لسان الغیب حافظ شیرازی :
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
یا حضرت آقا مجذوبعلیشاه
هر وقت دلم تنگ مى شود برایت، این غزل حافظ را با دلى شکسته مى خوانم.
چرا نمى گذارند که از دانش ،حکمت، لطف و رحمت تو، پیروان و مریدانت فیض ببرند؟
چرا سخنرانى شما در میان پیروان جاى اشکال دارد ولى نمایندگانت که آنها را عزل کردید،مى توانند سخنرانى کنند، بیانیه دهند و مجلس راه بیاندازند؟
چرا با وجود اینکه شما فرمودید حسنیه آقاى حائرى باز است ولى دوباره آن را بستند .
من به عشق دیدار روى مبارک شما و به امید فیض بردن از فرمایشات گوهربارتان که همیشه از آیات قرآن مثال میزدید به مجلس و دولتسرا پا مى گذاشتم.
مولایم ، مجلس بى شما چه معنا و مفهومى براى پیروان و مریدانت دارد، در حالیکه دوباره مى خواهند سانسور و بایکوت خبرى ات کنند؟
مولایم ذکر این روزها و این شبهاى من فقط نام مبارک شماست.
یا حضرت آقا مجذوبعلیشاه ، یا حضرت آقا مجذوبعلیشاه، یا حضرت آقا مجذوبعلیشاه …
ارسالی از : آرام تبریزى