هو
۱۲۱
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ ﴿۶۹﴾
فَلَمَّا رَأَى أَیْدِیَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَهً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ ﴿۷۰﴾
وَامْرَأَتُهُ قَائِمَهٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ ﴿۷۱﴾
قَالَتْ یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِی شَیْخًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ ﴿۷۲﴾
قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ ﴿۷۳﴾
فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى یُجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ ﴿۷۴﴾
إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ ﴿۷۵﴾
یَا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَإِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ ﴿۷۶﴾
وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ ﴿۷۷﴾
وَجَاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِنْ قَبْلُ کَانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ قَالَ یَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَلَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ ﴿۷۸﴾
قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِیدُ ﴿۷۹﴾
قَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّهً أَوْ آوِی إِلَى رُکْنٍ شَدِیدٍ ﴿۸۰﴾
قَالُوا یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَلَا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ ﴿۸۱﴾
فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَهً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ ﴿۸۲﴾
مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّکَ وَمَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ ﴿۸۳﴾
وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّی أَرَاکُمْ بِخَیْرٍ وَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ ﴿۸۴﴾
صدق الله العلی العظیم
سورۀ مبارکۀ هود است .و این بار سوم یا چهارم است که این سوره ، یعنی یازدهمین سوره از جزء دوازدهم قرآن مجید می آید و این سوره داستان اتفاقاتی است که در تاریخ بشر رخ داده و فرستادگان الهی در آن ها به منظور حمایت از پیغمبران بزرگوار و اولیاء خداوند که مأموریتشان هدایت مردم بوده است ، ولی مردم قدر آنها را نمی دانسته و آنها اذیت و آزار کرده و در تنگنا قرار می داده اند ، دخالت داشته اند و خداوند فرستادگان خودش را امر می کرد که به نزد پیامبران بروند و آنها را بشارت دهند ؛ بشارت پیروزی و فتح و ظفر از جانب خداوند ؛ بشارت دهند که نصرت خداوند با آنهاست و طرحی را که مخالفانشان برای آزار و اذیت آنها می ریختند ، خنثی کنند .
آیه با عبارت ” وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ” آغاز می شود یعنی و فرستادگان ما به جانب آن محلی آمدند که ابراهیم آنجا سکونت داشت و ” وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا …” یعنی به تحقیق که آمدند فرستادگان ما ، یعنی آن کسانی که ما آنها را فرستاده بودیم آمدند “… جَاء…” یعنی آمدند “…رُسُلُنَا ….” یعنی فرشتگان ما فرستادگان ما ” …ِبْرَاهِیمَ … ” یعنی به جانب ابراهیم یا به جانب محل استقرار ابراهیم ” …بِالْبُشْرَى …. ” با یک بشارت و با یک خبر خوب برای ایشان به حضور ایشان آمدند “…َالُوا سَلَامًا …” سلام کردند خدمت حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت ابراهیم هم سلام ایشان را پاسخ گفت “…قَالَ سَلَامٌ ….” و زیاد درنگ نکرد ” …فَمَا لَبِثَ …” یعنی زیاد معطل نشد که سفره ای گسترد “… أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ ” و گوسالۀ بریانی را که درست کرده بود آورده میان سفره نهاد و به آنها گفت بنشینید ” … فَلَمَّا رَأَى أَیْدِیَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَیْهِ….” اما مشاهده کرد که دستهای آنها که از وسط بیابان کویر آمده بودند و قاعدتاً می بایست که گرسنه و تشنه بوده باشند ، به جانب غذای لذیذ و بریان دراز نمی شود.
می فرماید “…فَلَمَّا …” یعنی هنگامی که “…رَأَى … ” دید “…أَیْدِیَهُمْ … ” دستهایشان ” …لَا تَصِلُ إِلَیْهِ … ” که دراز نشد بسوی غذا ” …نَکِرَهُمْ … ” ناگهان متوجه شد که آنها آدمهای معمولی نیستند “… نَکِرَهُمْ … ” یعنی آنها را غیر معمولی شمرد و متوجه شد که آنها آدمهای معمولی نیستند “…وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ …” و در درون خودش احساس کرد ” …خِیفَهً …” ترسی را یعنی ترسی پنچه بر جانش افکند که اینها کیستند که آمده اند و آنها متوجه شدند ” …قَالُوا …” به ابراهیم فرمودند ” … لَا تَخَفْ … ” نترس ما باتو کاری نداریم با قوم تو هم کاری نداریم تو هادی زمان و بزر گ وقت هستی وقومت از تو حرف شنوی دارند اما ” …إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ ” ما رافرستاده اند که با قوم لوط تسویه حساب کنیم.
قوم لوط در تمدنی به نام عموره و سدوم زندگی می کردند که در شهر نینوای کنونی در خاک عراق قرار داشت ومی فرماید ” …إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ ” ما به قومی فرستاده شدیم که لوط برای هدایتشان توسط ابراهیم به سوی آنها فرستاده شد . حضرت لوط از مشایخ حضرت ابراهیم علیه السلام بود .
