استحاله یا استقلال ؟ بخش پنجم؛ لمپن ها نگهبانان «پوپولیسم» هستند!

یحیی خوشمرام ؛ روشنگری هایی در خصوص وضعیت فعلی سلسله نعمت اللهی گنابادی

۴۳۹

در بخشهای گذشته (قسمت اول ، قسمت دوم ، قسمت سوم، قسمت چهارم ) دیدیم که اگر چه مولازادگی گذشته از براهین عقلی ، بر اساس آیات نورانی قرآن کریم و نیز احادیث صحیح و متواتر ائمه معصومین علیهم السلام از مصادیق «جهل» و «شرک» محسوب می گردند، با اینحال جریانهای مسلط بر قدرت در عمیق ترین هسته های ساختار حکومتِ حاکم بر ایران مصرانه و مجدانه در حال جعل تقدیس برای آن و تولید «جهل مقدس» از آن هستند.

همچنین دیدیم که  جریانهای مشکوک که در عین حال مهار سازوکار سیاست گذاری کلان و حتی فوق کلان – که بعدا مفصلا توضیح داده خواهد شد- را در دست دارند از تکنیکهای متعددی برای تولید و تزریق مفسده «مولازادگی» به بدنه سلسله نعمت اللهی گنابادی استفاده می کنند که یکی از آنها تکنیک «لمپنیزاسیون» می باشد و آن عبارت است از تولید و تعمیم عامدانه رفتارهای لمپنی به تمامی سطوح قابل دسترس در جامعه.

همچنین بیان کردیم که  بی سوادی یا کم سوادی مزمن، خشونت همراه با پرخاشگری و فحاشی و نقض روزمره قوانین جامعه و نیز حقوق شهروندی دیگران ، سه خصیصه اصلی و مشترک «لومپن» ها بشمار می روند.

بعبارت ساده تر لپمن ها، بی سواد ، فحاش و قانون شکن هستند و این سه ویژگی، آنها را به موجوداتی «ضد اجتماعی» تبدیل می کند و با اینحال  درکمال شگفتی می بینیم در حالی که سیاستگزاران و سیاست های کلان در جوامع متمدن و مترقی بر شناسایی و درمان برخی از ناهنجاری های روانی در دوران کودکی نظیر  «اختلال رفتاری» که  از نگاه روانشناختی سرچشمه رفتارهای لمپنی در بزرگسالی بشمار می رود ،  از دوران  کودکستان و مدرسه به منظور کاهش حداکثری «آسیب های اجتماعی » متمرکز شده اند ، در ایران اما – درست در خلاف جهت صلاح و اصلاح جامعه –  جریانهای سوار بر قدرت با صرف هزینه های کلان منجمله پرداخت رانت های نجومی به «لومپن» ها، علنا و عملا در صدد تعمیم و تعمیق «لمپنیزم» و رفتارهای لمپنی در عمیق ترین لایه جامعه ایران هستند.

اما باید دانست که تکنیک «لومپنیزاسیون» به تنهایی  برای تولید جهل مقدس بکار نمی رود بلکه  بیشتر برای حفظ و تعمیق آن بکار می رود.

در حقیقت «مولازادگی» یا «جهل مقدس» یکی از زیر مجموعه های محصول عمده ای  است که در مجمتع های تولید و جهل یعنی حوزه های علیمه تولید می شود و آن «پویولیسم » است. 

«پوپولسیم» اگرچه به معنی تدابیر و اقدامات مردم باور یا عوام گرایانه ای تعریف شده اس،ت که در جهت کسب رضایت عمومی و جلب پشتیبانی و حمایت مردم در حوزه های مختلف اتخاذ و اجرا میگردد، اما باید گفت این تعریف  د رخصوص پویولیزمی که در مدارس دینی و «حوزه های علمیه» ایران تولید و ترویج می شود بسیار  نارساست.

شاید اگر بجای تدابیر و اقدامات عوام گرایانه – که البته این تعریف در خصوص سایر مناطق جهان ممکن است درست باشد – از «تدابیر و اقدامات عوامفریبانه» استفاده شود تعریفی نسبتا جامعتر بدست دهد.

نخستین گام در راه ترویج «پویولیسم»‌استفاده از نام عوامفریبانه «حوزه های علمیه » است.

می دانیم که «علم» بهرحال نوعی اطلاعات است اما این را هم مطمئنیم که هر اطلاعاتی ، علم نیست.

