مکان برگزاری مراسم : دولتسرا
در جمع خواهران ایمانی
بسمالله الرحمن الرحیم
آن شعر مشهور که میگوید:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
آن گنج الهی که برای ما عرضه میکند و به ما یاد میداده، همین بسم اللّه الرحمن الرحیم است. یک عبارت سادهای است که از بس ساده است و در دسترس مردم قرار دادهاند، مردم اصلاً یادشان رفته که این چه جمله و چه عبارت بزرگی است. به این معنی که هرکاری را که ما شروع میکنیم به نام خدا شروع کنیم، این درواقع بواسطۀ این است که آن حلقۀ زنجیری که بین ما مردم و خدا هست و بین هریک از افراد ما و خداوند یک حلقۀ زنجیری هست، که آن مثل مشهور که آن پادشاه نخی وصل کرده بود از زنجیر پشتبامش تا منزل مردم، که هروقت میخواستند مطالبۀ یک حقّی میکنند، یا اینکه نشان میدهد یک قضیّه خاصّی را، آن زنگ را به صدا در میآوردند. حالا در ایران، در مکتب ما، همۀ زنگها بسته است به خداوند و همه هم خداوند، هر حرفی بزنند و هر تقاضایی بکنند، میشنود. ولی ما خیال میکنیم بعضیها، یعنی اکثر ما، خیال میکنیم که همینکه ما حرفی زدیم، خداوند شنید، این دیگر کار تمام است، نه، شنیدن خداوند آخرین مرحله است، یعنی مرحلهای است که دیگر ما لازم به گفتگو نیستیم، ولی واقعش این است که هرچه خدا را صدا بزنیم و فریاد بزنیم، خداوند گوشش به طرف ما هست، همۀ این چیزها را میشنود و همۀ داد و بیدادها را هم به حساب میآورد. ولی ما خیال میکنیم که ما اگر داد و بیداد کنیم، فریاد کنیم، خدا مثل بچّهها، یا بچّهها مثل خدا، خیال میکنیم، که این وقتی که به صدا در بیاید، همه اطاعتش میکنند، نه، به صدا هم درمیآید، خداوند هم میفهمد، درک میکند که همه چیزی که چه ظلم و ستمی به او میشود. ولی ما خیال میکنیم که کار تمام است، و خب میگوییم ما خبرمان را دادیم که فلان ظلم به ما شده، دیگر لازم نیست منتظر باشیم، برای اینکه خدا خودش میکند، اگر مصلحت بداند، برمیگرداند وضعیّت را و اگر هم مصلحت نداند یا خلافش را مصلحت بداند، گوش نمیدهد به این حرف، بنابراین توقع نداشته باشید که ما هرچه میگوییم، خدا گوش بدهد و خیال میکنیم که خداوند، اینکه گفته فقط به من تظلّم کنید و اینها، علامت این است که فوری رسیدگی میکند، نه، اگر حرف ما صحیح باشد فوری رسیدگی میشود و اگر حرف ما ناصحیح باشد، معلوم نیست کجا میرود و او مینویسد بایگانی شود، در این بایگانی شود هم همۀ مسائل هست، یعنی خداوند فراموش نمیکند. میگوید که، شما حالا میگویید که خیلی هوا گرم است، چرا هوا را سرد نمیکند، هی میگوییم، میگوییم، میگوییم، خدا یکمرتبه میگوید خیلی خب الان، یک سرمایی میآورد که از سرما بیتابیم. آنوقت داد و بیداد میکنیم که سرماست، و حال آنکه هم آن گرما و هم آن سرما هیچکدامش به میل خودش نیامده، همۀ آنها نوبت داشتند، یک نوبت آن میآید، یک نوبت این. به اینجهت است که ما اگر توجّه کنیم به این مطلب، از هیچ کاری نگرانی نداریم، نه از این طرف، نه از آن طرف، اگر نگرانی داشته باشیم، آنوقت به خدا(…) مثل اینکه خیلی اوقات شده است که در وسط تابستان که مثلاً هوا خیلی گرم است، یک مرتبه هوا سرد میشود و مردم ناراحتند همه، چه بسا داد و فریاد زیادی کردند که چرا هوا اینجوری است.