و در همان حال که این فرستادگان در حال بشارت دادن به حضرت ابراهیم بودند همسر حضرت ابراهیم ” …وَامْرَأَتُهُ …” یعنی همسر حضرت ابراهیم ” …قَائِمَهٌ …” دم در خیمه ایستاده بود و گوش فرا می داد ” …فَضَحِکَتْ … ” و خندید ” …فَبَشَّرْنَاهَا …” و ما بلافاصله او را بشارت دادیم یعنی این فرستادگان ما روی هایشان را از حضرت ابراهیم علیه السلام به جانب وی برگرداند و او را از جانب خداوند بشارت دادند “… فَبَشَّرْنَاهَا …” ما او را بشارت دادیم به اسحاق “… بِإِسْحَاقَ …”به اینکه خداوند اراده کرده که او باردار شود و فرزندی به نام اسحق به وی داده شود ” …وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ ” و بعد از اسحق هم یعقوب خواهد آمد یعنی یعقوب فرزند اسحق خواهد بود نه اینکه فرزند دومی به نام یعقوب به آنها داده شود ” … وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ …” یعنی بعد از اسحق ، یعقوب خواهد آمد .
ایشان می فرماید ” قَالَتْ یَا وَیْلَتَى …” همسر حضرت ابراهیم علیه السلام عرض کردند که وای بر من ” … یَا وَیْلَتَى …” یعنی ای داد بیداد ” … أَأَلِدُ …” یعنی من یک ولدی بدنیا بیاورم ؟ یک فرزندی از من بدنیا بیاید ؟ من صاحب فرزندی بشوم ؟ “…وَأَنَا عَجُوزٌ …” این «و» را واو حالیه گویند یعنی در حالی که من در سنی نیستم که بخواهیم یعنی عاجزم از این کار “…عَجُوزٌ … ” یعنی عاجزم از این کار ؛ اکنون دیگر از نظر طبیعی سنّم اقتضاء نمی کند که بخواهم بچه دار شوم ” …وَأَنَا عَجُوزٌ … ” یعنی از سنَّ من این صحبتها گذشته که بخواهم کودکی را به دنیا بیاورم “…وَهَذَا بَعْلِی شَیْخًا…” یعنی شوهر من هم همانگونه که می بینید پیرمردی کهنسال و فرتوت است و اینجا واژه “بعل ” بکار رفته یعنی “ب” و “ع” و “ل” که به معنی مرد و شوهر در زبان حبشی و قبطی و نیز گویش رایج میان مردمان یمن بوده است یعنی درحقیقت این واژه در زبان عربی دخیل است ” …وَهَذَا بَعْلِی شَیْخًا… ” و این مرد من پیرمردی است سنی از او گذشته است “…إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ ” این چیزی که شما می گویید و بشارت آن را می دهید امری بسیار حیرت آور و شگفت انگیزی است .
” قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ …” شما دو نفر تعجب می کنید از امر و ارادۀ خداوند ؟ که به این «استفهام انکاری» گویند یعنی چه جای تعجب است ؟ چگونه می توانید تعجب کنید ؟ جای تعجب نیست ؛ خداوند وقتی بخواهد ” إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ “[۱] هنگامی که خداوند اراده به تحقق امری کند و بگوید بشو می شود و این دیگر جای تعجب ندارد و بعد می فرماید “… رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ …” یعنی رحمت خداوند و برکات خداوند بر شما اهل بیت باد ؛ اینجا واژه “اهل بیت ” بکار رفته است ” … أَهْلَ الْبَیْتِ …” که مقصود خانواده حضرت ابراهیم علیه السلام است که به این ترتیب فرشتگان که در حضور حضرت ابراهیم علیه السلام پیام خدا را به ایشان ارسال کرده و رحمت و برکات خدا را به آنها ابلاغ می کنند.
” فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى یُجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ ” بعد که ابراهیم آرام و قرار گرفت و تسکین پیدا کرد و آرامش بر خاطرش مستولی شد و آن بشارت دلش را آرام کرد عرض کرد که حال نمی شود که قوم لوط را از این مجازاتی که برای اجرای آن به سمت آنها می روید ، معاف کنید ؟ و شروع کرد به ” … یُجَادِلُنَا …” یعنی با ما وارد بحث و گفتگو شد مجادله به معنی دعوا کردن نیست به معنی بحث و گفتگو کردن است ؛ یعنی می گفت بهتر است این کار صورت نگیرد و دلیلش هم این است که می فرماید “ِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ ” یعنی حضرت ابراهیم علیه اسلام بسیار دلسوز بودند انسانی بسیار رئوف و دلسوز بودند شخصی بودند دلسوز و بردبار حلیم یعنی اهل حلم بودند و خیلی نگران بودند که بلایی به سر آنها نیاید به سبب بی مبالاتی که مرتکب می شوند و فرستادگان خداوند به حضرت ابراهیم علیه السلام می فرمایند ” یَا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا …” یعنی بیشتر از این اصرار نکن “… أَعْرِضْ …” یعنی روی برگردان ، دست بکش ، بس است دیگر صرف نظر کن ” عَنْ هَذَا …” از این مقوله و این اصراری که می کنی بی فایده است دیگر دست بکش ” …إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ … ” این امر خداست که می رسد و گریز ناپذیر و گزیر ناپذیراست و تردیدی نیست که این اتفاق می افتد .
بعد از آنجا حرکت می کنند بسوی قوم لوط و مطالبی که قبلا عرض شده است.
صدق الله العلی العظیم.
[1] سورۀ یس آیه ۸۲ ونیز مدلول آیه های ۱۱۷ سوره بقره ، ۴۷ ، ۴۹ و ۵۹ سورۀ آل عمران ، ۷۳ سورۀ انعام ، ۴۰ سورۀ نحل ، ۳۵ سورۀ مریم و ۶۸ سوره غافر