اطلاعات تحت فرآیندی خاص به علم تبدیل میشود.

این فرآیند شامل سه مرحله اصلی مشاهده ، تجربه یا آزمایش  و اندازه گیری است.

مراحلی که هیچگاه در هیچ یک از مدارس دینی و حوزه های علمیه اجرا نمی گردد.

علاوه بر آن دانشگاهها و موسسات آموزشی و آکادمیک به سایر موسسات مشابه در سراسر جهان این اجازه را می دهند تا مراحل مختلف تبدیل اطلاعات به علم در موسسات آنها را  مشاهده و نقد کنند چراکه این مشاهده و نقادی تعیین کننده جایگاه و اعتبار جهانی آن دانشگاه و موسسه است که در سطح کلان  منجر به ایجاد شبکه گسترده «بررسی و موازنه » می گردد و هرچه تعداد «اجزاء» این شبکه که همان دانشگاهها و موسسات علمی هستند بیشتر باشد البته دقت و صحت نظریه ها و فرضیه های تولیده شده از «اطلاعات» بیشتر بوده و تصویر شفاف تری از«علم» ایجاد می گردد.

بنابراین «نقدپذیری» و نهایتا «ابطال پذیری» دو ویژگی اصلی نظریه های علمی هستند و اگر شخص یا موسسه ای اجازه نقد تولیدات علمی اش را به دیگران ندهد یا  ادعای  «ابطال ناپذیر» بودن نظریه هایش را داشته باشد، بطور قطع و یقین می توانیم مطمئن باشیم که آن موسسه هیچ نسبتی با «علم» نداشته و در حال تولید «خرافات» است.

مدارس دینی که به غلط حوزه های علمیه نامیده می شوند – گرچه اطلاق نام مدارس دینی هم به آنها درست نیست – هیچگاه در یک کنش و اندرکنش متقابل با سایر موسسات علمی معتبر نبوده اند، محصولات تولیدی آنها کاملا باورمدارانه بوده و با هیچ یک از روشهای علمی که زیرساخت اساسی و اصلی تمدن فعلی بشر بشمار می رود سازگاری ندارد. بنابراین اطلاق کلمه «علمیه» به آنها کاملا اشتباه بوده و نخستین مرحله از اجرای پرژه عظیم «پوپولیزم حوزوی» به شمار می رود.

از سوی دیگر «اطلاعات» اگر  علم نباشد یا شبه علم است یا خرافه.

«شبه علم» شامل  اطلاعاتی می شود که  – درحال حاضر-  قابل «مشاهده» نیستند  – یعنی مرحله نخست فرآیند تبدیل اطلاعات به علم در مورد آنها قابل اجراء نیست – ولی در عین حال «تجربی بودن» آنها به اثبات رسیده است و در شرایط مختلف زمانی و مکانی نتایج یکسان ببار آورده اند مانند «طب سوزنی» که از نظر «تجربه» به اثبات رسیده اند ولی  -هنوز – قابل «مشاهده» و قابل حتی «اندازه گیری» هم  نیست، ولی صحت نتایج آن با «تجربه» حتی در مراکز علمی هم به اثبات رسیده است.

اما خرافه که آنهم نوعی از اطلاعات است به معنی باور هایی است که نه قابل «مشاهده» بوده و نه قابل اندازه گیری و هیچ نوع تجربه ای هم در مورد آنها ثبت نشده است. در عین حال بسیار فراگیر و عام می باشند.

بعنوان یکی از بارزترین مصادیق خرافات می توان به مقوله «طب اسلامی» اشاره کرد که متاسفانه توسط گروه بزرگی از مردم و حتی اندیشمندان با مقوله  «طب سنتی» که از مصادیق «شبه علم» است خلط شده و اشتباه گرفته میشود.

طب سنتی همانطور که در توضیح «شبه علم» اشاره شد شامل روشهایی است که قابل آزمایش بوده و در شرایط متفاوت نتایج یکسان ببار آورده اند، یعنی «تجربه» پذیر هستند.

هر ملتی طب سنتی مخصوص به خودش را دارد که در بستر زمان تکوین و  تکامل یافته است و درست در همین راستاست که سازمان بهداشت جهانی نیز تا حدودی کاربرد روشهای طب سنتی را در جوامع مختلف پذیرفته است.

ملت ایران نیز به لحاظ سوابق چند هزارساله تمدنی دارای «طب سنتی» مخصوص به خود می باشد و این هیچ ارتباطی به «طب اسلامی» که براساس روایات بنا شده است ندارد.