بگذریم حالا از این قسمت، به اینجهت ما هرچه میبینیم در مسیر فرمایشات خداوند، انجام اموری که میشود و هرچه میبینیم، خداوند همان را خواسته، منتها خداوند تمام چیزها، خواستیها، چه بخواهد چیزی را، و چه میخواهد چیزی را عوض کند، همۀ اینها را در دست خودش دارد. در دستش هم اینجور نیست که مثل یک کارخانهای، یا یک مسجدی یک چرخی را(…)، الان اراده کند همینجور میشود. خداوند یک گردشی برقرار کرده و نظمی و در این نظم جاهای خاصّی برای استثناء خودش گذاشته. در این چیزها، خب همۀ این استثنائاتی که هست، ما میشنویم، اینها استثنائاتی است که خداوند جای خالی گذاشته برای اینکه خودش اراده اگر داشته باشد، انجام بدهد. مثلاً در بعضی وقایعی که خیلی نشاندهندۀ این است و ما در زمانشان دیدیم، حتّی در وقایعی که در زمان خود ما و برای خود ما اتّفاق افتاده این چیزها را دیدهایم. خب مثلاً میبینیم یک روز داد میزنند زندهباد مثلاً استالین فرض کنید، نه ما میشناسیم او را ، نه او ما را میشناسد، ولی چونکه همین گفته ارادۀ خداوند است، گفته میشود، بلند هم(…). ما هم در این مواقع، البتّه اگر غیر(…) باشد، همین اطاعت از این میکنیم. یا فرض کنید در همین زیرزمین اتاقهای تابستانی ما در بهار، در گناباد به اندازهای سرد است درواقع که ما یک شمد باید بیندازیم رویمان، اینقدر سرد است. ما به محض اینکه میگوییم سرد است، سرد نمیشود، اگر رفتیم به زیرزمین، کسی(…)، نگفت کجا میروید، بعد که رسیدیم به آنجا، میگوییم اینجا که با آنجا هیچ فرق ندارد. امّا وقتی میفهمید یک تفاوتی هست و این تفاوت را خداوند ایجاد کرده. تمام این توقّعات و (…) که در دنیا میشود همینجور است، منتها ما توقّع داریم وقتی(…) توقّع داریم که برای ما، آنچه خواستۀ ماست، زودتر باید انجام بشود. بایدی ندارد، ولی ما برای خودمان یک باید تصوّر میکنیم، میگوییم باید اینطور بشود. گردشی که جهان کرده این را باید در نظر بگیریم، یعنی همیشه احتمال بدهیم عمدتاً خداوند تغییراتی که میدهد و بازجوییهایی که میکند در رفتار مردم، در یک مسیر مشخصّی است، برای اینکه آنها را روشن کند، که آنها بیخودی به اصطلاح(…) کند، بعد هم عوض کند.
امّا در مورد خودمان، قاعدتاً ما باید از امروز بتوانیم دیگر حرکت کنیم و برویم بیدخت و قرار هم بر این هست، که انشاءالله دیگر امروز آماده سفر و رفتن بشویم، البتّه رفتن ما، هنوز به آنجایی نمیرویم که هم را نبینیم، بهجایی میرویم که همینجایی هستیم(…). به آنجایی که همدیگر، همدیگر را نبینیم، ولی باز هم همدیگر را ببینیم، آنجایی است که خداوند همۀ ما را احضار کرده به بارگاه خودش. این یک بارگاهی است در درگاه خداوند، ما میرویم، ما را میپذیرد، ولی بعد(…). هنوز بر دانشمندان، آنهایی که در آزمایشگاهها کار میکردند، روشن نشده که این آمدن و(…) آن شعر سعدی:
از آمدنم نبود مردم را سود
از رفتن من جاه و جلالی نفزود
وز هیچکسی نیز دوگوشم نشنید
این آمدن و بودن و رفتن مقصود
میگوید نفرمود من اگر، پاسخ آن شعر است باز، که آن شعری که میگوید از آمدنم نبود مردم را سود، میگوید اگر من اینجا همۀ چیزها را از دیگری بر من انجام میدهد که من(…)، پس چه فایده دارد، که من را آورده اینجا و که رفته؟ و من هیچوقت نفهمیدم که کسی که این کار را کرده، چرا کرده؟ چه فایدهای دارد؟ خداوند فایدهای که ما بفهیم ندارد، اصلاً خود وجود خداوند یعنی فایده، سود و زیان. بنابراین این سود و زیان، نه یک لحظه تأخیر میکند و نه یک لحظه(…)، این خب درست است که ما میگوییم که خداوند ما را آفرید، پس در اینصورت اگر (…) کنیم، چرا؟ ما چهکارهایم چرا؟ چهفایده؟ اگر آمدن و رفتن من به دست خودم نیست، و کس دیگری من را میآورد و میبرد، پس از این آمد و رفت چه حاصلی بدست میآید. خب اینها یک عدّهای هستند که در همۀ مسائل فلسفه یک(…). میگوید خب اگر من اینجور است، پس چرا ما آمدیم؟ آنوقت میگردند سَرِ این که چرا آمدیم؟ اینها البتّه به هم مربوط است. آمدنم، همانجوری که خودم نمیدانم چه است، خودم از زمان کودکی خودم خبر ندارم، به همین دلیل اگر از این آمدن من هم به هیچکسی ضرر و لطمهای نمیرسد، ولی هیچکس هم سودی از این آمدن و رفتن نمیکند. سود البتّه سود واقعی، والاّ سودی که اگر یک نفر بچّهدار میشود، سودی است برایش. در اینجا خداوند مثل اینکه میگویند یک(…)
