اقطاب و بزرگان درگذشته به سینه می زنند در حالی در قرآن کریم در سوره بقره آیۀ ۱۰۶ می خوانیم :

مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا ۗ أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ

یعنی خدای بزرگ هیچ نشانه ای را منسوخ نمی کند مگر اینکه بهتر از آن یا مانند آن را می آورد .

بدین ترتیب اقطاب درگذشته همگی آیات منسوخۀ الهی هستند و دراویش باید فقط توجه خود را به قطب “حی” و بزرگ “زنده” متمرکز کنند تا نقشه شیاطین برآب نقش بندد.

در کنار عنصر “ارادت” که خرافه پرستان در پی مصادرۀ آن هستند سایر متعلقات سلسلۀ گنابادی نیز شدیداً ایشان را وسوسه کرده است نظیر خدمات سازماندهی شده مددکاری ، خدمات درمانی ، انتشارات و مزار سلطانی و نهایتاً چرخۀ پرداخت وجوه عشریه توسط دراویش .

 

گام دوم مردان “اسب تروآ ” جلب توجه دراویش به مظاهر نوستالژیک سلسله گنابادی نظیر مزار سلطانی ، حسیینه ها  ، خانقاهها ، مزار بزرگان و متعلقات مجالس درویشی مانند قند و چای مجلس و امثال آن می باشد .

در حالی باید توجه داشت سلسله گنابادی در و دیوار و ساختمان نیست سلسله فقط شخص بزرگ زمان می باشد و بس.

سنایی :

بهرچ از راه دور افتی چه کفر آن حرف و چه ایمان

بهرچ از دوست وا مانی چه زشت آن نقش و چه زیبا

لذا می توان گفت  ساختانها ، ابنیه ، خانقاهها ، کتب و مطالب منتشره ، مجالس و حتی مشایخ و ماذونین مظاهر عرضی قطب که همان “اصل و خود سلسله”  است می باشند و  صرفاً ابزارهایی برای آسانتر شدن سلوک هستند و نه خود سلوک  ونهایتاً عوارضی هستند بدون ماهیت مستقل که برای ازدیاد ذوق و شوق از سوی قطب وقت به دراویش مرحمت شده اند والا  سلوک ،راه ، شریعت ، طریقت و حقیقت همگی منحصرند تنها و تنهادر وجود قطب.

 

مسجدی کان اندرون اولیاست

سجده‌گاه جمله است آنجا خداست

در گام سوم مردان ” اسب تروآ”  در اندرون سلسله شروع کرده اند به ترویج خرافاتی که چندی است بدنۀ جامعه را در بر گرفته  است بویژه تبلیغ و گسترش مفاهیم بی پایه و اساسی نظیر سینه زنی ، زنجیر زنی ، قمه زنی و قمه کشی ، گل مالی ، آویختن انواع فلزات به پوست بدن و بسیاری از خرافات دیگر که جلوه هایی از خودنمایی و جلب توجه دیگران  است و بدین لحاظ سریع همه گیر می شود  هیچ اساس عقلی و دینی نداشته تنها برای عوامفریبی  توسط شیادان و  دین فروشان ترویجمی گردد.

بسیار واضح و مبرهن است که این نظام متزلزل ، در طی ماههای محرم و صفر ، با تشدید  احساسات عمومی آمیخته به خرافات در سطح، نهایت استفاده – بلکه سوءاستفاده – را از وضعیت پیش آمده  برای محکم  کردن پایه های سست حاکمیت خود می برد. در این راستا قابل پیش بینی است که پس از سلب همه جانبۀ حقوق حقۀ جامعۀ دراویش و آزادیهای اساسی ایشان و آزار آنها و تعطیلی مجالس و بازداشت خانگی قطب دراویش و اعمال محدودیت بر سایر مشایخ و ماذونین ، اعطاء  “قطره چکانی ” بعضی از مساعدتها  از طریق دست نشاندگانشان مانند باز شدن بعضی از مجالس و تنها منحصر به ماههای محرم و صفر  صرفاً جهت ترویج خرافه گرایی بوده و بعد از این دوماه دوباره محدودیتهای شدیدتر به دراویش تحمیل می گردد .

خوشبختانه نکتۀ مثبت میان این همه فتنه و دسیسه و مژده برای دراویش این است که دسیسه گران هیچگاه  هیچگونه درک و شناختی از درویشی نداشته و  ندارند . باید به ایشان گفت شما درویشی را هیچ نشناخته اید و این همه فتنه و دسیسه و توطئۀ شبانه روز شما  تنها متوجه عوارض درویشی است نه خود درویشی .و خداوند متعال شما را غربال مومنان قرار داده  تا خالص از ناخالص –برای خودشان -بازشناخته شوند.

قصد جنگ انبیا می‌داشتند

جسم دیدند آدمی پنداشتند

این طنز روزگار است که تقدیر یکی از پاک نهادترین انسانها را گرفتار یکی از خبیث ترین و کثیف ترین جرثومه فساد کرده است. حسین طائب آخوند درس نخواندۀ بیسوادی که فعلاً در راس ساس (سازمان اطلاعات سپاه) قرار گرفته و این توطئۀ کثیف را برعلیه دراویش برنامه ریزی هدایت و اجراء کرده است خود اکنون حدود سه هفته است که بجرم اختلاس ۱۳ هزار میلیاردی از اموال عمومی در بازداشت حفاظت و اطلاعات سپاه  پاسداران است .

دراویش لقمه ای بزرگتر از دهان گشاد این نظام بوده و راه نفس نظام را بند آورد ه اند برنامه های حسین طائب برای دراویش هم خودش را گرفتار کرده است و هم این نظام منحوس را در سراشیبی بی بازگشت سقوط انداخته است.

گذشته از این باور عمومی که درویش آزاری موجب زوال حکومت بوده و از این بابت در تاریخ موارد عدیده به ثبت رسیده است ، به لحاظ سلسله مراتب علّی نیز آزار بیهودۀ دراویش موجب اسقاط مشروعیت نظام جمهور اسلامی هم در بعد داخلی و هم در بعد بین المللی شده است .  در بسیاری از محافل داخلی و خارجی این سوال مطرح می شود که نظامی که با آرامترین و صلح طلب ترین گروههای جامعۀ خود اینچنین دارای مشکل است  ، و همزمان به هیچیک از تعهدات بین المللی خویش نیز عمل نکرده است آیا اصولا صلاحیت حاکمیت بر جامعۀ خود را دارد و آیا می تواند عضو مفیدی در جامعۀ بین الملل باشد و آیا عضویتش در جامعۀ بین المللی برای صلح و امنیت جهانی خطرناک نیست ؟

تا دل اهل دلی نامد به درد

هیچ قرنی را خدا رسوا نکرد

حکومت ها آمده اند و رفته اند  از خود خوشنامی یا بدنامی به یادگار گذاشته اند ولی درویشی امری الهی است و هرگز نابود شدنی نیست.

سوره یوسف آیه ۲۱ :

” وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ”

یا علی

یحیی خوشمرام

نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دیدگاه اینفوصوفی نیست.