برای روشن شدن ذهن کافی است به کتاب بسیار معروف و شناخته شده «قانون در طب» اثر جاودان شیخ الرئیس  حسین بن عبدالله بن حسن بن علی بن سینا، مشهور به ابوعلیِ سینا، ( ۳۵۹ ه‍.ش  ۴۱۶) اشاره کنیم که در طی بیش از هفت سده پس از نگارش همواره بعنوان یکی از معتبرترین و معروفترین  کتب و مراجع پزشکی در دانشگاههای سراسر جهان تدریس می شد.

در حالی که در تدوین  این کتاب بسیار عظیم و ارزشمند از آراء حاذق ترین طبیبان و حکیمان جهان  نظیر جالینوس حکیم، بقراط طبیب ، ارسطو ، رازی، ابن ربن طبری ، ابوسهل مسیحی ، دیوسکوریدس داروگیاه‌شناس نامدار یونانی و بسیاری دیگر  استفاده شده است ، برای نمونه حتی به یک «حدیث» در یک میلیون واژگان این کتاب ارزشمند استناد نشده است!

بنابراین شاید بتوان کتاب قانون را بعنوان یک اثر علمی قدیمی پذیرفت ولی هرگز نمی توان آن رابه مصادره «طب اسلامی» درآورد!

«طب اسلامی» که بنابر تعریف بر اساس احادیث نگاشته شده است بطور کامل و بدون هیچ شک و شبه ای از مصادیق بارز خرافات محسوب می گردد.

این مثال برای آن ذکر شد تا دانسته شود که چگونه حوزه های علمیه در انفعال و غفلت غیر قابل درک بسیاری از اندیشمندان  ، در  حال مصادره غنی ترین  فرآوده های فرهنگ تاریخ ایران و جهان هستند.

بعنوان مثال ، نه تنها بسیاری از مردم عادی بلکه حتی روشنفکران و تحصیل کردگان نیز مصرف «ادرار شتر» و استعمال «روغن بنفشه » را از مصادیق «طب سنتی» می دانند! و بسیاری از شیادان نیز عامدانه و مزورانه از اصطلاح «طب سنتی» بجای «طب اسلامی» استفاده می کنند، گرچه اصطلاح «طب اسلامی» نیز مانند واژه «حوزه های علمیه» غلط انداز و مکارانه است! ولی آیا «ریاضیات اسلامی»‌وجود دارد !؟

بعنوان یک نمونه آشنا،  کافی است اشاره شود که توصیه نوشیدن «ادرار شتر» که از دستورالعمل های «طب اسلامی» است، در حقیقت ناشی از کج فهمی و سوء برداشت از احادیثی است که در‌ آن عبارت «بول الابل» بکار رفته و در این رابطه مرحوم دهخدا در لغتنامه خود آورده است که «بول الابل» مذکور در احادیث در واقع نام یک گیاه بوده است! و نه اینکه واقعا امام معصوم به نوشیدن «ادرار شتر» امر کرده باشد حال مجسم کنید تا کنون چه تعداد نادان در اثر نوشیدن ادار شتر به انواع بیماری ها دچار شده اند؟

بر اساس تحقیقات رسمی سازمان بهداشت جهانی نوشیدن ادرار شتر منجر به ابتلاء به نوعی بیماری بسیار خطرناک و کشنده به نام «نشانگان تنفسی خاورمیانه» یا «مرس» که از خانواه ویروس کرونا می باشد می گردد.

بی شک ترویج خرافاتی اینچنینی از کارکردهای پویولیزم است و در این حالت است که می توان  پوپولیزم را به جای عوام گرایی به عوام فریبی تعبیر کرد.

در حقیقت حوزه های – به اصطلاح- علمیه تا پیش از دستیابی به قدرت سیاسی یعنی تا پیش از استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران در جهت مقابله با امواج روزافزون مدرنیته و تجدد گرایی به شدت به «خرافه سازی» و «خرافه گستری» اشتغال داشتند و تا حدود زیادی هم در این استراتژی موفق بودند.

برای درک بهتر موضوع باید توجه کنیم که تولید و توسعه نظریات علمی معمولا بر اساس روشهای استقرایی است، یعنی حرکت از «جز» بسوی «کل»؛ البته هنوز «کل»ی وجود ندارد این تکوین «جز»هاست که در بستر مشاهده ، تجربه  واندازه گیری و تکرار این مراحل به ایجاد «کل» می انجامد.