اینجور شعرها بیشتر منسوب به خیّام است، دیوان خیّام را هم اگر بخوانید، منتها به شرط اینکه از این فکرها نکنید. برای اینکه دیوان خیّام اینقدر مشکل است که اگر بخوانیم آنوقت(…)
امروز دوازدهم برج(…) است…، این شعر و اینجور افکار برای خیلیها پیدا میشود در طی تاریخ. یعنی همان فکری که میکند، خودش از همین فکرهاست، حتّی همانی که بچّه کوچکی را بزرگ میکند، یا در مورد بچّهها(…)
در بین حیوانات هم همۀ حیوانات، رسم است که یک عدّهای میخوابند، ولی آنها دیگر نطق نمیکنند، کسی که نطق میکند دیگر باید خودش را آماده کند که نخوابد. من در خیلی مسائل فکر کردم، جهتش را درک نکردم، همینجور مانده، تدریجاً بر من آشکار شده. مثلاً فکر کنید همینکه من تمام مدّت شبانهروز را میخوابم، خوابم سنگین است، میخوابم، بعد که بیدار میشوم شروع به حرف که میکنم باز هم خوابم میگیرد، این یا سحر و جادو است یا آن آقای چیزی که میخواهد که(…) یا خواب هم معنی ندارد. یکی از آقایان دوستان من که خیلی خوابش میبرد، خودش گفت که بهترین جا برای خوابیدن، مسابقه گذاشته بود، یکی میگفت یک رختخواب است که آدم بخوابد، بدون هیچگونه(…) اینقدر خسته باشد(…)
معذرت میخواهم من نمیدانم این خواب است یا بیهوشی یا چیز که زود اینجور میشود، ولی بههرجهت معذرت میخواهم و شما فرض کنید من که خوابم در همان خواب دارم حرف میزنم با شما، شما این را بگیرید. هروقت اینجوری شد، یک صلوات بفرستید. (اللهم صلّ علی محمد و آل محمد).
یک رسم هم هست در مجالس روضههای عمومی مردم، آخوند هست، بههرجهت بعضی اوقات چرند میگوید یا چیزهای اضافه میگوید مردم هم صلوات میفرستند، یا اینکه زیاد حرف میزند، صلوات میفرستند یعنی بس است دیگر، بیا پایین. همۀ اینها است، منتها شما از همین صلوات استفاده کنید، اما خب صلوات بعد بهعهدۀ خود من است که بعدیش را بفهمم یعنی چه. آخوندی که بالای منبر حرف میزند که شما صلوات بفرستید، خودش فکر میکند میبیند از ساعت مقرّر تجاوز کرده، خودش میفهمد، یا میفهمد که خسته شده، دیشب نخوابیده، آمده اینجا بخوابد، گفته توی خانهام که نمیتوانم بخوابم، سر و صدا و داد و بیداد است، همینجا پای منبر همه ساکتند.
امر مهمی که اینجا واقع میشود این است که همۀ اینها، هم را میشناسند نه به یک اسم، نه به نام فلان، (…)میدانند این نفر مثل خودشان است. بنابراین آن کسی هم که واعظ است و خوابش برده، مذمت نمیکنند. فقط برعهدۀ واعظ است که به جای معیّن که برسد، حذف کند، بگوید دیگر مابقی بهعهدۀ خود شما باشد. حالا بفرمایید این آثار و آدابی که در مجالس روضه بکار برده میشود، اینها البتّه یک قرنهای طولانی بصورت عادت برای مردم درآمده، عادت در گوشدادن یا عادت در حرفزدن، هیچکدامش(…).
ولی خب حرفزدن هم اگر حرف چرند نباشد خوب است، برای اینکه مقداری وقت انسان را میگیرد، یک مقداری فکرهای تازه در ذهن آدم بوجود میآید، و فکر تازه خیلی خوب است برای انسانها، که هر لحظهای که بخواهد یک فکر تازهای بیاید. گاهی میشود که انسان میخواهد یک کاری بکند، یک جایی قدمی بردارد، به هیچوجه فکرش و قدمش همراهی نمیکنند، هیچ چیزی را نمیتوانند بگویند. ولی درصورتی که واعظ ماهر باشد، تمام اینها در اختیارش است، یعنی اگر بخواهد یک مطلبی را خودش شروع میکند، تا هر جا بخواهد، بقول قدما، رشته سخن بدست خودش است.
انشاءالله که شما هم بعد از این سلسلۀ سخن که گفتم متوجّه این مطلب میشوید. فعلاً موقع رفتن(…) است میتوانید که تشریف ببرید. ولی متأسفانه خب وقت شنیدن نیست، برای اینکه من چیزی نمیگویم، نمیتوانم بگویم که شما بشنوید دیگر. من کمکم به فکر برای(…) برداریم که…. ولی خب خود همین جمعشدن برای عدّهای از فقرایی که هم را میشناسند، ولی نمیبینند هم را، جز در اینجا، آن ارزش دارد برای ما. اینها نه اینکه خود این کار لغوی است نه، اگر اینجور مجلس را به کار لغو بگذرانند، مجلس لغو است، اما اگر نه، از مجلس استفاده کردند، از مجلس بهرهوری شد، جمع مردم یک اختیاراتی گرفتند، در اینصورت مجلس لغو نیست، همان اختیاراتی که گرفتند (…) است.
فعلاً روز به شما خوش و روزگار منطبق با واقع به شما بگذرد، انشاءالله. فعلاً خداحافظ.