بعبارت یک نظریه کلان علمی حاصل تکرار های متعدد مشاهده ، تجربه و اندازه گیری در شرایط مختلف و توسط اشخاص مختلف است که نهایتاً به ایجاد یک قاعده جهانشمول «علمی»‌منجر میگردد، که هم «نقدپذیر» است و هم «ابطال پذیر» و هر لحظه منتظر است تا با مشاهده تجربه و اندازه گیری جدید نقد و یا تثبیت شود.

در حالی که در «قیاس» حرکت از «کل» به «جزء»‌است و یک «جزء» مثلا بعنوان ریز ترین متعلقات یک «کل» تمامی صفات و مختصات آن کل را دارا می باشد.

روشهای باورمدارانه معمولا «قیاسی» و براساس حرکت از کل به جز است.

در این شیوه ابتدا یک «کل» بعنوان یک واقعیت غیر قابل چالش «پذیرفته » می شود  و سپس تمامی «جز» در مقایسه با آن «کل» تعریف می شوند.

بر همین اساس ، «قیاس» در حوزهای علمیه برای تولید خرافات بطور گسترده مورد استفاده قرار می گیرد.

بدین شکل که مفهومی را -مثلا خدا- بعنوان یک «کل» «چالش ناپذیر» خلق می کنند و برای آن ویژگی هایی را تعریف می کنند که لزوما جز ها باید از آن تبعیت کنند.

اینگونه الگوهای  رفتاری از «کل به جزء» تعریف و ایجاد می گردد که توسط آن می توان مبلیون بلکه دهها یا صدها مبلیون نفر را براحتی کنترل کرد.

ناگفته پیدا است که بقای این الگوی رفتاری در گرو تبعیت کامل جزء از کل است که اصطلاحا تقلید نامیده می شود و آفت این نظامبندی «اندیشدن»‌است. 

اما در عرفان و تصوف درست در نقطه مقابل  حرکت از استقرایی و از «جز» به «کل» است.

چرا که بنای تصوف بر خودشناسی است.

چرا که فرموده اند «من عرفه نسفه فقد عرفه ربه» .

در تمامی کتب عرفانی که در سراسر جهان طی چندهزارسال نگاشته شده است از سالک خواسته می شود که خودش را بشناسد و تعاریفی را که از  جامعه تا پیش از تشرف به سلوک در ذهن انباشته است تقلید و افسانه پندارد.

در نظام قیاسی «جزء» باید از کل تبعیت یا بعبارتی «تقلید» کند، ولی  در نظام استقرایی «کل» از تعالی «جز» ها  ایجاد می گردد.

آنگونه که شیخ فریدالدین عطار نیشابوری فرموده است:

این سی مرغ است که در بستر تعالی انشایی «سیمرغ» می شود و نه سیمرغی که سی مرغ شود.

تفاوت «استقراء» و« قیاس» نقطه بحرانی تقابل حوزه های علمیه با تصوف است.

در تصوف «جزء»،  بدون اندیشه هرگز « کل» نمی گردد و دقیقا بهیمن دلیل از همان ابتداء تشرف به سالک «فکر» داده می شود تا آهسته آهسته «اندیشدن» فرا گیرد چرا که سالک تماما «اندیشه» است.

اما در پویولیزم، اندیشدن بطور کامل تعطیل و بجای آن «تقلید» سکه رایج است.

براین اساس تصوف بعنوان مروج و مشوق و نهایتا مربی «اندیشدن» یا حتی «چگونه» اندیشدن بزرگترین «دشمن» در نظام قیاسی پویولیزم که براساس «تقلید» بنا شده است، محسوب می گردد.

بنابراین باید در سلسله نعمت اللهی گنابادی تلاش شود تا  «تقلید» که کار سهل و آسانی است جایگزین «اندیشدن» که نسبتا مشکل است شود و این ماموریتی است که به مولازاده واگذار شده و لومپن ها بعنوان نگهبانان پوپولیزم دستیاران او برای انجام این ماموریت بسیار حساس می باشند.

ادامه دارد….

 

استحاله یا استقلال ؟ بخش اول؛ سنت جاهلی

استحاله یا استقلال ؟ بخش دوم؛ قطبیت نادرویشها

استحاله یا استقلال ؟ بخش سوم؛ جهل مقدس

استحاله یا استقلال ؟ بخش چهارم؛ لومپنیزاسیون